مهنا مهنا ، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 13 روز سن داره

کـــــودکـــــ عشق , مُــــهَــــنّــــا

بهار آمد!!!

      بوی باران، بوی سبزه، بوی خاک شاخه های شسته، باران خورده، پاک آسمان آبی و ابر سپيد برگهای سبز بيد عطر نرگس، رقص باد نغمه و بانگ پرستوهای شاد خلوت گرم کبوترهای مست نرم نرمک ميرسد اينک بهار خوش بحال روزگار …         من یقین دارم بهار می آید اما این را هم می دانم که او فقط بهانه ایست برای رویش! دلی که  بهار ی باشد برای رویش از او اجازه نمی گیرد، هر جا بهار باشد  را به آنجا می کشاند بارها دیده ام  بهار ، به عادت تکرار، میهمان دلهایی شده تا بهانه رویش شود     دخترک 27 ماهه ی من       &nbs...
28 اسفند 1391

چند پست در یک پست

بله اینجوریاست ک هنی ماهم برف را دید البته بااین اوصاف ک برف خانه ی ما ب یک سطل هم نکشید مهم دیدنه برفه اینجوری هم نیگاه نکنیدا   خو بریم سر پست اصلیمان این مدت همه ی پستهای ما حداقل تاریخش ب روز نبود و مطالبش اصولا برای یک ماه پیش بود مثلا دیدار من با یک دوست بسیارخوب ک وقت نشد پستش را بگذارم و این دوست من کسی نبود جز زهرای عزیز ک دیداری تازه کردیم در خانه ی خودمان البته بعد حدود چندسال ک بسیار جیگر شده بود و حسرت خوردیم ک چرا ما تغییری ننمودیم و او بسیار تغییر کرد ینی  باورتون بشه همچین فکم منقبض شد ک نگو خلاصه باورودش یک هدیه ی بسیار زیبا و یک شکلات بسیار خوشمزه برایمان اوردن ک دخلش اورده شد...
20 اسفند 1391
1788 0 103 ادامه مطلب

کمی با دخترک از نوع تابَخش

  ی بالش داره هنی ک عکس باربی روشه بش میگم هنی میخوای مدل موهاتو این جوری درست کنم زل میزنه تو چشامو میگه : نه نعیخوام دشته هیچی دیگه دو سال مادریمون نیست شد و ب فنا رفت   دوتا عروسک داره ک مادری میکنه براش درحدالمپیک یکیش ک اسمش عسله یکی دیگشو خودش گذاشته مینا بغلشون میکنه میناهه هی از دستش میافته خیلی ریلکس میگه : لوسه مینا میگم چرا لوسه میگه : می اُفته عی همچین مینایی داره دختره ما   پدربزرگ و مادربزرگ معنی نداره براش ب بابام میگه بِهدی (مهدی) ب مامانم میگه مَیَم ( مریم )   میخواستیم بریم تولد بش میگم مهنا میخوایم بریم تولد شمعو فوت کنیم میگه امین می آد میگم نه , میگه بی آد ...
14 اسفند 1391
1225 0 180 ادامه مطلب

خرابکاری از نوع هنی

پای نت بودم و از همه جا بی خبر ک هنی بااین قیافه پیش ما آمد اولش جا خوردم و بعدش کلی خندیدم بش گفتم : هنی این چ کاریه ک کردی نمیگی میزنی چشاتو کور میکنی با قیافه حق ب جانبی بم گفت : مامان , چش چش دوابرو ینی داشتم چشم چشم دو ابرو میکشیدم   خو طبیعتا چیزی بش نگفتیم یکم بعد دیدم هی میره و هی میاد ک شد نتیجش کلی از این خطها رو فرشامون و دیوارا و اتاق خودش   و عمرا اگه ما این سری بی خیال میشدیم پس شروع ب جیغ و داد کردیم ک اخرش دخترک ترسیده از ما تو بغل باباش ب خواب رفت     پی نوشت : فک کنم حداقل برای دو ماه پیشه این موضوع   پی نوشت 2 : پریشب همسری ب هنی گفت پدرسوخته هن...
8 اسفند 1391
2128 0 413 ادامه مطلب

هدف از ایجاد وبلاگ!!!

  دنیای من شده بود دنیای اینترنت , زمانی ک حس کردم تنهام و نوشته های اینترنتی مرا آرام میکند تنهایی من زمانی آغاز شد ک هیچ کس را در اطراف خود نمیدیدم و تنها کس و یاورم همسرم بود و دخترک چندماهه ام و اینگونه شد ک نصف وقت من برای نوشته هایی رفت ک کمی از تنهاییم را می کاست همان موقع بود ک تصمیم گرفتم تنهایی خودم را ب صفحه ایی اختصاص دهم از سکوت های شبانه و سکوت های شبانه من شد دنیای مجازی برای این دل تنگم اما این باز مرا آرام نکرد تا زمانی ک تصمیمم قطعی شد برای داشتن دومین وبلاگم   اینبار دست ب دامان حس مادرانه ام شدم و دخترک کوچکم را ضامن خود قرار دادم و اینگونه شد ک اقدا...
3 اسفند 1391
1371 0 871 ادامه مطلب

هنی و عروسکاش

                                این روزها هنی و عروسکاش دنیایی دارند برای هم دنیایی از حس خوب مهربونی بدون هیچ طعمی از کینه و یا حتی دورویی دخترک من عروسک هایش را ب دنیای کودکانه اش راه میدهد حتی اگر خودش تنها وسیله ایی باشد برای تاب دادن آنها و یا حتی دلش میخواد عروسکهایش هم از همان نوعی ک خودش یک بار مای بیبی بست  برای اوهم ببندد و او شود تنها مادری برای عروسکش و یا شاید دلش بخواهد ک برود بالشت و پتوی خودش رابیاورد و عروسکش را دراغوش کشد و بعد از کمی لالایی خود...
28 بهمن 1391
2769 0 1327 ادامه مطلب

دستورات از نوع هنی

  دخترک فسقل ما هم دیگر خودش را هم پایه ما میداند و دستور خرید میدهد از نوع فراوان و براش چ اهمییتی دارد ک وسط حرف ما در خواست چیزی نماید عمرا اگر ما با همسر خودمان تلفنی حرف میزنیم کسی پارازیت شود و هی پشت هم فریاد زند امـــــــــــــــــــــــــــــــــــــین مــــــــــــــوژ و این جمله زمانی ب پایان میرسد ک ما دستور خانم را ب  همسر برسانیم   حتی شاید در بیرون از خانه سوار ماشین باشیم و عجله برای رسیدن ب جایی اگر او دستور موز دهد باید کنار همان مغازه پارک نماییم تا دستورات خانم اجرا شود   و یا شاید برای خرید همسر را ب مغازه بشوتیم بایدح...
18 بهمن 1391
1834 0 929 ادامه مطلب

تولد غتره ایی

سلام کودک عشق  دوساله دخترمن برایت نوشتم از ثانیه ثانیه بعضی از روزهایت شادمانی کردم خندیدم اشک ریختم و حتی گله ی مادرانه ایی از وصف حالت از دقیقه های حس کردنت از ساعت های باهم بودنت از روزهای بزرگ شدنت از هفته ها و از ماهها ک دست ب دست هم دادند و دوسال از زندگی ات را رقم زدند در این وب کودک عشقت همه ی این پستها برای تو بود اما بگذار این پست برای من باشد برای منه مادر ک تقدیم کنمش ب یک دوست یک دوست خوب نتی از حس ناب قطره ایی قطره ایی از وجود دریا دریایی ک ب چشم دیدم معرفت و مهربانی ...
13 بهمن 1391

دلخوشی دخترک

  کنترل تلویزیون ما بیشتر اوقات بدون باطریست!!! نه اینکه باطری ها پرواز کنند و یا ما پول خرید دوتا دانه باطری را نداشته باشیم!!! نـــــه باطری کنترل ما بیشتر مواقع در اسباب بازی های دخترک ما مشاهده میشود ک هرچند در مقایسه با باطری اسباب بازیهایش بسیار کوچک است اما خیاله وروجک مارا راحت مینماید. و ما این موضوع را زمانی فهمیدیم ک می دیدیم کنترل ما اثری بر روی تلویزیون ندارد و آنوقت بود ک وقتی دخترک استرس مارا مشاهده مینمود میدویید و باطری ها را می اورد اما در کمال خونسردی اش عمرا این باطری ها ب ما داده شود و فقط برای حرص دراوردن ما این ...
8 بهمن 1391
2395 0 263 ادامه مطلب

موهبت الهی

بلاخره ماهم برای دومین بار خاله شدیم بله اینجوریا بود ک دومین دختر خواهر ماهم ب دنیا اومد اونم از نوع حنانه امروز ساعت 1 بعداز ظهر اینم چنتا عکس از بیمارستان   اینم فاطمه و حنانه کوچولو دو خواهر دوست داشتنی     ...
27 دی 1391
1473 0 313 ادامه مطلب