مهنا مهنا ، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 25 روز سن داره

کـــــودکـــــ عشق , مُــــهَــــنّــــا

بدون عنوان

  سلام سلام صدتا سلام ب تمام دوستان نااااااااااااااااس نااااااااااااااسی اینم عکسای هنی اینجا مهنا داره فوتبال بازی میکنه ...اون خوشمل پسل هم پسل خاله منه     اینجا مهنا در حال دویدن است     مهنا توی باغ پدربزرگ من       اینجا رفتیم سیزده ب در ... البته قابل ب ذکر است با ی  گردان از فامیل     اینجا نمک ابروده     ...
27 فروردين 1391

اولین پست 91

همیشه در بازی گرگم ب هوا , از گرگ شدن فرار میکردم و اکنون ناخواسته در تمام بازی ها گرگم بی انکه از خودم بترسم... من از بازی هفت سنگ میترسم . می ترسم انقدر سنگ روی سنگ بچینم ک دیوار سنگی مرا دربرگیرد بیا لی لی بازی کنیم ک با هر رفتنی دوباره برگردیم.....     کاش همه چیز مثل همان بازی های بچگانه بود بازی های دوست داشتنی رفتن ب کوچه و گرگم ب هوا , بازی شیر پلنگ , فوتبال و وسط بازی و پرواز دادن قاصدک ها ب هوا همه چیز از همین اغاز شد شروع یک بازی جدید و غریبه ایی ک وارد بازی ما شد و زندگی من و اون غریبه را با هم اشنا کرد و حال اون غریبه اشنا تمام زندگی من شد من سالهاس ک خودم را در ان تجلی نگاه حقیقتش گم کرده بو...
21 فروردين 1391

بدون عنوان

سلام چنتا عکس از مهنا جا قحط بوده دخملی رفته اونجا....   مهنا مو خرگوشی توی این عکس مهنا روی صندلی عقب ماشین نشسته و جالبش اینجاس ک دست هیچ بنی بشری نباید ب یک متریش نزدیک بشه فکر کرده عقب ماشین مخصوص این خانمه اینام مخلفات توی ماشینشه   اینجا مهنا رفته خرید تا ماست بخره ...
11 اسفند 1390

تولد هنی

سوم اسفند بعد از دوماه و پنج روز تولد مهنا رو برگزار کردیم ب ادامه ی همون پستی ک گفتم ی روز طلبت بعد از اتمام مراسم , مهنا خانم هنوز تو توهم بودن چون با خاموش شدن چراغا و خوابیدن باباییش وخرزوخانایی ک رو مبل نشسته بودن مهنا خانم با سبد میوه ی خالی شده ب همراه ی بادکنک دور این خرزوخانایی توهمی میچرخیدن و میوه تعارف میکردن وجالبترش اینجاس ک ب دلیل خاموش بودن چراغا هراز چندگاهی شتلق میخوردن زمین ولی ب روی مبارک خودشان نمی اوردن   پی نوشت : 1- از اونجایی ک عکساشو با دوربین دیجیتال انداختم نمیدونم چرا با سختی اپلود میشه 2- و ب دلیل نداشتن عکس تکی از مهنا از گذاشتن عکس صرف نظر کردم  فقط ی عکسه کیک...
9 اسفند 1390

تشکری دوستانه از یک دوست

اول ی سلام مخصوص ب بهترین دوست مجازی یاب عبارتی نتیم زهرای عزیزم http://sanjaghakkk.blogfa.com/ ک با تمام وجودم ازش تشکر میکنم ک اینهمه لطف ب منو و مهنا داره و ی سلام دیگه ب همه بر و بچ قبل از هرچیزی باید بگم ک ی سری عکس ک زحمتشو همین دوست گلم کشیده رو میزارم اینم عکسا البته فعلا چنتاشو میزارم     پی نوشت : 1-عکسا زیاده فعلا همین چنتاشو گذاشتم                 2- زهرا جون عاشقتم (بووووووووووووووس)                    ب...
30 بهمن 1390

بدون عنوان

دیشب کلی بم خوش گذشت اخه عقد دوستم بود ( زینب )... البته اینم بگم ک تنهایی رفتم و هنی پیش باباش بود ساعت طرفای ١٢ بود ک بابایی اومد دنبالم و رفتیم خونه مامان زری یکمی اونجا نشستیم و ب دلیل خستگی بیش از حدم  ب خونه برگشتیم رو هم رفته شب خوبی بود....   اینم چنتا عکس از مهنا اینجا با هنی رفته بودیم بازار . . .   ...
21 بهمن 1390

بدون عنوان

سلام این چندوقته همش توی بازار بودیم کل شهر رو گشتم تا اخرش تونستم ی سری وسایل خوشمل خریداری کنم دَم بابایی هاااااااات  ک با اینکه خسته از سر کار میومد لطفشو از ما دریغ نمیکردو مارو میبرد برا خرید... وخصوصا امشب ک هوا کلی سرد بود و از سرما یخیدیم . . . دیشب خونه مامان زری بودیم کلی اونجا با قِرایی ( منظور رقصیدن) ک میدادی هممونو خندوندی اخرسرم با مامان مریم شروع کردی ب نماز خوندنو هی الله میگفتی , قنوت میکردی و پشت بندشم سجده نه ب اون نماز خوندنت نه ب اون رقص کردنت بوس هوایی هم ک یاد گرفتی و کلی بوس برا ما میفرستی ولی از لُپِ هیشکی تاحالا بوس نکردی الا مامان آنی ک بابایی هرچی بت التماس...
15 بهمن 1390

بدون عنوان

سلام اینم چنتا عکس از مهناااااااااااااااااااااااااای گوارا   مهنا و دخترخاله فاطی تو روضه ی امام رضا مهنا تو اتاق دخمل خالش   مهنا توی حرم پ . ن : هرکدوم از این عکسا نمایشگر ی روز خوب و قشنگیه ک باباشم کنارمون بود بابا از فردا دوباره میره سر کار دلمون کلی براش تنگ میشه...   پ . ن  2 : اتاق مهنا رو با کمک بابایی تمیزش کردیم اتاق مهنا دو ماه زودتر خونه تکونی شد البته دکوراسیونشم عوض کردیم خلاصه کلی خوشمل شد...   پ. ن 3: این دو روز تعطیلی خونه بابا مهدی هیئت بود ...   ...
5 بهمن 1390