یک عدد هنی + یک عدد آقای پدر
برای یک عدد هنی : طبق عادت روزانه مهنا ک فقط ماست و پلو میخوره نشستیم کنارش تا غذای اعیونیشو بش بدیم همینجور ک نشسته بودیم شروع کردیم ب شعر خوندن دامن من چین چینیه ایبه اسمونیه .... ک هنوز شعرم تموم نشده دیدیم خانم پاشده و میدوئه طرف اتاقش میگم مامانی کجا میری اما جوابی نمیشنوم بعد ٢ مین میبینم ک دخملی با عسل گیسوش از اتاقش میاد بیرون حالا چی ؟؟ همون عروسکی ک این شعرو میخوند و بعد خودش دکمشو میزنه و سرشو تکون میده و مثلا میخونه مام ک کلی دلمون براش ضعف رفته و کلی قربون صدقش رفتیم میگیم مامانی حالا بیا غذاتو بخور اما با اشاره بم میفهمونه ک اول عسل گیسوش ...
نویسنده :
مامان
8:13