تولد هنی
سوم اسفند بعد از دوماه و پنج روز تولد مهنا رو برگزار کردیم
ب ادامه ی همون پستی ک گفتم ی روز طلبت
بعد از اتمام مراسم , مهنا خانم هنوز تو توهم بودن
چون با خاموش شدن چراغا و خوابیدن باباییش
وخرزوخانایی ک رو مبل نشسته بودن
مهنا خانم با سبد میوه ی خالی شده ب همراه ی بادکنک دور این خرزوخانایی توهمی
میچرخیدن و میوه تعارف میکردن
وجالبترش اینجاس ک ب دلیل خاموش بودن چراغا هراز چندگاهی شتلق میخوردن زمین
ولی ب روی مبارک خودشان نمی اوردن
پی نوشت : 1- از اونجایی ک عکساشو با دوربین دیجیتال انداختم
نمیدونم چرا با سختی اپلود میشه
2- و ب دلیل نداشتن عکس تکی از مهنا از گذاشتن عکس صرف نظر کردم
فقط ی عکسه کیکشه ک هرکاری میکنم نمیشه (بیخیش)
بعدا گذاشت:
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی