مهنا مهنا ، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 22 روز سن داره

کـــــودکـــــ عشق , مُــــهَــــنّــــا

شرمندگی

سلام به همگی امروز نمیدونم چی شد رفتم تو قسمت اخرین نظرات خوانندگان ییهووووووووووو چشمم خورد به یه عالمه نظرات تاییدنشده و خونده نشده وقتی تاییدشون کردم دیدم نظرات مخفیه و همونجا دوزاریم افتاد که اصلا نظراتی که خصوصی ارسال شه نمیره تو تایید نشده ها و اعصابم بهم ریخت به این دلیل که دوستام فکرنکنن من ادم بی مرامیم مامان طهورا جون شرمنده که نتونستم نظراتتو ببینم و جوابتو بدم ولی با این حال همیشه به طهورا جون سرزدم خیلی اومدی گلم حتی سوالم ازم کردی ولی چه کنم... بازم میگم شرمندت نمیدونم طهورا اومد بلاخره یانه هنوز جاخوش کرده و داره برای شما همونجوری که دوس داشتی لوس میکنه امروز ای...
17 آبان 1390

بدون عنوان

سلام پیشی ملوس مامان روز سه شنبه که بابایی رفت ادراه یکمی بعدش توبیدار شدی اماازاون جایی که من شب قبلش دیرخوابیده بودم ازبیدارشدنت خیلی قاط زدم اماتوقصد لالا نداشتی منم جوزده شدم وییهووووووووووووو پاشدم خودم وخودتو اماده کردمو رفتیم ددر اولش رفتیم خونه مامان زری  کمی غریبی کردی وبعدش شروع کردی به کیه گفتن واخرشم مامان زری برات میزدو توهم نای نای میکردی دیگه طرفای ١٢ بود که مامان مریم (بابایی) اومد یکمی نشستیم بعداون رفتیم خونه مامان مریم (مامان ) خاله فاطی تازه ازمدرسه اومده بود وازاونجایی که تو خیلی دوسش داری پریدی بغلش خلاصه تا شب اونجا بودیم دیروزم که اتفاق خاصی نیافتاد تا امروز   صبح که بابایی ...
5 آبان 1390

بدون عنوان

سلاااااااااااااااااام سلاااااااااااااااااااااام با یکی از شیطونیااااااااااااااااااات اومدم و و و اینجا بود که دخملی متوجه من شدش ویه عکس دیگه اینجا دخملم داشت گریه میکرد اخه رفته بودیم تولد دخترعموت ( ساغر ) تو هم چون قبلش خواب بودی وقتی بیدارشدی شدی خانم بد اخلاقه برا همین اصلا نتونستم ازت عکس بندازم ولی خیلی خوش گذشت راستی چن وقته یادم رفته از کارت بگم مثلا اینکه تو نزدیک دو هفته است که یاد گرفتی و میگی : 1- این کیه 2- چیه تازه باهم حسنی هم بازی میکنیم یه چیزه دیگه هم که یاد گرفتی هه پشت هم میگی قدقدقدقدقدقد همه میگن مگه تو مرغی خب من دیه باید بلم بااااااااااااا...
25 مهر 1390

بدون عنوان

سلاااااااااااااااااااااام یه خبر بد امروز که از خواب بیدار شدم تو هنوز خواب بودی برا همین رفتم تا دست و صورتم رو بشورم غافل از همه جا تا شیر ابو باز کردم دووووووووووووووووووووووم یه صدایی به چه بلندی و پشت بندش صدای گریه ی تو اینقدر هول شدم که شیر ابو نبسته پریدم تو اتاق بله با صورت از رو تخت خوردی زمین خیلی گریه کردی کم مونده بود منم بزنم زیر گریه اما خیلی خودمو کنترل کردم یکمی چرخوندمت و باهات بازی کردم یکمی اروم شده بودی اما زیر چشات قرمزه قرمز بعدش برات یکمی سوپ درست کردم و... تا شب که رفتیم بیرون و یه غذایی خوردیمو اومدیم خونه همون جوری که گفتم یه عالمه از عکسات حذف شدش ولی امشب ازت چنتا عکس انداخ...
19 مهر 1390

بدون عنوان

وای نمیدونید چی شد یه عالمه عکس از مهنا انداخته بودم ولی همش پرید کاش میریختمشون توی کامپیوتر
18 مهر 1390

بدون عنوان

  سلام سلام این چن روزه همش به دور بودیم چون بابا مهدی رفته بود شمال  و چون مامان مریم و خاله فاطی تنها بودن ما همش اونجا تلپ بودیم تو هم که روز به روز بزرگتر میشی و شیطونتر همش باید از توی اشپزخونه پیدات کرد چنروز پیشم با رورکت رفتی و شمعدون اینه منو شکوندی میگم شیطون شدی تازه میز مبل رو میگیری و میاستی و هرچیزی که رو میز هست رو بر میداری بابا میگه باید همه چی رو جمع کنیم مثل اینه شمعدونو و... و خونه رو بکنیم عین مسجد ولی کیه که گوش بده  این چن روزه اگه نیومدم تو نت به دلیل یه سری اخباری بود که دستم رسید و فهمیدم چقدر مردم بیکارن و میشینن درمورد ما حرف میزنن به خا...
14 مهر 1390