مهنا مهنا ، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 11 روز سن داره

کـــــودکـــــ عشق , مُــــهَــــنّــــا

هدف از ایجاد وبلاگ!!!

1391/12/3 0:07
نویسنده : مامان
1,370 بازدید
اشتراک گذاری

 

دنیای من شده بود دنیای اینترنت , زمانی ک حس کردم تنهام و نوشته های اینترنتی مرا آرام میکند

تنهایی من زمانی آغاز شد ک هیچ کس را در اطراف خود نمیدیدم و تنها کس و یاورم همسرم بود و دخترک چندماهه ام

و اینگونه شد ک نصف وقت من برای نوشته هایی رفت ک کمی از تنهاییم را می کاست

همان موقع بود ک تصمیم گرفتم تنهایی خودم را ب صفحه ایی اختصاص دهم از سکوت های شبانه

و سکوت های شبانه من شد دنیای مجازی برای این دل تنگم

اما این باز مرا آرام نکرد تا زمانی ک تصمیمم قطعی شد برای داشتن دومین وبلاگم

 

اینبار دست ب دامان حس مادرانه ام شدم و دخترک کوچکم را ضامن خود قرار دادم

و اینگونه شد ک اقدام کردم برای کودک عشقم

 

اما صفحه ی مجازی من بزرگتر شد از دنیای مجازی

طوری ک ب دنیای حقیقی من هم راه پیدا کرد

هدف از وبلاگ نویسی من رسیدن ب آرامشی بود ک با ورودم این آرامش ب وجودم تزریق میشد

و دلیل دیگرم نگاشتن خاطراتی بود ک لحظه ب لحظه ی بزرگ شدن دخترکم را در برداشت و تفاوتش با نوشتن در سالنامه در این بود ک ب نوعی نظر و حتی انتقاد دوستان در مورد مطلبم را میخوندم و میتونست بارور کنه نگاهم رو

من توی دنیای وبلاگم ب آرامشی رسیدم ک نه تنها مرا از تنهایی دراورد  ک حتی باعث شادابی روحمم شد

و حال ک فاطمه دوست عزیز وبلاگی ام ک هرچند ب دنیای حقیقی من هم راه پیدا کرد از من خواست ک هدفم را از ساختن وبلاگم بنویسم

و من هم این روند را ادامه میدهم و از س تا هم لینکیام میخوام ک هدفشون رو از ثبت وبلاگ در وبلاگشون ب صورت پست بنویسن

مریم عزیز نویسنده وبلاگ ثنا جون

یاسی مهندسه نوینده وبلاگ ارزوهای ناب

و پری خوشگله نویسنده وبلاگ نیکان دردونه مامان و بابا

 

 

مهم نوشت : تنها دلیل تنهایی من در ان روزها رفتن خانواده ام از شهرمان بود ب مدت دوسال

خواستم بگم ک برداشت دیگه ایی از تنهایی ام نکنید...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (871)

فاطمه
2 اسفند 91 22:06
آره چرا حواسم نبود توی پست جدید نظر بدم؟
باور کن بس که احساساتیم کرد پستت



نه بابا اینجوراییم ک میگی هم نیست
فاطمه
2 اسفند 91 22:07
عزیـــــــــــزم

منهم با نت کلی از تنهایی در اومدم.


من خیلی تنها بود چون همون دوران بود ک شوهرم رفت سرکار
بعد خانوادمم ک نبودن
بااقوامم ک اصلا در ارتباط نبودم
خلاصه وحشتناک ب نت روی اوردم
ولی حالا خانوادم برگشتن
فاطمه
2 اسفند 91 22:09
بابا!!!!!!!!!!!!!!!!1

مردم اول با شوهرشون مشورت می کنن...

شوهر من اصلا حال این کارا رو نداره


شوهر منم همینطور
منتها دیدم کنارمه گفتم براش بخونم ببینم نظرش چیه
فاطمه
2 اسفند 91 22:09
ببین من عجله دارم باید برم ..
فردا میام نت و بیشتر می حرفیم
فعلا بااااااااااااااااااااای


بای گلم
خانوم مهندس
2 اسفند 91 22:34
بابا احسااااااااس
نویسنده

بابا هدف از وبلاگ


قشنگ نوشتی عشقم
امیدوارم موفق باشی

و کنار همسر و دخترت زندگی شادی داشته باشی!!!!!!!!!


قربونت برم من
خانوم مهندس
2 اسفند 91 22:52
کی اینجاااااااااس؟
انلاین ها معرفی کنین خودتونو


من هستم
خانوم مهندس
2 اسفند 91 22:53
: D
خاله فاطی جون جونی
2 اسفند 91 23:17
سام علیک
ای بابا خواهرمن چر انقدر خجالتی شدی و حرفت رو قشنگ نمیگی تعجب کردی من میدونم واسه من بود که تنها بودی و الان که اومدم خوشحالی از اینکه خواهر مهربانت آمده اعتراف میکنم که دلیل اصرار من هم براین که بیایم قم فقط توبودی که نکنه نابودشی از غم من


بترکی اگه بدونی چقدر خندیدم
میگم چ خوبه ی دلقک داریم ک همیشه مارو میخندونه
بارم بخندون مارو ابجی کوچیکه
خاله فاطی جون جونی
2 اسفند 91 23:25
حالا گریه نکن دیگه خداروشکر کن تموم شد رفت و منم اومدم.دیگه بخند حالا من گفتم بخند دلیل نمیشه انقدر بخندی یه خانوم که انقدر نمیخنده دوسال نبودم فرق کردی باید یه فکری به حالت کنم


عجب دلقک خوشمزه ایی داریم ما
خانوم مهندس
2 اسفند 91 23:28
خانوم مهندس
2 اسفند 91 23:28
الی
2 اسفند 91 23:36
یاسی جان هستی؟
الی
2 اسفند 91 23:39
قبل از دعوت تو مامان میعاد دعوتم کرد اما انتخاب 3 نفر سخته.


من ادم زیاد دارم پس تورو میحذفم
یکی دیگه رو جات میزارم
الی
2 اسفند 91 23:44
الی
3 اسفند 91 0:00



سلام کسی هست؟؟
خانوم مهندس
3 اسفند 91 0:02
سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام الی


سلام یاسی
خانوم مهندس
3 اسفند 91 0:03
خانوم مهندس
3 اسفند 91 0:03
سلام انه جوووووووووووووووووونم


سلام عزیزم
خانوم مهندس
3 اسفند 91 0:04
پست جدیدمو خوندی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟///
پی کو نظرت؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
بدون نظر رفتی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟


اره مجبور شدم برم ولی کامنت میزارم برات
یاسی تورو میخوام جای الی بزارم مشکلی ک نداری؟؟؟
خانوم مهندس
3 اسفند 91 0:05
خانوم مهندس
3 اسفند 91 0:05
نه چه مشکلی



پس تو جای الی
خانوم مهندس
3 اسفند 91 0:06
الی کجا رفـــــــــــــــت؟


چ میدونم بزار بش اس بدم
خانوم مهندس
3 اسفند 91 0:06
هنـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی کجاس؟

چیکار میکنه؟؟؟؟؟؟؟
بازم موژ میخوره؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

فداش بشم من!!!!!


نه خوابوندمش
خانوم مهندس
3 اسفند 91 0:07
باشه عزیزم


قربونت
خانوم مهندس
3 اسفند 91 0:08
از دوشنبه کلاسام شروع میشه انقــــــــــــــــــــد خوشحـــــــــــــــــالم!!!:


X


بدجوری حوصلم سر رفته دیگه تو خونه


واقعا خوشحالی
منم برای این ترم ک نه ترم بعدی میخوام دانشگاه ثبت نام کنم رشته حسابداری
هنوز ک هنوزه از دانشگاه خودم انصراف ندادم چ دانشجوی فعالی ام من
خانوم مهندس
3 اسفند 91 0:10
چرا رشته حسابداری؟؟؟؟؟؟/


بنظرم خیلی سخته


یه رشته اسونتر انتخاب کن


چون اسونتره میخوام برم
من خودم علوم کامپیوتر بودم
ولی چون خیلی ریاضیات داشت میخوام بی خیالش شم
حسابداری ک برای منی ک ریاضی بود رشتم اسونه
خانوم مهندس
3 اسفند 91 0:11
الی
3 اسفند 91 0:11
سلااااام.

عجبه هنی خوابه؟


خوابوندمش خو
همه برقا خاموش ی ساعت کنارش لالا تا خوابید
خانوم مهندس
3 اسفند 91 0:12
خانوم مهندس
3 اسفند 91 0:12
سلام الی ماهـــــــــــــــــــــــان چطوره ؟


چیکار میکنـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه؟


چ بد ک پری نمیاد خونه مامانشه
الی
3 اسفند 91 0:13
آفرین به بچزه درس خون


راستی الی تو تحصیلاتت چیه؟؟
خانوم مهندس
3 اسفند 91 0:14


الی تو چی خوندی؟؟؟؟؟؟/
منظوورم اینه رشته ات چی بوده ؟


راس میگه الی خیلی سواله برام
الی
3 اسفند 91 0:14
ماهان خوبه.

خوابه. تو خوبی؟ شوشو خوبه؟


عزیزمه
خانوم مهندس
3 اسفند 91 0:18
خوبه

داره با باباش پاسور بازی میکنه


مادرشوهرمم میوه پوست میکنه میده میخورم
بفرمایین پرتقال لیموشیرین کیوی سیب


واه وواه چ مادرشوهری
مادرشوهرت خیلی خوبه نه؟؟
الی
3 اسفند 91 0:21
دیپلمه تجربی.


اما تخصصی نقشه کشی معماری کار کردم.


ینی چی؟؟؟؟؟؟
تو همون مدرسه نقشه کشی کار کردی؟؟؟
الی
3 اسفند 91 0:22
خدا شانس ...


والا
الی
3 اسفند 91 0:23
اااای بابا


الی
3 اسفند 91 0:24
نه دوره دیدم 2 سال هم کار کردم


چ خوب
من دوستم خیلی بم اصرار کردم ک بریم معماری بخونیم منم قبول کردم چنوقت پیش رفتم دفترچه شو خریدم ک باهم ثبت نام کنیم من پشیمون شدم اما اون رفت و اولش کلی هم از دستم ناراحت شد ک من ب خاطر تو ثبت نام کردم
خانوم مهندس
3 اسفند 91 0:25
اره خیلی خوووووووووووووووووبه

هرچی ازخوبیش بگم کم گفتم

یعنی تا حالا از دستش نرنجیدم

یه انسانه با درک با فهم و شعوره

باور میکنین ؟
اندازه مامانم دوسش دارم

خیلی باهمدیگه صمیمی هستیم

دختر هم نداره
خداروشکر

وگرنه اگه داشت که همش کرم میریخت




چ خوب
منم مادرشوهرم خوبه خوب باشی خوبی در حقت میکنه
الی
3 اسفند 91 0:26
دوباره دوست دارم کار کنم.


خیلی خوبه
خانوم مهندس
3 اسفند 91 0:26








شوی لبخند گذاشتی
خانوم مهندس
3 اسفند 91 0:28
مادرشوهرای شما چ جورین؟؟؟؟؟؟؟؟؟


مادرشوهر من خوبه سر ب سرش نزاری کاری ب کارت نداره
الی
3 اسفند 91 0:29
به نظر من خواهر شوهر از جاری بدتره.


من خواهر شوهر ندارم
ولی ب نظرم خواهرشوهر بهتره چون وقتی شوهر کنه میره سر خونه زندگیش اما جاری ...
خانوم مهندس
3 اسفند 91 0:29
کجا رفتین پس ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟


بقیه کجان؟؟؟؟؟؟؟؟



هستیم ک
پری سلام رسوند بتون
خانوم مهندس
3 اسفند 91 0:30
ب نظره منم خواهر شوهر از همه بدتره


بنظرم خدا خیلی دوستم داشته ک اینارو نصیب من کرده


الی مادر شوهر تو چجوریـــــــــــــــــه؟


اینم حرفیه
تازه منکه حسود اگه خواهرشوهر داشتم و شوهرم بوسش میکرد هیچی دیگه
الی
3 اسفند 91 0:31
آنه مریم اس داده شارژ ندارم بهش بگو آره بیا.


بش اس بدم ک بیا؟؟
باشه
الی
3 اسفند 91 0:33
اگه بقیه بذارن خوبه.


اینو موافقم
خانوم مهندس
3 اسفند 91 0:33
\\/…………….\//
\\~/…………..\~//
\\~~ /………..\ ~~//
\\~~~~/_.\/._\~~~~//
\\ ~~~~~ ██ ~~~~~ //
((~~~~~~ |-| ~~~~~~))
//~~~~~_|-|_~~~~~\\
//~~~~\..|-|../~~~~\\
//~~~\…|-|…/~~~\\
//~ \…..██…../ ~\\
//\…….██……./\\
██
██
██
\╬╬/
/╬╬\
\╬╬/
/╬╬\
/_\
/¯’¯’¯\
/◦▓▓▓▓◦\
\——-/
\◦===◦/
_____)¯¯¯¯(_____
/⊶–\\—-//–⊷\
/—-|╬ ╬|—-\
|—-|╬╬╬╬╬╬|—-|
|—-/╬╬╬╬╬╬╬╬╬\—-|
|⊶–\╬╬╬╬╬╬╬╬╬/–⊶|
\.’^\\╬╬╬╬╬╬╬╬//^’./
\\_.-.╬╬╬╬╬╬╬.-._//
`\-\—-\-..-’—–//`
//’–\.–`\./–’\\
||—-|`\\\|—-||
||—-|-.▓.-|—-||
\|⊶__.’-.▓.-’.__⊶|/
|——.▓.——|
|–▐____M____▌–|
|——█——|
|.-==-.█.-==-.|

\’=◉=’/█\’=◉=’/
|—-/ █ \—-|
|—-| █ |—-|
|—-| █ |—-|
|—|| █ ||—|
/-╳-.’. █ .’.-╳-\
/—-/…█…\—-\
(___.’…..▼…..’.___)





اینا چیه
خانوم مهندس
3 اسفند 91 0:35
واااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای منم بدجور حسود

ولی الان رضا ک مامانشو بوس میکنه
من اصلا ناراحت نمیشیم
چون مامانشو خیلی دوس دارم

حتی خودم اصرار میکنم ک بوسش کنه






الی
3 اسفند 91 0:35
تو میگی خواهر شوهر؟

اگه دختر خاله با دختر داییش رو بوسی کنه چی؟


چی؟؟؟
اونارو ببوسه؟؟؟
میکشمش
اونوقت منم پسرای فامیلشو میبوسم
در ضمن این روبوسیا تو فامیلای ما نیست
الی
3 اسفند 91 0:37
یاسی تو هم رضا؟ بابا تفاهم.


نمیدونستی
خانوم مهندس
3 اسفند 91 0:37
غلط میکنه دختر خاله یا دختر داییشو
بوس کنه

رضا با نا محرم ها مثل دختر خاله دختر دایی و...
حتی دست نمیده





مث ما
الی
3 اسفند 91 0:38



خانوم مهندس
3 اسفند 91 0:40
اره عزیزم
من قبل رضا
هرکی میومد خاستگاریم یا هرکسی ک بهم پیشنهاد دوستی داده بود اسمش رضا بووووووووووود

آخر سر ب خودم گفتم یکی از این رضا ها نصیب من میشه




خخخخخخخخخخخخخخ
الی
3 اسفند 91 0:40
یه همچین زنی هستیم ما


خو متقابلا اونم میزاره ک توهم میزاری
الی خداییش بعدش ناراحت نمیشی
وای خدا ما چقدر حسودیم
خانوم مهندس
3 اسفند 91 0:41
من لپ تاپو خاموش میکنم برم پایین

رو تخت دراز بکشم بعد بیام پیشتون




باشه
الی
3 اسفند 91 0:41



نخند
الی
3 اسفند 91 0:43
برو زود بیا.


اره خیلی زود
چون امشب زود میخوام برم
الی
3 اسفند 91 0:47
نه بابا رضا نمیذاره همیشه بعد از دیدن خانوادش دعواست.

اینجوری بزرگ شدن. یه مدت نبود این چیزا اگه بدونی چقد تیکه انداختن.
چقد دعوا کردیم. تا مشاوره دادگاه خانواده ونک هم رفتیم.


اخی پ توهم حساسی
خو میگی اینجوری بزرگ شدن
بعد در ضمن بزار تیکه بندازن مهم نیست............
الی
3 اسفند 91 0:48
اونا این کار رو میکنن حرص من در بیاد.


چ پرروان
توهم ب شوهرت بگو ک حساسی و دوس نداری وگرنه منم ازفامیلای تو لب میگیرم
خخخخخخخخخخخخخخ
الی
3 اسفند 91 0:50
بگذریم.

چو خبر؟ از انسی خبر ندارین؟ مریم چی گفت؟


مریم گفت بچه هایم رابخوابونم میام
توجه نمودی بچه هاشو
الی
3 اسفند 91 0:55
آنه من خیلی سختی کشیدم تا زندگیمو نگه داشتم.

همه دوس داشتن رضا دختر داییشو بگیره که رضا گفت نه. حالا فک کن تو نامزدی گریه کرد عقد نیومد حنابندون نیومد.

داستانها داشتم.


اخی
حالا شوهرت بااین شرایط بازم حاظره اون افریته رو ببوسه
الی
3 اسفند 91 0:57
رضا هم دوس نداره تو جمعاشونم کم میریم اما کرم دارن.


دختره هنوز مجرده.


من جای تو باشم اصلا نمیرم تو جمعاشون
همون بهتر ک کم میری
الی
3 اسفند 91 0:59
مریم خیلی سر حالیا؟


بله دوتا بچه خوابونده کم حرفی نیست
الی
3 اسفند 91 1:00
مری ماهانو از شیر روزانه دارم میگیرم.


خیلی خوبه
الی
3 اسفند 91 1:02
آنه تو هم یاد بگیر.


از چی
خانوم مهندس
3 اسفند 91 1:04
آخیش اومدم؛سلام مریمجون


خدارو شکر
با همون لینکی ک گذاشتم اومدی؟؟
الی
3 اسفند 91 1:04
من فقط روزانه.

از صبح دز دارم لباسام خیس میشن.

خودم فقط گریه.


چرا؟؟؟
متوجه نشدم
الی
3 اسفند 91 1:07
آره اینا که متولد خرماپزون.




الی من متوجه نشدم چرا لباست خیس شده بود و گریه میکردی
الی
3 اسفند 91 1:09
انقد بدم میاد مرد سریع تالاپ بشو بخوابه.

باید با هم لالا کرد.


الی شوهرمن صب ساعت 6 میره سرکار امشب هم ساعت 8 اومد خونه
همینکه اینقدر بیداره خودش کلیه خیلی خسته میشه
مخصوصا کاراشونم خیلی زیاد شده
خانوم مهندس
3 اسفند 91 1:10
آهاااااان خسته نباشی پس:‏)‏


بله
الی
3 اسفند 91 1:12
خیس به خاطر اینکه شیرم میرفت.

گریه هم احساسی شده بودم خوب.


اخی الی حیفه شیرت
من شیر نداشتم و کلی ضعف میکرم تو ک شیر داری بده بخوره
خانوم مهندس
3 اسفند 91 1:13
انسی اونروزگفت میره جایی و تاچند روزنیس؛یادم نیس کجا
الی
3 اسفند 91 1:15
یاسی شمارم رسید دستت؟


دست زدنت دیگه چ صیغه اییه
خانوم مهندس
3 اسفند 91 1:17
رضا اومدپیشم


برو بای
الی
3 اسفند 91 1:20
مری سوالای سخت نداشتیما


خخخخخخخخخخخخ
الی
3 اسفند 91 1:22
اول خودت جواب بده.
الی
3 اسفند 91 1:24
یاسی چرا؟
الی
3 اسفند 91 1:34
خخخخ


خخخخخ
الی
3 اسفند 91 1:38
ای جان مری جون
الی
3 اسفند 91 1:40
ما هم خلافمون کوه بود


کوه؟؟
الی
3 اسفند 91 1:42
دروغ نگفتم که. بی جنبه ان.


بچه ها جمع 3نفرمونو دوس دارم اون شبم خیلی خندیدم.


کجا س نفریم
خانوم مهندس
3 اسفند 91 1:42
کوه چ خلافی داره إلی؟
خانوم مهندس
3 اسفند 91 1:43
یعنی من نیام إلی؟کدوم جمع سه نفره؟


چرا ب خودت گرفتی
الی
3 اسفند 91 1:44
آره جمعه ها میپیچیدیم میرفتیم درکه .


صب میرفتیم ظهر خونه بودیم.


چ باحال
من بابام اینقدر سختگیر بود ک فقط میرفتم مدرسه و میومدم همین و بس
خانوم مهندس
3 اسفند 91 1:44
منم قبل رضاکسی روب دلم راه ندادم؛رضاهم همنطور
الی
3 اسفند 91 1:47
یاسی جان منظورم این نبود. این که 3 تامونم هستیم. بعضی شبا مریم تپلی نیست. بوسسسس برای یاسم.
خانوم مهندس
3 اسفند 91 1:48
این دخترخالت عجب آدمیه؛حتمأهربارمیبینیش ازخنده...


خیلی باحاله خیلی دوسش دارم
فقط خنده رو لبام میاره
خانوم مهندس
3 اسفند 91 1:49
مثلأچه جور.
خانوم مهندس
3 اسفند 91 1:49
فدات إلی
الی
3 اسفند 91 1:50
یاسی بوسمو تحویل گرفتی؟
خانوم مهندس
3 اسفند 91 1:52
آره عشقم اینم بوس تو
الی
3 اسفند 91 1:53
الی
3 اسفند 91 1:55
یاسی چه باحال. من و رضا کاملا سنتی. کاش دوس بودیم
خانوم مهندس
3 اسفند 91 1:58
منکه آره
الی
3 اسفند 91 1:58
نه یاسی وقت نشده. جالب شد.
الی
3 اسفند 91 2:00
منم آره اما باهاش دوس میشم. ما فامیلیم. نوه عمو.
الی
3 اسفند 91 2:00
بگو بگو هی هی.
الی
3 اسفند 91 2:02
مری موافقم باهات
الی
3 اسفند 91 2:03
ههههه
الی
3 اسفند 91 2:04
هر دو.
الی
3 اسفند 91 2:04
حالا مریم
الی
3 اسفند 91 2:07
یاسی پس چرا انقد طولانی شد؟
الی
3 اسفند 91 2:10
یاسی به جات ترسیدم.
الی
3 اسفند 91 2:11
برو بعدی
الی
3 اسفند 91 2:12
منم رضا رو
الی
3 اسفند 91 2:14
عشق کوره.
الی
3 اسفند 91 2:15
طططظ


خو دوسش داشتم دیوونه بودم دیگه مجنون ک میگن من بودم
الی
3 اسفند 91 2:16



الی
3 اسفند 91 2:17
عیبی نداره. اگه فک میکنی ناراحت میشی نگو
الی
3 اسفند 91 2:18
بچه ها اینجا برای امشبه. فقط
الی
3 اسفند 91 2:20
میکشت .
خانوم مهندس
3 اسفند 91 2:20
الی منظورتو نفهمیدم؛چرا برای امشبه فقط
الی
3 اسفند 91 2:21
چون این چیزا واقعا خصوصیه.




واقعا
خانوم مهندس
3 اسفند 91 2:22
آنه مگه کجا چوب اعتمادتوخوردی؟


من با بیشتر اقوامم قهرم فقط ب خاطر اعتمادی ک بشون کردم
الی
3 اسفند 91 2:22
الی
3 اسفند 91 2:24
آنههه جون ناراحت نباش
الی
3 اسفند 91 2:25
بازم دستم درد میکنه.
الی
3 اسفند 91 2:30
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم
الی
3 اسفند 91 2:39
منم الان 24 سالمه.


فدات بشم
الی
3 اسفند 91 2:40
رفرش
الی
3 اسفند 91 2:41
مریم 40سالمه حالا چی؟


بازم 40 سالشه
درهر صورت همسنته
الی
3 اسفند 91 2:44
الی
3 اسفند 91 2:44
الی
3 اسفند 91 2:46
خرید و فروش ماشین. پمپ بنزین بود اومد بیرون.
خانوم مهندس
3 اسفند 91 2:49
چرادرد؟ولش کن بابا؛جوونی بود وهیجان وعشق


نه بحث سر پوله
خانوم مهندس
3 اسفند 91 2:50
چراپول؟
الی
3 اسفند 91 2:50
با مرغ کیلو 6800مگه مرفه هم هست؟


والا
خانوم مهندس
3 اسفند 91 2:51
من اصلأ ب مادیات زیاد اهمیت نمیدم؛آنه پول حوزه خیلی بابرکته؛منکه شدید راضیم
الی
3 اسفند 91 2:52
رضا 7 ماه بیکار بود فهیمه در جریانه.


منم شوهرم بیکار بود الان دوساله میره سرکار
اونم چی ی حقوق کارمندی ک 300 بود و الان شده 400
الی
3 اسفند 91 2:53
یاسی منم اهمیت نمیدم اما پوشک 8 تومن فشار میاره


تازه سایز هنی ده تومن
واقعا سخته بماند بقیه چیزایی ک باید بخریم
خانوم مهندس
3 اسفند 91 2:54
ماکه فعلأ اینارو نمیفهمیم؛خدا پدرشوهرمونگه داره؛


ولی من دوس ندارم زیر دین پدرشوهرو مادرشوهر باشم چون تصمیم گیری میکنن برا ادم
الی
3 اسفند 91 2:55
رضا داره کاراشو میکنه از ایران بریم


نه؟؟؟؟؟؟
چرا
الی
3 اسفند 91 2:56
چیه کارش؟
خانوم مهندس
3 اسفند 91 2:57
اصلأ اینطوری نیستن پدرشوهرو مادرشوهره من؛آنه ما واقعأ خوشبختیم ک اینارو داریم؛باور کن


ادم داشته باشه وظیفشه ب بچه هاشون برسن
الی
3 اسفند 91 2:58
قاط زده دیگه


خانوم مهندس
3 اسفند 91 2:59
یعنی تا الان نذاشتن آب تودلم تکون بخوره؛صبح ها ازداره بهم ز میزنه:دخترم سنگک بخرم یاتافتون؟


اخی
الی
3 اسفند 91 2:59



چرا میخندی
خانوم مهندس
3 اسفند 91 3:00
حتی رنگ نوشابه هارم ازمن0میپرسه؛زردمیخوای یاسیاه؟خدا نگهشون داره ؛عمرباعزت نصیبشون کنه


ایشالا
الی
3 اسفند 91 3:01



دوباره این شکلکاش شروع شد
الی
3 اسفند 91 3:02
خانوم مهندس
3 اسفند 91 3:02
مریم جون ایشالا؛زمین روچندخریدین؟چند متره؟


نمیدونم چرا اینقدر گشنم شده
بجورم دارم چاق میشم
الی
3 اسفند 91 3:03
دستم درد میکنه
خانوم مهندس
3 اسفند 91 3:04
منم گشنمه؛اهمیت نده آنه؛خودش برطرف میشه


اخه خیلی زیاده
الی
3 اسفند 91 3:04
تو روحش


تو روح شکم من؟؟
الی
3 اسفند 91 3:05
خانوم مهندس
3 اسفند 91 3:06
ماهم200مترخریدیم19میلیون 890هزارتومن


بگو پدرشوهرم
الی
3 اسفند 91 3:07
بببب
الی
3 اسفند 91 3:08
الی
3 اسفند 91 3:09
بای


خخخخخخخخخخخ
یهو میگی بای
برو عزیزم بای
خانوم مهندس
3 اسفند 91 3:10
نه طلاهامو میخوام بفروشم؛مگه نخوندی پستمو؟ببین ما فقط خوردوخوراکمون با اونه؛بقیه چیزاباخودمون؛یکیم شهریه دانشگاه من بأ اونه؛


منکه همه طلاهامو فروختم
خانوم مهندس
3 اسفند 91 3:11
طلاهاتوواسه چی فروختی؟


برای ماشین
خانوم مهندس
3 اسفند 91 3:12
شب بخیرالی بوسبوس
خانوم مهندس
3 اسفند 91 3:16
من واسه ماشین عمرأ طلابفروشم؛واسه مسکن وزمین آره


خانوم مهندس
3 اسفند 91 3:18
بچه هابریم بخوابیم؟


بریم عزیزم
مثلا میخواستم امشب زود بخوابم
خانوم مهندس
3 اسفند 91 3:21
شب بخیرآنه جون مریم جون؛دوستتون دارم خیلی زیاد؛اینو ازتهه دل گفتم


ممنون عزیزم منم همینطو
شب خوش
خانوم مهندس
3 اسفند 91 3:23



باران دوست قطره ی دوست داشتنی مامان مهنا
3 اسفند 91 10:48
چه رمانتیک اشکم دراومد.بابا دلتنگی.ولی فک کنم دلیل دیگت ضایع کردن غتره باشه


ضایع کردن غتره؟؟؟؟
چرا؟؟
چ ربطی ب اون داره
الی
3 اسفند 91 12:17
خوابید؟

بیچاره من از 9 بیدارم


اخی دخترک بیچاره
الی
3 اسفند 91 12:18
بپاشید دیگه.


خانوم مهندس
3 اسفند 91 13:25
سلااااااااااااااااااااااااااام منم ساعت 9 بیدار شدم رفتم ارایشگاه بعد بازار الانم رسیدم خونه آنه از دیروز - بیشتر تر دوستت دااااااااااااااارم
خانوم مهندس
3 اسفند 91 13:26
میرم بالا ناهر رو حاضر کنین فعلاااااااااااااااااااااااااااااااااا
الی
3 اسفند 91 20:03
اتفاقا منم یاسی تو رو با آنه با مریم بیشتر از دیشب دوست دارم.
خانوم مهندس
3 اسفند 91 20:44
خانوم مهندس
3 اسفند 91 20:51
عشقم کجاااااااااااااااااایی
فاطمه
3 اسفند 91 22:15
خدا به دور این آنسه جادو مادو کرده همه عاشقش شدن
قطره
3 اسفند 91 23:02
اگه گفتی من کیم
قطره
3 اسفند 91 23:03
بیا وبم برو ب اون آدرسی ک معرفی کردم ی خورده کام بزار کامنتاش زیاد شه



تبلیغاتت تو حلقم
قطره
3 اسفند 91 23:04
میگم من قطراتم هی جمع شد هی جمع شد.... شد دریا.... بری حتما ب وبش
با بوس فراوان


چشم حتما
الی
3 اسفند 91 23:41
وب کی؟ بگید ما هم بریم.
خانوم مهندس
3 اسفند 91 23:42
salam hastin bache ha?
خانوم مهندس
3 اسفند 91 23:43
خانوم مهندس
3 اسفند 91 23:44
کجایین؟هستین؟
خانوم مهندس
3 اسفند 91 23:44
حوصلم سر رفته بدجور
خانوم مهندس
3 اسفند 91 23:46
إنقد داریخیرام؛دوست دارم یه مدت ازاینجادورشم؛دوست دارم برم دوسه روزی مشهدبیام؛تنهای تنها؛بدون رضا؛بدجوری هوس مشهدو کردم
الی
4 اسفند 91 0:01
کسی نبیده؟
الی
4 اسفند 91 0:03
من د داریخیرام.
الی
4 اسفند 91 0:08
یاسی یاسی
الی
4 اسفند 91 0:12
خاانوم مهندس
4 اسفند 91 0:20
سلام الی
خانوم مهندس
4 اسفند 91 0:21
الی هستی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
الی
4 اسفند 91 0:21
خیلی بدید. اومدید اس بدید.
خانوم مهندس
4 اسفند 91 0:21
آنه کجا رفته الی بهش اس زدی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
خانوم مهندس
4 اسفند 91 0:21
خانوم مهندس
4 اسفند 91 0:22
الی من هســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــتم
الی
4 اسفند 91 0:22
یاسی جون سلام خوبی؟
خانوم مهندس
4 اسفند 91 0:22
خانوم مهندس
4 اسفند 91 0:23
سلام عشقم اره خووووووووووووووووووبم ماهان چطوره ؟؟؟؟؟؟؟؟؟ الی از انه خبر ندار ی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
خانوم مهندس
4 اسفند 91 0:23
الی پست جدیدم رو خوندی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
الی
4 اسفند 91 0:23
شارژ ندارم. رضا خوابه؟
خانوم مهندس
4 اسفند 91 0:24
برو بخون منم لپ تاپو خاموش کنم برم جام با گوشی کانکت شم باشه؟؟؟؟؟؟؟؟
الی
4 اسفند 91 0:24
بازی وبلاگی؟
خانوم مهندس
4 اسفند 91 0:24
نه خواب نیس داییش اینا مهمون هستن خونه مادرشوهرمینا با هم میحرفن رضای شما چطور؟؟؟؟؟
خانوم مهندس
4 اسفند 91 0:25
نه هدف از ایجاد وبــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلاگ
خانوم مهندس
4 اسفند 91 0:25
خانوم مهندس
4 اسفند 91 0:26
خانوم مهندس
4 اسفند 91 0:26
خانوم کمهندس
4 اسفند 91 0:26
باشه الــــــــــــــــــــــــــــی؟
خانوم مهندس
4 اسفند 91 0:32
خوندی إلی؟من اومدم
خانوم مهندس
4 اسفند 91 0:33
إلی ب آنه اس زدی؟
الی
4 اسفند 91 0:36
خوندم دوس جون. رضا با ماهی خوابن. شارژ ندارم.
دایی جون
4 اسفند 91 0:37
یالا یالا ، اوهوم اوهوم
اجازه هست؟
سلام بر اهالی چت روم کودک عشق
گفتم شاید حرف خصوصی داشته باشین
راستی تبریک به همه شما بخاطر هزارتایی شدن




بترکی
الی
4 اسفند 91 0:38
تو چرا بالا نیستی؟
خانوم مهندس
4 اسفند 91 0:39
من خوابم اومد؛اومدم پایین؛
الی
4 اسفند 91 0:39
سلام خان دایی.
خانوم مهندس
4 اسفند 91 0:40
اوناهم الانه ک بخوابن؛تو نوشتی هدف ازوبلاگت رو؟
الی
4 اسفند 91 0:40
روبراهی؟
خانوم مهندس
4 اسفند 91 0:41
شارژنت نداری؟باشه گلم؛رضا هم ازبالا اومد؛الانه ک بیادپیشم داره مسواک میزنه
الی
4 اسفند 91 0:41
نه. انتخاب سه نفر سخته بعدا مینویسم.
خانوم مهندس
4 اسفند 91 0:42
بدنیستم إلی؛دلم یکم تنهایی میخواد؛زندگی کردن واقعأسخته
الی
4 اسفند 91 0:43
شارژ اس ندارم. میای دوباره؟
خانوم مهندس
4 اسفند 91 0:43
آره منم یادم رفت سه نفروانتخاب کنم؛فردا ایشالأ
خانوم مهندس
4 اسفند 91 0:43
آره بخوابه میام؛باش ها ؛باشه؟نرو
خانوم مهندس
4 اسفند 91 0:45
زودی میام؛10دقیقه؛فوقش 20دقیقه؛
خانوم مهندس
4 اسفند 91 0:45
باشه گلم؟
خانوم مهندس
4 اسفند 91 0:46
الی
4 اسفند 91 0:46
فقط هر جور عادت بدی همونجور میمونه. الان 2 نفرین اولشه زندگی زیباست بعدا سخت میشه.
خانوم مهندس
4 اسفند 91 0:46
خانوم مهندس
4 اسفند 91 0:47
تصمیمم اینه روال زندگیمو عوض کنم؛باید عوض کنم
الی
4 اسفند 91 0:49
امیدوارم موفق بشی.
خانوم مهندس
4 اسفند 91 0:50
مرسی؛برام دعاکن؛سخت نیازمند دعاهاتونم؛فدات زودی میام


چی شده
الی
4 اسفند 91 0:51
ای آنه از دست تو.


چرا
الی
4 اسفند 91 0:53
خانوم مهندس
4 اسفند 91 1:07
اومدم
خانوم مهندس
4 اسفند 91 1:07
إلی هستی؟
خانوم مهندس
4 اسفند 91 1:08
خانوم مهندس
4 اسفند 91 1:09
خانوم مهندس
4 اسفند 91 1:10
خانوم مهندس
4 اسفند 91 1:11
إلی؟
خانوم مهندس
4 اسفند 91 1:11
کجایی؟رفتی؟
خانوم مهندس
4 اسفند 91 1:12
خانوم مهندس
4 اسفند 91 1:21
إلی پس کجایی؟
خانوم مهندس
4 اسفند 91 1:22
مثل اینکه نیستی؛برم؟
مامان رویا
4 اسفند 91 1:28

نمیشه دنیای مجازی را از حقیقی جدا کرد این دو تا با هم اجین شدن
دلم برات تنگ شده چرا دیگه وبلاگم نمیایی؟


راس میگی
دل منم برات تنگ شده شرمندت
انسیه
4 اسفند 91 1:35
سلام خانوم مهندس والی نیستین
انسیه
4 اسفند 91 1:36
الی واست نظرگذاشتم بروببین
انسیه
4 اسفند 91 1:51
خانوم مهندس
4 اسفند 91 6:56
سلام صبحه جمعتون بخیر


همچنین شما
خانوم مهندس
4 اسفند 91 6:56
خانوم مهندس
4 اسفند 91 10:49
آنه کجایی پس؟


همینجا
الی
4 اسفند 91 11:35
هسته بیدی؟


خانوم مهندس
4 اسفند 91 13:14

اعصابم خورده
پست هدف از ایجاد وبلاگ م یهویی پاک شد


خو دوباره بنویس
خانوم مهندس
4 اسفند 91 15:20
سلام عشقم کجا بودی؟
خانوم مهندس
4 اسفند 91 15:22
خانوم مهندس
4 اسفند 91 15:23
خانوم مهندس
4 اسفند 91 15:23
خانوم مهندس
4 اسفند 91 15:24
خانوم مهندس
4 اسفند 91 15:24
مامانی سارا
4 اسفند 91 20:38
به خدا خیلی خلیییییییییییییی با این پستای ثابتت کلی با همسر خندیدیم ..........دیونه
مامانی سارا
4 اسفند 91 20:42
امان از دست شما نی نی وبلاگی ها ...چن قده لوسین شوما ......فک نکنی حسودیمون شده ها؟ من فک می کردم فقط با نرجس افاده ای رفیقی ...ماشا..به این روابط عمومی...چیه خوب گفتم ماشا...اگه دعواتون شد نندازین تخصیر من
خاله فاطی جون جونی
4 اسفند 91 21:00
خانوم مهندس
4 اسفند 91 22:03
آنه تو کجایی پس اه!!!!!!!!!!!1
خانوم مهندس
4 اسفند 91 22:55
آنه یعنی من تو رو میکشم وقتی بیای
خانوم مهندس
4 اسفند 91 22:56
الی
4 اسفند 91 23:00
اهالی وب هنی کجایید؟
خانوم مهندس
4 اسفند 91 23:02
خانوم مهندس
4 اسفند 91 23:03
سلام الی من اینجااااااااااااااااااااااااااااااااااااام خوبی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟/ نمیدونی آنه کجا رفته؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟/
خانوم مهندس
4 اسفند 91 23:05
الی
4 اسفند 91 23:05
سلام یاسی. بذار بهش اس بدم.
خانوم مهندس
4 اسفند 91 23:06
آره الی بهش اس بده ببینم این کجا رفته مرسی گلم
خانوم مهندس
4 اسفند 91 23:07
الی پس کی مینویسی هدف از ایجاد وبلاگ رو؟؟؟؟
الی
4 اسفند 91 23:08
بهش اس دادم فعلا جواب نداده. بابت دیشب شرمنده.
الی
4 اسفند 91 23:09
آخر از همه. امشب پست میذارم.
الی
4 اسفند 91 23:11
از دست آنه
خانوم مهندس
4 اسفند 91 23:11
خواهـــــــــــــــــــــــــــــــــش میکنـــــــــــم عزیزم اشکـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــال نداره دیگه چــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه خبــــــــــــــــر؟
خانوم مهندس
4 اسفند 91 23:16
خاله فاطی جون جونی
4 اسفند 91 23:17
خواهر ما که تا چند ساعت پیش تشیف داشتن خونه ما بعدشم قراربراین بود که برن منزل اقوام شوهر حالا که نیومدن نمیدونم شایدم خوابیدن تشیف داشته باشن از این خواهر ما هرچی بگین برمیاد
خانوم مهندس
4 اسفند 91 23:25
مرسی خاله فاطی ؛ شایدم...تشریف دارن
خانوم مهندس
4 اسفند 91 23:32
پس کجایین؟ 4 نفر انلاین کی ها هستن؟؟؟؟؟؟؟؟؟
خانوم مهندس
4 اسفند 91 23:54
پس کجارفتین
خانوم مهندس
5 اسفند 91 0:10
من رفتم بخوابم؛شب بخیر؛صبح باید زودبیدارشم
الهه مامان ماهان
5 اسفند 91 0:25
مریم جون هستی هنوز؟
انسیه
5 اسفند 91 0:27
من هستم سلامممممممممم
الهه مامان ماهان
5 اسفند 91 0:29
سلام دختر چه عجب؟
انسیه
5 اسفند 91 0:29
هستین یانه
انسیه
5 اسفند 91 0:31
سلام نبودم دیگه خواهرراستی اومدم رمزوبهت بدم ولی کدامنیتیت بازنمیشه
الهه مامان ماهان
5 اسفند 91 0:31
امیر علی چطوره؟
1
5 اسفند 91 0:32
1
انسیه
5 اسفند 91 0:32
مرسی مامان طلا خوبم
2
5 اسفند 91 0:32
2
انسیه
5 اسفند 91 0:33
گل پسرمن خداروشکرعالیه نینی گولوهای شماخوبن
3
5 اسفند 91 0:33
3
انسیه
5 اسفند 91 0:33
این 2کیه
انسیه
5 اسفند 91 0:34
مامان مهناخصوصی داری
پری مامانی نیکان
5 اسفند 91 0:35
سلام
4
5 اسفند 91 0:35
4
5
5 اسفند 91 0:36
5
پری مامانی نیکان
5 اسفند 91 0:36
خوبین خانما. وروجک ها تون خوبن؟؟؟؟؟
انسیه
5 اسفند 91 0:36
چه خبرامن به شماچطوررمزبدم نمیشه کامنت گذاشت
6
5 اسفند 91 0:36
6
الهه مامان ماهان
5 اسفند 91 0:37
سلام پری چطوری؟ اومدی؟
انسیه
5 اسفند 91 0:37
پری برات خصوصی رمزموگذاشتما
7
5 اسفند 91 0:37
حدس میزنین من کی باشم؟
پری مامانی نیکان
5 اسفند 91 0:38
این کیه که بلده بشمره داره به رخ ما میکشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟
انسیه
5 اسفند 91 0:39
دعوت کنیم بقیه ام بیان
انسیه
5 اسفند 91 0:39
من میگم انسه است
پری مامانی نیکان
5 اسفند 91 0:39
سلام الی جون آره اومدم .انسیه جون ممنون از لطفت. بچه ها خوبین چه خبرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
8
5 اسفند 91 0:39
؛؛؛؛؛؛؛
انسیه
5 اسفند 91 0:40
انسیه
5 اسفند 91 0:40
خبرخاصی نیست
9
5 اسفند 91 0:40
نظرات بقیه؟پری الی مامان طلا؛بگین من کیم؟
الهه مامان ماهان
5 اسفند 91 0:41
انیسه بدو هم پست گذاشتم هم رمز بده
**سمیـــــــه **
5 اسفند 91 0:43
سلام به همگـــــــــــی
الهه مامان ماهان
5 اسفند 91 0:43
فاطمه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
10
5 اسفند 91 0:43
10
انسیه
5 اسفند 91 0:43
11
5 اسفند 91 0:43
پری توموندی؛توهم حدستوبگو
پری مامانی نیکان
5 اسفند 91 0:44
منک میگم آنه. شایدم قطره.
یاسی
5 اسفند 91 0:44
بابامنم دیگه ؛آفرین مریم جون
الی
5 اسفند 91 0:45
سمیه عزیزم سلام
الهه مامان ماهان
5 اسفند 91 0:45
هااااااااااااااااا تو کی بیدی؟
انسیه
5 اسفند 91 0:45
بگودیگه
خانوم مهندس
5 اسفند 91 0:45
سلاااااااام بچه ها خوبین؟
پری مامانی نیکان
5 اسفند 91 0:46
سلام .
خانوم مهندس
5 اسفند 91 0:48
الی
5 اسفند 91 0:48
یاسی تو که رفتی بخوابی.
انسیه
5 اسفند 91 0:49
رفرش
انسیه
5 اسفند 91 0:51
مگه نگفته بودی میخوام صبح زودبیدارشم میرم بخوابم
پری مامانی نیکان
5 اسفند 91 0:51
الی بی معرفت شدیا. تواز من شنیدی که اسما اومده و و میدونستی منم تهرانم یه خبر میدادی دیگه.
انسیه
5 اسفند 91 0:53
خانوم مهندس والی نمیشه واستون کامنت بذارم چیکارکنم
خانوم مهندس
5 اسفند 91 0:53
آره؛ولی دلم طاقت نیاوردنیام؛فک کن من شدم مامانه خونه؛مادرشوهره عزیزترازجانم رفته تبریزواسه دکتر؛ومن بایدساعت7بیدارشم تاصبحانه حاضرکنم؛وناهارفرداروهم بپزم؛أه
الی
5 اسفند 91 0:53
خانوما یکی یکی بگید چه خبر.
پری مامانی نیکان
5 اسفند 91 0:53
مریم جون نیکان بهتره خداروشکر . اما باور میکنی این دو سه روزه انقدر مراقب نیکان بودم خودم حالم خوب نیست. روز چهارشنبه بردمش دکتر.دکترش انقدبهم خندیدکه نگو
انسیه
5 اسفند 91 0:54
همون عکسای اون شبه اگه مهم نیست که هیچی
الی
5 اسفند 91 0:55
پری خودم بهت نگفتم. حالا داستان داره سر فرصت میگم. خیلی اذیت شدیم.
پری مامانی نیکان
5 اسفند 91 0:55
انسی جون من اومدم وبت و چون عکسای رویه بار دیده بودم دیگه نظر نذاشتم.
انسیه
5 اسفند 91 0:55
چرادکتره خندید
خانوم مهندس
5 اسفند 91 0:55
انسیه رمزی بگو رمزتو؛بلدی؟یجور ک هیشکی نفهمه
الی
5 اسفند 91 0:57
دکی به چی خندید ها ها ها؟
الی
5 اسفند 91 0:58
مریم پست مفصل گذاشتم ببین.
انسیه
5 اسفند 91 1:00
الی
5 اسفند 91 1:00
باز کجا غیبتون زد.
انسیه
5 اسفند 91 1:00
چجوری رمزی بذارم
خانوم مهندس
5 اسفند 91 1:01
تندتند تایپ کنین خو؛الانه ک بچه م بیاد بگه منوبخوابون؛داره لپ تاپ بازی میکنه فداش بشم من
انسیه
5 اسفند 91 1:01
انه اگه بیادخوبه میذارم اون پاکش کنه
خانوم مهندس
5 اسفند 91 1:01
مثلأ بگو رقم اول رمزه تو؛یا یه جور دیگه
پری مامانی نیکان
5 اسفند 91 1:02
چهارشنبه عصر احساس کردم نیکانباز تب داره و بردمش پیش دکترش. گفتم دکتر نیکان تب داره و معاینه کرد و بعد گفت هیچ مشکلی نیست و عفونتی نداره خدارو شکر. منم حدس میزدم جون 2 روزبود بخاطر کار ساخت و ساز جاده ای کا سمتمون میکنن نیکان ترسیده بود به دکترش گفتم میشه از ترس تب کنه گفت آره ولی شما میگید نیکان تب داره ولی تب ناشی از ترس از 38 بالاتر نمیره منم خندیدم گفتم دکتر من بمیرمم تب بچم از 38 بالاتر نمیذارم بره و خندید و گفت پس تب نیکان چند بوده که شما میگید تب داره گفتم توخونه درجه گذاشتم 37.9 بود. گفت خانم به این که نمیگن تب شما مثل اینکه تازه بچه به دنیا آوردین. منم که خجالت.... خندید گفت تا بجه داری از یادتون نرفتهدومی رو بیارین.
الی
5 اسفند 91 1:02
خخخخخ
خانوم مهندس
5 اسفند 91 1:02
وااااای سرم باز داره میترکه؛چقد بده ک مادرشوهرم رفته تبریز أه
پری مامانی نیکان
5 اسفند 91 1:04
الی تو نخند ناناحتم.
خانوم مهندس
5 اسفند 91 1:04
خخخ خخخخ
خانوم مهندس
5 اسفند 91 1:04
پری کدوم اسما رو الی بهت نگفته؟
الی
5 اسفند 91 1:05
بچه ها ما تصمیم گرفتیم 3 تا بچه داشته باشیم.
خانوم مهندس
5 اسفند 91 1:05
وااااااااااای چ خبره الی
پری مامانی نیکان
5 اسفند 91 1:05
یاسی اسم ها نه ها. سما اسم مامان یه نی نی به اسم امیر حسین.
انسیه
5 اسفند 91 1:06
خدایی نمیدونستی پری
خانوم مهندس
5 اسفند 91 1:08
ماهم ب توافق رسیدیم فعلأ هیچی؛اصلأ توافق لازم نیست؛یه امر آشکاره ک فعلأ هیچی
پری مامانی نیکان
5 اسفند 91 1:09
انسی جون من اینو میدونم که تب از 38 بالا نره.
الی
5 اسفند 91 1:09
خوب بچه دوست داریم. پری چرا ناناحتی؟
پری مامانی نیکان
5 اسفند 91 1:10
الی از کارت. چون توجیه نیست
خانوم مهندس
5 اسفند 91 1:11
دیدم انسیه؛بازم میگم قشنگن؛چطور امشب نترسیدی و دوباره گذاشتی؟
الی به پری
5 اسفند 91 1:12
بازم خدا رو شکر به خیر گذشت. از تب متنفرم.
پری مامانی نیکان
5 اسفند 91 1:13
بچه ها من حالم خوب نیست میخوام استراحت کنم.
انسیه
5 اسفند 91 1:13
ما4تاولی الکی چندوقته به شوهرم گفتم میخوام تک باشه اخه اصلاتوخونه کمک نمیکنه
خانوم مهندس
5 اسفند 91 1:13
منم حالم خوب نیس
انسیه
5 اسفند 91 1:14
پری جونشب خوشششششش
خانوم مهندس
5 اسفند 91 1:14
شماها واقعأ حالتون خوبه ها؛چقد بچه دوستین؛بچه؛نصفشم بیشتره
الی
5 اسفند 91 1:15
کامنتای 3شنبه رو ببین بهت گفتم فردا مهمون دارم که اول گفتی پریوش گفتم نه اسما. شاید یادت رفته؟ ما رفتیم که از شهر ری برسونیمشون ترمینال که یهو رفتیم جمعه بازار.
پری مامانی نیکان
5 اسفند 91 1:15
شب همه خوش.
انسیه
5 اسفند 91 1:15
دیگه اخه امشب ازشوهری اجازه داشتم
پری مامانی نیکان
5 اسفند 91 1:17
الی تو خودت کامنتا رو ببین که خودم بهت گفتم میدونی اوندن توگفتی مهمونت محمد و مهشادن
الی
5 اسفند 91 1:17
مریم هول نشو بذار 3 سالش بشه بعد.
الی
5 اسفند 91 1:20
پری شبش بچه ها بودن فرداش اونا رو گفتم شاید کام تو کام بوده نفهمیدی.
الی
5 اسفند 91 1:21
خوب کمبود محبت بده.
الی
5 اسفند 91 1:22
یاسی تو چرا حالت بده؟
الی
5 اسفند 91 1:23
هستید؟
الی
5 اسفند 91 1:24
من 2 تا پسر میخام یه دختر ناز.
الی
5 اسفند 91 1:25
پس ما که هر روز انجام میدیم چی؟
الی
5 اسفند 91 1:26
رفرش
انسیه
5 اسفند 91 1:28
خانوماشب خوش انه اون دوعددوکه رمزی مثلانوشتم پاککن
پری مامانی نیکان
5 اسفند 91 1:29
الی من چون نمیخواستم اشتباه کرده باشم کامنتا رو چک کردم تو گفتی مهمون داری ومن گفتم پریوش گفتی محمد و مهشاد. وقتی بهت گفتم اسما تهرانه پرسیدی اسماو امیر حسین تو ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

پس توجیه نیستی.......


سلام
انسیه
5 اسفند 91 1:34
انسیه
5 اسفند 91 1:35
حالااومدی
انسیه
5 اسفند 91 1:38
عزیزم اون کامنت که دوتاعددوگفتم پاک کن زودی رمزن


چ میدونم کجاست کلی کامنت بود من حتی نتونستم بخونمشون
انسیه
5 اسفند 91 1:52
انسیه
5 اسفند 91 1:54
صفحه22 زودی پاک کن


برای من ک صفحه ایی نیست قربونت برم
صب کن ببینم میتونم پیداش کنم
انسیه
5 اسفند 91 1:59
یافتییییییییییی


یکی رو پیدا کردم حذفیدم اگه همون باشه
انسیه
5 اسفند 91 2:09
خانوم مهندس
5 اسفند 91 8:01
سلام صبحه شما بخیر-من دیشب یهویی خوابم برد؛خداروشکر رضاگوشیمو برنداشته ک ببینه


اخ ک چ حالی میداد وقتی میدید
ولی یاسی هیچ وقت چیزی رو از شوهرت پنهون نکن
بش بگو ک اگه بعدا فهمید ضایع نشی
الی
5 اسفند 91 10:19
کسی هسته نبیده؟
خانوم مهندس
5 اسفند 91 12:17
سلاااااااااااااااااااااااااااام
خانوم مهندس
5 اسفند 91 12:18
خانوم مهندس
5 اسفند 91 12:47
اقا میشه بدونم سه نفر انلاین کی ها هســـــــــــــــتن؟
خانوم مهندس
5 اسفند 91 12:48
الی
5 اسفند 91 13:19
wtntpjmdahTmdwvda.gtwmjpi.mysixtpkt
خانوم مهندس
5 اسفند 91 13:39
الی چی نوشتی؟
الی
5 اسفند 91 13:46
الی
5 اسفند 91 13:47
دری وری به خارجی.
الی
5 اسفند 91 13:55
چرا کامنتام ثبت نمیشه؟
الی
5 اسفند 91 13:56
الی
5 اسفند 91 13:58
آنههههه


جونم
الی
5 اسفند 91 13:58
هسته نیست؟


هسته بودم
الی
5 اسفند 91 14:29
آیا؟


بهله
الی
5 اسفند 91 14:30



چته استرس داری
الی
5 اسفند 91 14:31
چطوری؟ دیشب خوش گذشت؟


اره خوب بود
چرا بدون خدافظی رفتید اومدم نبودید
الی
5 اسفند 91 14:32
هنی بیداره؟


اره
چرا باید خواب باشه؟؟؟
هنوز ناهار نخورده
ینی هنوز اماده نشده بش بدم
الی
5 اسفند 91 14:33
برات میگم بعدا.


خصوصی بزار
الی
5 اسفند 91 14:35
بامزه اس استرسش


اره خیلی
منو همش یاد یکی از بچه های چت مینداخت
اخی یادش بخیر چقدر باش میچتیدم اونم همش شکلک استرس میزاشت
هرچند بش گفته بودم ک شکلک استرسو میبینم همش یادش میافتم
الی
5 اسفند 91 14:37
آخه ما خوابیدیم.

ظهره ها متلا


اخه ما ساعت یک و نیم بیدار شدیم
الی
5 اسفند 91 14:39
سحر خیزیت تو حلق حباب.

خوبی مریم جان؟


حباب بدبخت
چرا حالا اون
الی
5 اسفند 91 14:40
من 12 ناهارم ردیف بود.

همچین زنی هستیم ما.


ناهار زن باید 4 اماده باشه
الی
5 اسفند 91 14:45
9 بیدار بودیم.
الی
5 اسفند 91 14:48
بله

حتی اگه شب دیر بخوابم.


چ خوب


ی نفر دیگه هم اومد ینی کی میتونه باشه
الی
5 اسفند 91 14:49
قبلنا منم دیر پا میشدم خیلی بده از همه کارام عقب بودم.


اینو بات موافقم
الی
5 اسفند 91 14:51
اینجوری بی برنامه نیست؟


خیلی بی برنامه هست برای من
من هروقت زود پا میشم خیلی ب کارام رسیدگی میشه
الی
5 اسفند 91 14:52
والا همش مقصره آنه جون.


ینی اینقدر تاثیر گذاریم ما
الی
5 اسفند 91 14:54
منم میخام ماهی رو کلاس بذارم اما 2 ساعته.


چ کلاسی
الی
5 اسفند 91 14:55
ثنا قلنبه چیکار میکنه؟


قربونش
الی
5 اسفند 91 14:55
الی
5 اسفند 91 14:56
قربونش ماهانم خوابه

داری تفاهمو؟


ایییییییییییییییییش اصلا هم تفاهم نیست
الی
5 اسفند 91 14:57
کلاس اسباب بازی.


وا این چ کلاسیه
الی
5 اسفند 91 14:59
مهد ساعتش زیاده.


خو ما کلاس اسباب بازی نداریم تو قم
الی
5 اسفند 91 15:00
بچه های زیر 3 سال فقط بازی.


چ با نمک
خو بفرستش خیلی باحاله
الی
5 اسفند 91 15:02
یه سرچ کن یا کارگاه مادر و کودک


فک نکنم تو قم باشه
الی
5 اسفند 91 15:03



میخندی؟؟
الی
5 اسفند 91 15:04
هست بگرد.


شاید
الی
5 اسفند 91 15:05
محض رفرش بود.


رفرشاتون تو حلقوووم
الی
5 اسفند 91 15:06
اصن بیاید تهران


دیگه همینم مونده
الی
5 اسفند 91 15:08
کجا رفتی آنه؟


هستم
الی
5 اسفند 91 15:09
مگه تهران چشه؟
‏*‏‏*سمیه‏*‏‏*‏
5 اسفند 91 15:09
سلام ظهر بخیر‏*‏ا
الهه جان ماهان خوبه*‏
مریم خانم ثنا چطوره‏*‏ا
آنسه جان مهنا خوبه‏*‏



سلام عزیزم
مرسی خوبه
تو خوبی
الی
5 اسفند 91 15:11
سمیه جان سلام. چرا دیشب رفتی؟


مگه سمیه هم بود دیشب
الی
5 اسفند 91 15:12
من ماکارونی. ماهان خیلی دوس داره هفته ای 2 بار درست میکنم.


خیلی خوبه
الی
5 اسفند 91 15:13
یه کامنت داد رفت.


اها
الی
5 اسفند 91 15:14
تو حریف هنی شدی؟ بریز تو سوپش.


تازگیا میخوره
الی
5 اسفند 91 15:15
مری رفت؟ ثنا بیدار شده؟


نه هست
الی
5 اسفند 91 15:16
ولی هنی انگار چاقتر شده تو عکسا آره؟


نمیدونم
منکه حس نمیکنم
ولی خودمو حس میکنم چاق تر شدم ولی عمه شوهرم دیشب منو دیده بود گفت وای انسه جون چقدر لاغر شدی هرچی ما میگفتیم نه بابا گیر شده بود اره
الی
5 اسفند 91 15:17
از دست بچه ها.


خیلی
خانوم مهندس
5 اسفند 91 15:18
سلام سلام بچه ها؛چطوره حاله شما؟


سلام سلام مهندس حال ما همین ک هستش
الی
5 اسفند 91 15:19
به به.

خوش به حال حمید.

بعد ناهار خوشمزه خوابش کن.


واقعا
خانوم مهندس
5 اسفند 91 15:20
چه خبرا؟چیکارامیکنین؟
الی
5 اسفند 91 15:21
مادر جان یاسی خوبی؟ ناهار چی خوردی؟
خانوم مهندس
5 اسفند 91 15:24
مرسی خوبم؛ناهاربچه هارو دادم الان درازکشیدم؛واقعأ سخته؛قدرمامان رو امروز دونستم
الی
5 اسفند 91 15:24
هر روز منتظر میمنونی؟
الی
5 اسفند 91 15:25
خانوم مهندس
5 اسفند 91 15:26
الی
5 اسفند 91 15:26
الی
5 اسفند 91 15:27
خدا برات حفظش کنه
خانوم مهندس
5 اسفند 91 15:27
نمیدونم چرا من عاشق این شکلک هستم
الی
5 اسفند 91 15:29
هههه مثل من.
خانوم مهندس
5 اسفند 91 15:29
آنه رفتی؟إلی ناهارچی پخته بودی؟
الی
5 اسفند 91 15:30
اینم باحاله
خانوم مهندس
5 اسفند 91 15:30
‏*‏
الی
5 اسفند 91 15:31
ماکارونی؟ تو چه کردی؟
خانوم مهندس
5 اسفند 91 15:31
آره
الی
5 اسفند 91 15:31
******
خانوم مهندس
5 اسفند 91 15:32
پدرشوهرم زنگید ازبیرون آوردن؛برنج ومرغ؛توماکارونی چی ها میریزی؟
الی
5 اسفند 91 15:32
&&&&&$$$$$
‏*‏‏*سمیه‏*‏‏*‏
5 اسفند 91 15:33
شکر خوبم به لطف دوستان‏‏*د
یشب بعد چند روز که نشد بیام نت‏ حالا تا آمدنت هر کار کردم نشد تایپ کنم.فکر کنم طی عملیات شستن صفحه کلید خراب شده.



برای چی شستیش؟؟
خانوم مهندس
5 اسفند 91 15:34
¤¤¤‏@‏‏@‏‏@‏
الی
5 اسفند 91 15:34
چرخ کرده و سویا و فلفل دلمه و قارچ و آویشن
خانوم مهندس
5 اسفند 91 15:35
¥¥‏‏¥¥


الی
5 اسفند 91 15:36
تو هم مثل همسری ما همه چی رو میشوری سمیه؟
خانوم مهندس
5 اسفند 91 15:36
وقتی چرخ کرده میریزی چراسویا؟من تاحالا سویانخوردم اصلأ هم خوشم نمیاد؛پیازمیریزی؟


منم سویا فقط میریزم
گوشت نمیریزم
‏*‏‏*سمیه‏*‏‏*‏
5 اسفند 91 15:36
خانم مهندس سلام خوبین‏*الانم الی جان با گوشیم
خانوم مهندس
5 اسفند 91 15:37
إلی همسریت وسواسیه؟


خانوم مهندس
5 اسفند 91 15:37
سلام سمیه جان؛خوبی؟


الی
5 اسفند 91 15:38
سویا به خاطر ماهان و رضا.

پیاز که حرف اولو میزنه.

جوز هندی هم میزنم البته کم.


جوز هندی دیگه چیه
چقدر شما باکلاسید
منکه فقط سویا و فلفل دلمه ایی با قارچ
خانوم مهندس
5 اسفند 91 15:38
این 4تا ¥روکی عوض من کام گذاشت؟کاره خودته آنه؟


نه ب خدا
خانوم مهندس
5 اسفند 91 15:39
جوزهندی چیه؟
الی
5 اسفند 91 15:39
خیلی مرتبو تمیزه. منم با گوشیم. سمیه وب نداری؟
خانوم مهندس
5 اسفند 91 15:41
منم چرخ کرده وفلفل دلمه ای و قارچ و سیب زمینی وازهمه مهمتر جعفری


حوصله سرخ کردن سیب زمینی رو دیگه ندارم اگه داشته باشم میریزم
جعفری؟؟
تاحالا امتحان نکردم این سری امتحانش میکنم
‏*‏‏*سمیه‏*‏‏*‏
5 اسفند 91 15:42
شستمش دیگه صبح بردم دوجا دم خونه گفت درس نمیشه‏.یا ببر پاساژمروارید نشون بده.


اره پاساژ مروارید خوبه
خانوم مهندس
5 اسفند 91 15:42
آنه چی خوش بحالش؟اینکه شکمو هست؟یاتپل بودنش


اینکه داره میره قیمه بخوره
الی
5 اسفند 91 15:43
از دسته ادویه جات.

اگه سیر هم داشته باشم 2 حبه رنده میکنم.

عاشق سیرم.


منم سیر دوست دارم اما با بودنش هم سردرد میکنم و هم بوش کمی بده
ولی توی کشک بادنجان میریزم
الی
5 اسفند 91 15:45
عاشخ جعفری هستم


اره
خانوم مهندس
5 اسفند 91 15:45
آره وقتی ماکارونی رو آبکش کردی و وقتی میخوای بامواد مخلوط کنی؛جعفری خردشده رو بریز روما کارونی ها


خشک؟؟؟
خانوم مهندس
5 اسفند 91 15:46
چی شدمریم؟
الی
5 اسفند 91 15:46
مری تو میتونی.
خانوم مهندس
5 اسفند 91 15:46
نه؛تازه اش؛


باشه
‏*‏‏*سمیه‏*‏‏*‏
5 اسفند 91 15:46
نه عزیز دل وب ندارم‏*خواستی ایمیلم میام وب ماهان میزارم.ج
وز هندی به مقدار کم توی قیمه عالی میشه



چ طعمی هست این جوز هندی؟/
تنده؟؟
تلخه شیرینه؟؟


هوس ماکارونی نمودیم حتما برای شام درست مینماییم
خانوم مهندس
5 اسفند 91 15:49
سیب زمینی آبپز تو ماکارونی؟باباچیه 5دقیقه نمیکشه سرخ کردنش؛تنبلاااا
الی
5 اسفند 91 15:49
سمیه چرا وب نداری؟
الی
5 اسفند 91 15:51
آنه جون بیا خونمون


‏*‏‏*سمیه‏*‏‏*‏
5 اسفند 91 15:51
آنسه جان یه عطر خاصی داره‏*آنسه جان فکر کنم اون هفته ام تمام شد وما همچنان منتظر شما


من اون روز بت گفتم فردا همو ببینیم بعد دیدم ج ندادی منم ک از یادم رفت بعد دوباره ازت پرسیدم گفتی هروقت خودت دوس داری ک خداییش دیگه وقت نشد
خانوم مهندس
5 اسفند 91 15:51
همسرمان آمد پیشمان لالاکنیم؛فعلأ بچه ها؛بوس بوس


اه اه چ لوس
خانوم مهندس
5 اسفند 91 15:53
من الان هوس جگرکبابی کردم؛نکنه ...؟‏!‏


نکنه


منم هوس املت برم ی املت بزنم
خانوم مهندس
5 اسفند 91 15:55
آنه تواملت قارچ میریزی؟


ندارم
ولی بعضی اوقات اگه باشه اره
خانوم مهندس
5 اسفند 91 15:56
آنه زنگیدی چی گفتی بش؟


سلام لبخندم کجایی
دوباره زنیدم
سلام بهترینم کجایی

دوباره سلام عسیسم کجایی
خانوم مهندس
5 اسفند 91 15:58
راستی اگه سوسیس هم داشتی؛ریزخردکن؛ریزها؛بعد گوجه رو رنده کن ؛سوسیس هارو باگوجه و روغن و فلفل سبزبذاربپزه ؛آبشو ک کشید؛تخم مرغو بزن توش؛وااای چی میشه باسنگک


الان حتما؟؟؟
عمرا حوصلم نمیکشه
خانوم مهندس
5 اسفند 91 15:59
و اون هربارچی میگفت؟باچه لحنی‏!‏


سلام عزیزم سرکارم
سلام رییس سرکارم
سلام عسلی سرکارم
خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ
خانوم مهندس
5 اسفند 91 16:00
چطور حوصلت ب نت میکشه؛من تنهاچیزی ک حوصلم میکشه؛کیفیت غذا؛خوشمزه بودنش وتزییناتشه؛بقیه کارا نه؛مثل ظرف شستن


منم بله ولی نه برای خودم
برای مهمون و شوهرم میرسم ب غذاها و ب نحو زیبا تزیین میکنم
خانوم مهندس
5 اسفند 91 16:01
إی جاااااااان‏!‏


خخخخخخخخخخخخخخ
الی
5 اسفند 91 16:02



نخند
الی
5 اسفند 91 16:04
امین ساعت چند از کار میاد؟


گفت غروب
خانوم مهندس
5 اسفند 91 16:05
مریم مشغولش کرده دیگه حتمأبا دایل آپ کانکته
الی
5 اسفند 91 16:05
مریم از حال رفت؟
الی
5 اسفند 91 16:06
یاسی فردا کلاس داری؟
خانوم مهندس
5 اسفند 91 16:07
نه دوشنبه دارم؛ساعت8تا11
الی
5 اسفند 91 16:08
میبینم همه رفتن.
الی
5 اسفند 91 16:09
دیگه شبا زود میخوابی؟
خانوم مهندس
5 اسفند 91 16:09
آره ؛ منم رفتم بغل عشقم لالا کنم؛ساعت6هم میرم دکتر؛بای بای
الی
5 اسفند 91 16:10
مری جان گشنته؟
خانوم مهندس
5 اسفند 91 16:10
نه فک نکنم؛مگه فکر اینجا میذاره من نیام اینجا؛الی جونم باهاتم فدات؛بووووووس
الی
5 اسفند 91 16:11
بفرما یاسی جان. همچین میگه آدم هوس میکنه؟
خانوم مهندس
5 اسفند 91 16:11
الی
5 اسفند 91 16:12
یاسی خیالم راحت شو.


یوههاها اماده شد
الی
5 اسفند 91 16:14
آنه کجا موندی؟


اینجام من
الی
5 اسفند 91 16:18



باشه
‏*‏‏*سمیه‏*‏‏*
5 اسفند 91 16:22
آنسه جان هر وقت خواستی بگو من بیام چون شرایط راحت تر از تو هست عزیز.


چشم گلم حتما
الی
5 اسفند 91 17:34
سلووووم
خانوم مهندس
5 اسفند 91 18:44
سیلوووووم
خانوم مهندس
5 اسفند 91 18:45
الی
5 اسفند 91 18:45
هستی یاسی؟
الی
5 اسفند 91 18:46
الی
5 اسفند 91 18:47
الی
5 اسفند 91 18:48
خانوم مهندس
5 اسفند 91 18:50
سلام الی
خانوم مهندس
5 اسفند 91 18:51
الی
5 اسفند 91 18:51
یاسییی.
خانوم مهندس
5 اسفند 91 18:51
ازاین شکلک متنفرم إلی؛شبیهه خاله زنک هاس
خانوم مهندس
5 اسفند 91 18:52
جانم عزیزم‏!‏
الی
5 اسفند 91 18:53
چه خبر یاسی؟ مادر شوهرت اومد.
الی
5 اسفند 91 18:54
راست میگیا. چقد به حرفت خندیدم.
الی
5 اسفند 91 18:56
فک کردم رفتی؟
الی
5 اسفند 91 18:57
خخخخخخ
الی
5 اسفند 91 18:59
برای یاسی جونم
الی
5 اسفند 91 19:00
برای همه دوستام
خانوم مهندس
5 اسفند 91 19:07
الی ببخش رفتم واسه همسری چایی دم کردم!!
خانوم مهندس
5 اسفند 91 19:08
خانوم مهندس
5 اسفند 91 19:20
تصاویر ذهنی شما چیســـــــــت؟
جواب سوال 1:شفـــــــــاف
جواب سوال 2:مثــــــــــــلث
جواب سوال 3:شیشـــــــــه
جواب سوال 4:سفـــــــــــید
جواب سوال 5:نــــــــــــــــــــه
جواب سوال 6:یک خــــــــــانه
جواب سوال 7:قرمز سفید سیاه ابی سبز



چ جالب
الی
5 اسفند 91 19:22
ههههه
ZaHrA
5 اسفند 91 19:38
خوشحالم به خاطر وجود این وبلاگ و مهم تر وجود مهنای شیرینم ،چون دوست روزهای خوش نوجوانی رو به من برگردوند


فدات بشم عزیزم
الی
5 اسفند 91 22:01
چرا فقط کام زهرا رو جواب دادی؟
خانوم مهندس
5 اسفند 91 22:58
الی کام منو هم جواب داده
خانوم مهندس
5 اسفند 91 22:59
3نفر انلاین...............
خانوم مهندس
5 اسفند 91 23:01
برای مهندسین بن بستی وجود ندارد . آنان یا راهی خواهند یافت ٬ یا راهی خواهند ساخت. . . ۵ اسفند ماه ٬ روز مهندس بر منه مهندس مبارک باد .
پری مامانی نیکان
5 اسفند 91 23:16
آنه جون من واقعا متاسفم ولی میشه به جای من کس دیگه ای رو جایگزین کنی برای هدف از ایجاد وبلاگ. شرمنده. خصوصی داری گلم.


مشکلی نیست عزیزم :x
‏*‏‏*سمیه‏*‏‏*‏
5 اسفند 91 23:18
شب همه عزیز ان بخیر‏*‏
‏*‏‏*سمیه‏*‏‏*‏
5 اسفند 91 23:20
خانم مهندس جان روز تان مبارک‏*پری جان نیکان بهتر شد‏*‏
پری مامانی نیکان
5 اسفند 91 23:23
سلام به همه ی دوستان. سمیه جون خدا رو شکر بهتره عزیزم ممنون از لطفت. یاسی جون روزت مبارک امیدوارم به بهترین ها برسی.
خانوم مهندس
5 اسفند 91 23:30
مرسی بچه ها پری - نیکان چطوره؟
خانوم مهندس
5 اسفند 91 23:31
آنسه نیستی؟
خانوم مهندس
5 اسفند 91 23:36
تاحالا دقت کردی ما ایرانی ها دروغ گفتن رو از صبح با گفتن “پاشو لنگه ظهره” شروع می کنیم؟!
پری مامانی نیکان
5 اسفند 91 23:37
یاسی جونم خوبه .ممنون
خانوم مهندس
5 اسفند 91 23:37
میازار موری که دانه کش است !!! در مورد مورچه ای که دانه همراه اش نیست فتوایی صادر نشده ... می توانید بیازارید !!!
پری مامانی نیکان
5 اسفند 91 23:37
دوستان شاید از این به بعد من کمتر نت بیام.


خانوم مهندس
5 اسفند 91 23:38
یه هویج با مامانش میره بیرون، بعد یه مدت به مامانش میگه: «مامان...مامان...من آب هویج دارم
خانوم مهندس
5 اسفند 91 23:38
چرا پری؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ چرا؟؟؟؟؟؟؟؟ نکن اینکارو؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
خانوم مهندس
5 اسفند 91 23:39
خانوم مهندس
5 اسفند 91 23:40
آدما هم مثِ عکسا با بزرگ تر کردنشون دچار اُفت کیفیت میشن
الی
5 اسفند 91 23:42
یاسی روزت مبارک
خانوم مهندس
5 اسفند 91 23:44
فدات الی جوووووووون
‏*‏‏*سمیه‏*‏‏*‏
5 اسفند 91 23:46
خانوم مهندس
5 اسفند 91 23:52
پری چرا کم میای نت؟؟؟؟؟؟؟؟؟ الی تو کجا رفتی ؟ سمیه جان خوبی؟
خانوم مهندس
5 اسفند 91 23:52
خانوم مهندس
5 اسفند 91 23:53
خانوم مهندس
5 اسفند 91 23:53
آقا کجایین پس؟
خانوم مهندس
6 اسفند 91 0:00
قدیما یکی چشم می‌خورد واسش تخم‌مرغ می‌شکستن، الان یکی تخم‌مرغ می‌خوره چشمش می زنن!
خانوم مهندس
6 اسفند 91 0:02
"بی سرو صدا، وسایلتون رو جمع کنین با صف بیاید برید تو حیاط، معلمتون نیومده." یکی از سورپرایز کننده ترین جملات دوران مدرسه
خانوم مهندس
6 اسفند 91 0:02
زیر ریزش قطره های سرد و ریز باران دلم چه کودکانه آرزو میکرد گرمی آغوشت را
خانوم مهندس
6 اسفند 91 0:03
این روزها حتی اگر خون هم گریه کنی عمق همدردی دیگران با تو یک کلمه است: “آخی”!..... (
خانوم مهندس
6 اسفند 91 0:04
تـ ـ ـ ـو خیـسِ بـارانی امّـا مـن ... مـثـل اتـاق زیـر شیـروانی، پُــــر از خـاطــره بـارانــم ...
خانوم مهندس
6 اسفند 91 0:04
می سپارمت به همانی که تـــــو را به جــــــان من انداخت...!؟ ...تقـــــدیــــــر...
خانوم مهندس
6 اسفند 91 0:04
مگه اشک چقدر وزن داره...؟ * *که با جاری شدنش ، اینقدر سبک می شیم...*
خانوم مهندس
6 اسفند 91 0:06
چه “شوری” میزند دلم وقتی … در چشم دیگران اینقدر “شیرین” میشوی !
خانوم مهندس
6 اسفند 91 0:06
ببـــیــــــن این اسمش دلــــــه ! اگر قرار بــــــود بفهمه که فاصله یعنی چــــــــی اگر قرار بــــــود بفهمــــه که نمیشــــه … میشد مغــــــــز ! دلـــــه .. نمی فهمــــــه … ! خواستم اطلاع بدم…
خانوم مهندس
6 اسفند 91 0:07
خیال آغوشت،یک لحظه هم دست از سرم بر نمیدارد بی انصاف هر شب به خوابم نیا.
خانوم مهندس
6 اسفند 91 0:07
این روزا عده ای یه جوری زیر آبی میرن که دلت میخواد بهشون بگی :من نگاه نمیکنم بیا بالا یه نفسی بکش لااقل خفه نشی!
** سمیه‏*‏‏*‏
6 اسفند 91 0:08
آره خوب م تقریبا‏*بچه نمی دونم چرا امسال بعد۱۰ سال زندگی وخونه تکانی .چرا امسال تا الان سه تا بلا سر وسایل برقی ام افتاده حالا تو اوج این گرونی
خانوم مهندس
6 اسفند 91 0:09
لبریزبغضم...شانه ات ساعتی چند یار مهربانم..؟
الی
6 اسفند 91 0:23
کسی هست؟
الی
6 اسفند 91 0:25
یاسی چه جمله های قشنگی.
‏*‏‏*سمیه‏*‏‏*‏
6 اسفند 91 0:25
بلی من تقریبا هستم
الی
6 اسفند 91 0:26
الی
6 اسفند 91 0:27
خوبی سمیه جان؟ شاغلی؟ یه وب بزن.
الی
6 اسفند 91 0:28
¥₩§€
الی
6 اسفند 91 0:29
*****
‏**سمیه‏*‏‏*‏
6 اسفند 91 0:31
شکر خوبم.ولی با این اتفاقی که سر وسایلم افتاده یکم رفتم توهم.نه عزیز نیستم.دست به قلم ندارم وگرنه خیلی از دوستام گفتن وب بزن‏*‏
خانوم مهندس
6 اسفند 91 0:31
منم هستم ؛
خانوم مهندس
6 اسفند 91 0:33
الی ؛آنه کجاس؟پری کجارفت؟
خانوم مهندس
6 اسفند 91 0:35
سمیه وب روبزنی؛خودبخود دست ب قلمت خوب میشه
خانوم مهندس
6 اسفند 91 0:36
الی کجامیری هی تو؟
الی
6 اسفند 91 0:39
سلام یاس من. پری که نمیاد. أنه جواب نمیده.
خانوم مهندس
6 اسفند 91 0:40
پری چرانمیاد؛کجارفت؛چرا ازاین ب بعد کم میاد؟
خانوم مهندس
6 اسفند 91 0:41
الی
6 اسفند 91 0:41
هستم در خدمتتون.
خانوم مهندس
6 اسفند 91 0:42
إلی همسریت خوابیده؟
الی
6 اسفند 91 0:43
از دست من دلخوره.
خانوم مهندس
6 اسفند 91 0:43
الان باگوشی هستی؟
الی
6 اسفند 91 0:44
آره خوابن دوتاشونم. شوشوی شما چی؟
خانوم مهندس
6 اسفند 91 0:44
ک بهش نگفتی اسمارو ببینه؟واسه این موضوع نمیادنت؟
خانوم مهندس
6 اسفند 91 0:45
آره چند دقیقه پیش خوابوندمش
الی
6 اسفند 91 0:45
آره با گوشیم. راحت ترم.
خانوم مهندس
6 اسفند 91 0:47
الی الان دقیقا کجاهستی؟روتخت درازکشیدی؟
خانوم مهندس
6 اسفند 91 0:47
الی
6 اسفند 91 0:48
آره. اما یاسی خیلی یه دفعه ای شد در ضمن من خودم بهش نگفتم چون نیکی مریض بود. اما پری حتی نخواست حرفامو بشنوه بعدا قضاوت کنه.
الی
6 اسفند 91 0:49
اتاق خوابه سرده. تو هال رو تشک 3 تایی خوابیدیم.
‏*‏‏*سمیه‏*‏‏*‏
6 اسفند 91 0:50
الی این سری تو مسابقه میثمک شرکت می کنی‏*‏
خانوم مهندس
6 اسفند 91 0:50
إلی کاش تومیگفتی؛من زیاد درجریان نیستما؛ولی میگی یدفه ای شد دیگه؛باشه عزیزم واسه خاطرمسائل بیهوده نبایدازهم دلخورشیم
الی
6 اسفند 91 0:50
بهش زنگیدم میثم گفت زنگ میزنه اما....
الی
6 اسفند 91 0:52
نه سمیه حال ندارم اتفاقا الان پستشو دیدم.
خانوم مهندس
6 اسفند 91 0:52
الهی فدات؛إلی دیگه ناراحت نباش؛تو همه حرفاتو تویه نظر خ بنویس بفرست؛باشه؟
الی
6 اسفند 91 0:53
یاسی باورت نمیشه همه چی بی منظور و یهو شد.
خانوم مهندس
6 اسفند 91 0:54
مسابقه میثمک چیه؟
الی
6 اسفند 91 0:55
فرستادم اما جواب نداد. پریه دیگه زود جوش میاره بگذریم. فردا کلاس داری؟
خانوم مهندس
6 اسفند 91 0:55
میدونم عزیزم؛شایدپری فک میکنه تو بامنظوربهش نگفتی؛بعضی وقتا اینجوری میشه؛منم تابحال این مواردبرام پیش اومده بایکی از دوستام
خانوم مهندس
6 اسفند 91 0:56
نه گلم دوشنبه دارم؛فردابعدازظهرمادرشوهرم میاد
الی
6 اسفند 91 0:57
عکس خنده دار. فروردین شروع میشه.
‏*‏‏*سمیه‏*‏‏*‏
6 اسفند 91 0:58
الی ایشالا چیزی نیست ناراحت نباش.
خانوم مهندس
6 اسفند 91 0:58
امروز رفتم دکترگفت هیچیت نیس؛کم خونیت برطرف شده؛فقط نمیدونم چراسرم اینهمه دردمیکنه زود زود؛گفت ورزش کن وپیاده روی
الی
6 اسفند 91 0:58
بیاد راحت میشی.
خانوم مهندس
6 اسفند 91 0:59
آره؛یه مسئولیتی روشونه هامه ک مثل کوه سنگینه
الی
6 اسفند 91 1:00
قربونت سمیه مهربون. یاسی از گوشت نیست؟
‏*‏‏*سمیه‏*‏‏*‏
6 اسفند 91 1:01
الهی بهتر باشی یاسی جان.برو وبلاگ اش نوشته شرایط مسا بقه رو
خانوم مهندس
6 اسفند 91 1:01
إلی گوشیت چه مارکی هس ومدلش چیه؛لپ تاپ داری یا پی سی؟مارکش؟
الی
6 اسفند 91 1:01
زندگی سخته
خانوم مهندس
6 اسفند 91 1:02
چیه گوشم؟إلی بینی ام دردمیکنه شایدسینوزیت باشه
خانوم مهندس
6 اسفند 91 1:03
إلی الان شوهرت میدونه که نت هستی؟
الی
6 اسفند 91 1:03
سامسونگ. کوربی 2
خانوم مهندس
6 اسفند 91 1:04
سمیه جان گوشی تومدلش چیه.
الی
6 اسفند 91 1:05
آره. بیچاره کاری نداره. البت منم رعایت میکنم.
خانوم مهندس
6 اسفند 91 1:06
منم هروقت رضاپیشمه اصلا باگوشی ور نمیرم؛
الی
6 اسفند 91 1:06
دارم برای فردا صبح لوبیا میذارم
خانوم مهندس
6 اسفند 91 1:07
إلی از زندگیت چند درصد راضی هستی‏!‏
الی
6 اسفند 91 1:07
رعایت از نظر اخلاقی
خانوم مهندس
6 اسفند 91 1:08
لوبیاچیتی؟ماعدس هم میریزیم توش؛تو آرام پز میذاری؟
‏*‏‏*سمیه‏*‏‏*‏
6 اسفند 91 1:08
گوشیم نوکیا c7
خانوم مهندس
6 اسفند 91 1:09
یعنی چی رعایت ازنظراخلاقی
الی
6 اسفند 91 1:09
خیلی. یاسی من خیلی سختی کشیدم تا به الانم رسیدم.
خانوم مهندس
6 اسفند 91 1:09
مثلأ چه سختی؟
الی
6 اسفند 91 1:10
نه. ظرف سفال
خانوم مهندس
6 اسفند 91 1:12
‏*‏‏*سمیه‏*‏‏*‏
6 اسفند 91 1:12
الی جان من ام سختی زیادی کشیدم برا همین اون شب گفتم به غیر بچه باید یه آرامش هم تو زندگی ات باشه‏*‏
الی
6 اسفند 91 1:12
از نظر فامیل همسرم. خواهراش مادرش
خانوم مهندس
6 اسفند 91 1:13
إلی من بایدبرم؛فرداساعت7بیدارمیشم
خانوم مهندس
6 اسفند 91 1:13
آهان؛پس ازخودش راضی هستی؛خفن؛آره؟
الی
6 اسفند 91 1:14
خیلی جنگیدم. تا رضا الان شده مردایده آل.
خانوم مهندس
6 اسفند 91 1:15
خانوم مهندس
6 اسفند 91 1:16
اوکی؛الهی خوشبخت شین؛
الی
6 اسفند 91 1:16
خودش خوب بود اما اگه میذاشتن. سمیه برای تو چنتا بچه هستن؟
خانوم مهندس
6 اسفند 91 1:17
الان باخانواده همسرت رفت آمد داری؟
الی
6 اسفند 91 1:18
شب خوش یاس من.
خانوم مهندس
6 اسفند 91 1:19
آقامن بایدبرم؛سرم هم داره کم کم شروع میکنه
الی
6 اسفند 91 1:20
آره اما کم شده .
خانوم مهندس
6 اسفند 91 1:20
شب خوش الی عزیزم؛إلی خیلی دوستت دارم؛خیلی
خانوم مهندس
6 اسفند 91 1:21
شب بخیرسمیه جون بوس بوس
الی
6 اسفند 91 1:22
برو عشقم شب خوش.
‏*‏‏*سمیه‏*‏‏*‏
6 اسفند 91 1:23
شب تان بخیر الی و یاسی عزیز
الی
6 اسفند 91 1:24
یاسی منم دوستت دارم خیلی.
الی
6 اسفند 91 9:51
کسی هست؟
الی
6 اسفند 91 9:53
آنه بیا کارت دارم.


کجا بیام
الی
6 اسفند 91 9:54
دیشب کجا بودی شیطون؟


حالم خوش نبود
قالب و تقویم کودکانه
6 اسفند 91 10:43
تقویم های زیبای و اختصاصی کودکانه با تم دلخواه شما بدون استفاده از تم حاضر و آماده هر طرحی که مد نظرتان است ما طراحی می کنم نمونه تقویم هایی که جایی ندیدید http://baby-graphic.blogfa.com
خانوم مهندس
6 اسفند 91 11:34
آنه نیستی؟
الی
6 اسفند 91 11:41
نیسته بیدی؟
الی
6 اسفند 91 11:54
الی
6 اسفند 91 13:59
الی
6 اسفند 91 14:28
خوجایی؟
يسنا
6 اسفند 91 14:33
سلام آنسه جونم.
خوبي عزيزم.
هستي؟


به به چ عجب شومارو روئت کردیم
الی
6 اسفند 91 15:09
کوجایی نگران شدم


قربونت برم شرمنده ک نتونستم جوابتو بدم:x
خانوم مهندس
6 اسفند 91 15:32
وااااای انقد خسته ام؛


چرا
خانوم مهندس
6 اسفند 91 16:02
بابا کجایی پس تو؟هزاربارنگفتم قبلش بگو کجامیری بعد؟


شرمنده عزیزم ی کاری برام پیش اومد مجبور شدم از صب ساعت 6 بیام اینور
الی
6 اسفند 91 16:37
خوب شد خاله فاطی اومدی گفتی دیگه داشتم نگران میشدم.


بترکه کی خوندیش منکه حذفیدم
الی
6 اسفند 91 16:39
هستی؟


اره قربونت
الی
6 اسفند 91 16:42
الان خونه ای؟

دیشبم نبودی که؟


اره حوصله نداشتم من کنار هنی دراز کشیدم هنی نخوابید ک من خوابم برد
الی
6 اسفند 91 16:43
فکرم هزار جا رفت

از دست تو خخخخخ


چ فکری عزیزم
فکر کردی الان مثلا زنده نیستم;D


الی
6 اسفند 91 16:47
نه بابا گفتم شاید هنی مریضه.


نه
الی
6 اسفند 91 16:48
الی
6 اسفند 91 16:49



الانم خونه مامانمم
الی
6 اسفند 91 16:51
.


توهم با شکلکات
الی
6 اسفند 91 16:54
شب که میای؟

برو فدات حالا مهمونی.


اره نمازمم نخوندم
خاله فاطی جون جونی
6 اسفند 91 17:17
خانوم مهندس
6 اسفند 91 22:00
سلااااااام
الی
6 اسفند 91 22:04
سلام یاسی
الی
6 اسفند 91 22:05
رفتی؟
الی
6 اسفند 91 22:06



سلام دوستان کسی هست ایا
خانوم مهندس
6 اسفند 91 22:52



به هویج مهندسه ما
خانوم مهندس
6 اسفند 91 22:53
هویجه بعدی یعنی کیه؟
شاید الی هست


خانوم مهندس
6 اسفند 91 22:53
من تازه اومدم

هویج نبودم


خانوم مهندس
6 اسفند 91 22:55
سلام مریمم


نازه دلم


فداش بشم


مریم گله نازه منه
این گله احساس منه

(همینجوری حسش اومد)


پس من چی برای منم شعر بخون
خانوم مهندس
6 اسفند 91 22:56
اونوقت آدرس وبلاگ گروهیت چی هسته بیده؟


خانوم مهندس
6 اسفند 91 22:57
شکلکهایی ک مشترکا با الی دوستش داریم
الی جونم کجایی جیگرم



منم ک گفتم همش یاد یکی از دوستای چتیم میافتم
خانوم مهندس
6 اسفند 91 22:57
آقا من برم روی میز رو جمع کنم
بیام

نرین ها



منکه میخوام برم
البته الان نه یکم دیگه
الی
6 اسفند 91 22:59
هویج بعدی هستم.

سلام


به به خوش اومدی عزیزم
الی
6 اسفند 91 23:01
چطورید دوستان؟


ممنون عزیزم
تو خوبی ماهک چطوره
الی
6 اسفند 91 23:03
سلام مری سلام آنه سلام یاسی
خانوم مهندس
6 اسفند 91 23:03
اخه واسه اسمه تو من چجوری قافیه درس کنم

بذار ببینم میشه؟؟


هیشکی غتره جونم نمیشه همش برام شعر میخونه
آنه تکرار غریبانه روزهایت چگونه گذشت
خانوم مهندس
6 اسفند 91 23:04
سلا م الــــــــــــــــــــــــــی
خانوم مهندس
6 اسفند 91 23:06
سلام آنسه ی من
سلام عزیزه جانم
دوستت دارم هزارتا
هزارکمه-یه میلیوون
عزیزه من -نازنین
برای من تو هستی
یه دوسته نازو عزیز

عزیزه دل نازنین
فدای تو بشم من

بوس و بوس و بوس


شکلک ی ادمی ک غش کرده و هی شوهرش داره بادش میزنه تاحالش جا بیاد
الی
6 اسفند 91 23:07
آنه تکرار غریبانه روزهایت چگونه گذشت؟


آنه تکرار غریبانه ی روزهایش را در پس نت گذراند
الی
6 اسفند 91 23:09
یاسی همینجوری شعر گفتی که دل رضا رو بردی.


شاید از این هرچی بگی برمیاد
خانوم مهندس
6 اسفند 91 23:11
آنه!

تکرار غریبانه ی روزهایت چگونه گذشت،

وقتی روشنی چشم هایت در پشت پرده های مه آلود اندوه پنهان بود،

با من بگو از لحظه لحظه های مبهم کودکی ات،

از تنهایی معصومانه ی دست هایت...

آیا می دانی که در هجوم درد ها و غم هایت،

و دوران ملال آور زندگی ات،

حقیقت زلالی دریاچه ی نقره ای نهفته بود؟
آنه!


اکنون آمده ام تا دست هایت را،

به پنجه ی طلایی خورشید دوستی بسپاری،

و در آبی بیکران مهربانی ها به پرواز درآیی....

و اینک آنه!

شکفتن و سبز شدن در انتظار توست.


خودم میدونم
الی
6 اسفند 91 23:11
خوب ثنا جونم به به بده.

من شعر ترکی بگم؟


نه من متوجه نمیشم
خانوم مهندس
6 اسفند 91 23:12
اره من یه دوستی داشتم ب لسم یگانه
همش براش شعر میگفتم


برا رضا هم گفتم ولی در زمان نامزدی و بعده ازدواج


خو پس کی برای رضا شعر نگفتی
الی
6 اسفند 91 23:12
یاسی دمدت گرم.
الی
6 اسفند 91 23:14
یاسی ترجمه میکنه.

کاش شوشو فاطمه شب کار بود.


خخخخخخخخخخخ
بیچاره فاطمه
الی
6 اسفند 91 23:17
داغلار اوجا منیم گونوم قره دی

سوزوم چوخ دی اینان کلبیم یارا دی

دسم اگه دردیم داغلارا

داغلار آقلار من آقلارام دورنالار


الی
6 اسفند 91 23:19
یاسی ترجمه کن.

یاشاسین.


بچه ها من فعلا میرم یکمی ب کارام برسم
بعدش اگه هنی رو خوابوندم میام
البته اگه خودم خوابم نبره
الی
6 اسفند 91 23:21
قربون تشویشت.

معنیش قشنگه.

ادامه داره.

از پری خبر نداری؟


نه تو چی
الی
6 اسفند 91 23:22
فک کنم فقط منم. برو فدات.
الی
6 اسفند 91 23:23
دالی مری.

شیر خورد؟


پاک کنم ادرس رو
خانوم مهندس
6 اسفند 91 23:30
ببخشین تازه اومدم
الی
6 اسفند 91 23:30
پدر بزرگم زاده توابع تبریز ساکن تهران. ادامه مون زاده و ساکن تهران.
خانوم مهندس
6 اسفند 91 23:31
حس ترجمه نیست؛ولی الی چرا قلبت یارا هست؟فدات شم
خانوم مهندس
6 اسفند 91 23:32
درجواب الی گفتم:منظورم اینه درزمان دوستی بهش شعرنگفتم
الی
6 اسفند 91 23:32
تو که میدونی یاسی. تهرانم بارونیه. مادر شوشو اومد؟
الی
6 اسفند 91 23:33
2 عدد مرد خانه خوابن.
الی
6 اسفند 91 23:36
ما هم خوراکی ممنوعه پفک میخوریم.
الی
6 اسفند 91 23:37
قربون حرف زدنش. ماشالا خیلی با نمکه.
خانوم مهندس
6 اسفند 91 23:37
فدات عزیزم؛دیگه چ خبرا؛آره ساعت9بودک رسید؛خداروشکر؛فردا8کلاس دارم
خانوم مهندس
6 اسفند 91 23:38
مریم ؛ثنا ازپفک خوشش اومد؟
الی
6 اسفند 91 23:39
بجه ها ماهواره دارین؟
الی به یاسی
6 اسفند 91 23:41
پس شب زود میخوابی؟ نتجه دکتر خوب بوده؟
الی
6 اسفند 91 23:43
ثنا گرد و قلنبه گوشتو پیازو دنبه
الی
6 اسفند 91 23:47
ولی به نظر من خوب نیست به خصوص با سریالاشون. چون شرایط زندگی ما با اونا فرق میکنه. بچه 7 ساله دختر خاله ی رضا میپرسه خیانت یعنی چی؟
الی
6 اسفند 91 23:48
آری.
الی
6 اسفند 91 23:49
مری جان زندگی خوبه؟
الی
6 اسفند 91 23:51
یاسی کجا میره و میاد؟
الی
6 اسفند 91 23:52
خدا رو شکر. صدقه یادت نره.
خانوم مهندس
6 اسفند 91 23:53
پیش شوشو هستم؛دوست ندارم فک کنه همش سرم توگوشیه؛داریم توماهواره مسابقه نگاه میکنیم
الی
6 اسفند 91 23:54
باید همیشه ابتدای امر کوتاه بیای.
الی
6 اسفند 91 23:55
از دست اون بچه ها.
خانوم مهندس
6 اسفند 91 23:56
آره ازیه بچه واقعی؛ خواسته هاو انتظاراتشون زیادتره
الی
6 اسفند 91 23:57
یاسی کانال دی
الی
6 اسفند 91 23:58
ولی هر جور عادتشون بدی عادت میکنن.
خانوم مهندس
7 اسفند 91 0:00
آره الی؛کانالD
الی
7 اسفند 91 0:00
من رضا اعصبانی میشه جیک نمیزم بعد خودش پشیمون میشه.
الی
7 اسفند 91 0:02
ولی زندگی سخته. خونه ی بابا بی دغدغه.
الی
7 اسفند 91 0:03
خانوم مهندس
7 اسفند 91 0:04
اره منم جیک نمیزنم بعئ خودش میاد معذرت خواهی ولی یادش بخیر خونه بابا
الی
7 اسفند 91 0:05
سه شنبه نامزدی دعوتیم. آی بترکونم.
خانوم مهندس
7 اسفند 91 0:06
ناشکری نمیکنماااااااااااا ولی اگه برگردم عقب ازدواج نمیکنم نتیجه دکتر:گفت همه چی نرماله گفتم پس سرم چی ؟چرا درد میکنه؟ گفت باید بری دکتر مغز ولی من هیچیم نیس چون ام ار ای هم گرفتن از سرم تو فصل سرما همیشه اینجوری میشم فک کنم سینوزیت دارم
الی
7 اسفند 91 0:07
میخام واسه عید موهامو بلوند کنم
الی
7 اسفند 91 0:08
قربونت هیچی نیست. اینجوری گفتی ناراحت شدم.
الی
7 اسفند 91 0:09
مری ارکسش توپه. جاتون خالی.
خانوم مهندس
7 اسفند 91 0:10
خونه ی بابا تنها وظیفه ام باز کردن سفره بود هیشکی باهام کار نداشت من بودمو اتاقم همش میگفتن تو فقط درس بخووووون ولی چ فایده قدرشونو ندونستیم خداااااایا چرا مارو اینجوری افریدی ولی اگه عقب برگردم عمرا از سوم راهنمایی خودمو درگیر عشق و عاشقی میکنم اه همش تقصیر اون بود ولی شایدم سرنوشت و قسمت همین بوده چه میدونم وقتی به خونه بابا فک میکنم غصه م میگیره واسه همین دوست ندارم ب گذشته فک کنم چون واقعا افسرده میشم و نسبت ب زندگی نا امید مامان بابا دوستت دارم
الی
7 اسفند 91 0:11
بهم میاد قبل از بارداری همش بلوند بودم . رنگم باز میشه.
خانوم مهندس
7 اسفند 91 0:11
اره دقیقا باید برک دکتره دیگه یاسی واسه چی ناراحت شدی ؟ (اینجوری گفتی ناراحت شدم.)
خانوم مهندس
7 اسفند 91 0:13
بلوند کن عکسشم بذار ببینیم باشه ؟ رضا منو نمیذاره مش کنم یا رنگ یا دکلره همش میگه من موهای خودتو دوست دارم
خانوم مهندس
7 اسفند 91 0:13
کام صفحه ی قبله منو خوندین؟؟؟؟/
خانوم مهندس
7 اسفند 91 0:14
ولی زندگی خیلی سخته اه بازم اون حسه بد بهم دست داد من خونه ی بابامو میخووامممممممممممممممممممممممم
الی
7 اسفند 91 0:14
قربون دل نازکت یاسی. منم اوایل اینجوری بودم. حتی ظرف مامانمو میدیدم گریه میکردم. ماهی اومد بهتر شدم.
خانوم مهندس
7 اسفند 91 0:14
الی
7 اسفند 91 0:16
خوندم فدات. دلم غصه دار شد.
خانوم مهندس
7 اسفند 91 0:16
خوش بحالتووووووووووووووون من الان اصلا شرایط یه بچه کوچیکو ندارم وقتی فک میکنم به خونه ی بابا دیوونه میشم بگذزیم دیگه چ خبــــــــــــــــر؟
خانوم مهندس
7 اسفند 91 0:17
خانوم مهندس
7 اسفند 91 0:17
الی - پری اونروز بهت زنگ زد؟؟؟؟؟
الی
7 اسفند 91 0:17
ایشالا یه نی نی بیاری.
خانوم مهندس
7 اسفند 91 0:18
من با خونه مامان پیاده 3ثانیه فاصله دارم
خانوم مهندس
7 اسفند 91 0:18
چون همسایه اییمممممم
خانوم مهندس
7 اسفند 91 0:19
بچه ها شما میدونین دلیلش چیه؟؟؟؟؟ من همیشه شب ها سرم درد میکنه
الی
7 اسفند 91 0:19
نه جواب اس داد نه کام. زنگیدم شوشوش گفت خودش میزنگه اما....
الی
7 اسفند 91 0:21
راه مامان من دوره.
الی
7 اسفند 91 0:24
به خواهر شوهرم میگم شاید آجیل نخرم میگه وا مگه میشه؟
خانوم مهندس
7 اسفند 91 0:27
اینجا همه تصمیم گرفتیم آجیل نخریم وهیشکی هم نمیخره؛امروز رضاواسه من یه کوچولو بادام وپسته فندق خریده 30تومن
الی
7 اسفند 91 0:27
پارسال 60 تومن خریدم
خانوم مهندس
7 اسفند 91 0:28
منم هنوز هیچی نخریدم؛بچه ها عیدانه هارودادن ها؛گرفتین؟نفری81تومن
الی
7 اسفند 91 0:28
خیلی افتضاحه
خانوم مهندس
7 اسفند 91 0:29
پارسال هم همین موقع سرم دردمیکرد؛
الی
7 اسفند 91 0:30
بچه ها من رفتم. شب خوش. بوسسس برای دوستای خوبم.
خانوم مهندس
7 اسفند 91 0:32
شب بخیر خوشگل؛ماهان خوشگلموببوس
خانوم مهندس
7 اسفند 91 0:33
شوهرم داره تولپ تاپ بازی میکنه؛صدام میکنه میگه بیاباهم بازی کنیم؛منم رفتم فعلأمریم جون؛ثنارم بوس بوس
الهام
7 اسفند 91 0:56
منم میخوام فردا شب میزارم من اومدما یه سری بهم بزن دلم تنگ شده بود برات عزیزم
پری مامانی نیکان
7 اسفند 91 1:05
سلام به دوستان.
خانوم مهندس
7 اسفند 91 1:07
سلام پری جونم کجابودی؟
خانوم مهندس
7 اسفند 91 1:08
پری رفتی؟
پری مامانی نیکان
7 اسفند 91 1:15
نه یاسی جون شرمنده نت قاط زد.
پری مامانی نیکان
7 اسفند 91 1:15
آنه نیست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ کار دست خودش میده با این غیبتاش
پری مامانی نیکان
7 اسفند 91 1:19
سلام مریم جونم ثنا جیگری خوبه؟؟؟؟؟؟؟
پری مامانی نیکان
7 اسفند 91 1:21
هههههههههههههههههههههههههههههه اره خدایی . چرا نیست خبری ندارید. یاسی جون رفتی؟؟؟؟؟؟
پری مامانی نیکان
7 اسفند 91 1:22
مریم جون شکر ،خوبه . خلوته ......
پری مامانی نیکان
7 اسفند 91 1:26
یاسی یهو کجا رفت. نکنه داره رضا رو میخوابونه.
پری مامانی نیکان
7 اسفند 91 1:26
مریم خیلی دلم گرفته.....
پری مامانی نیکان
7 اسفند 91 1:28
اتفاقا ایکاش دلم کوچیک بود و تو این دو روز میشکست و منم اروم میشدم ایکاش میشکست تا گریم در بیاد و از این حال در بیام
پری مامانی نیکان
7 اسفند 91 1:35
می خواستم سعی کنم کمتر بیام تا دیگه تهمتی پشت سرم نباشه. اومدم تا دیگه الی همش فکر نکنه من از اون ناراحتم . من با اس ام اس همه حرفامو به الی گفتم و دیگه لازم ندونستم همه چی رو اینجا بگم . اگرم بهش زنگ نزدم دودلیل داشت . اول اینکه سر قضیه ای که باعث شد نظرم نسبت به اینجا عوض بشه دو م هم اینکه من جون با الی اون شب اس ام اس به هم زدیم و من دیگه برام مهم نبود و دوستنداشتم تلفنی حرف بزنمو خدایی نکرده این رابطه رو بدتر کنیم. وهم اومدم تا بفهمم اونی که اون همه بی احترامی رو به من کرد و اون کام خصوصی رو برام گذاشت رو بشناسم و فقط اینو بهش بگم که اگه انقدر به حرفات اطمینان داری چرا مثل دزد ها برا آدم کام میذاری نه نشونی میذاری و نه اسم.
پری مامانی نیکان
7 اسفند 91 1:41
دوستای خوبم من این موضوع رو به آنه گفتم وانقدر ناراحتم کرده بود که دیگه اعتمادی به این دنیای مجازی نداشتم. اون شب که من از الی گله کردم که چرا به من نگفت که اسما و امیر مهمونش بودن(چون من و الی با هم دختر دایی و دختر عمه ایم من از کارش یه جورایی دلخور شدم.) یه نفر اومده و برام کامنت گذاشته که من لوسم ، قرتی ام مغرورم و همش با همه بحث میکنم و این حرفا شما جای من بودین چه میکردین؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ خیلی دوست داشتم میدونستم این ادمی که به خودش این شجاعت روداده این حرفا رو بزنه کیه . دلم میخواست شجاعتش رو با نوشتن اسم و آدرس وبش نشون میداد و نه با تهمت به من.
پری مامانی نیکان
7 اسفند 91 1:44
الی من اون شب با اس ام اسحرفم رو به تو گفتم. میدونم این کامنت ها رو میبینی و دلیلش رو میفهمی که چرا وقتی میثم بهت گفت بهت زنگ میزنم ونزدم چی شد. من از اینکه بهم دروغ گفتی ناراحت شدم و گرنه خودت میدونی که حتی بهم هم میگفتی نمیشد که بیام.
پری مامانی نیکان
7 اسفند 91 1:48
آره بخدا مریم تو هم باورت نمیشه مگه نه. به جون خودم من اون دیروز مثل علامت سوال و تعجب شده بودم. نمیتونستم بهخودم بفهمونم که کی این ها رو نوشته. آخر سربا این حرف تقریبا خودم رو قانع کردم که وقتی ما میاییم وب هنی یکی هست که ما زاغ سیاه ما رو .......
پری مامانی نیکان
7 اسفند 91 1:52
آخه مریم ما اینجا مثل دوست جمعیم و از همه چی حتی خصوصی ترین های زندگیمون که با خواهر و مادر خودمون نمیتونیم در میون بذاریم حرف میزنیم. دوست ندارم تو یه همچین جمعی، کسی باشه که شخصیت منو این جوری باور کرده و منو تجزیه و تحلیل میکنه و به خودم هر نوع تهمتی رو میزنه
پری مامانی نیکان
7 اسفند 91 1:53
تو جای من بودی چه میکردی.
پری مامانی نیکان
7 اسفند 91 2:02
دیروز میثم خیلی ناراحت شد از این قضیه و گفت که سعی کن چند تا دوست خوب داشته باشی که اگه یه نفر هم به اسم اون برات کامنت های خصوصی ناراحت کننده گذاشت بانگاه اول پاکش کنی و هیچ وقت باورش نکنی. من دیروز انقدر ناراحت بودم که اولش گفتم دیکه نت نمیام بعد که با میثم حرف زدم آروم شدم و تصمیم گرفتم بیام چون هیچ وقت باور نخواهم کرد که یکی از شما اون کام رو برام گذاشته باشید.
پری مامانی نیکان
7 اسفند 91 2:04
نه گلم هستم اما میخوام دیگه برم. دوستت دارم مریم جون. خوشحالم که حرفمو گفتم و سبک شدم . شبت خوش عزیزم.
خانوم مهندس
7 اسفند 91 12:00
سلام:‏)‏
يسنا
7 اسفند 91 12:09
آنسسسسسسه!منم يسسسسسسسنا!بيا بغلم. کامنتدونيتو تاييدي کن بنظرم،از دوستانم خواهش کن اين ماجرارو تو وبلاگ خودشون حل و فصل کن،خوبيت نداره،اينجا بچه رد ميشه مث من!بيجنبه!
مامان فتانه
7 اسفند 91 12:27
وای خانمی چه دخملی نازی...پیش ما هم بیاین
يسنا
7 اسفند 91 12:38
بيدارشو ديگه مادر جان لنگ ظهرههههههها.
يسنا
7 اسفند 91 12:46
ب تو که نيستي و منم که الاف !کامنتدونيتم که بازه! کت دامنت چه خبر؟دوختيش:
الی
7 اسفند 91 13:18
الی
7 اسفند 91 13:57
مری
الی
7 اسفند 91 13:58
رفتی؟
الی
7 اسفند 91 14:00
الی
7 اسفند 91 14:01
الی
7 اسفند 91 14:01
الی
7 اسفند 91 14:02
الی
7 اسفند 91 14:03
يسنا
7 اسفند 91 14:04
الی
7 اسفند 91 14:05
خوبم. ثنا چطوره؟
الی
7 اسفند 91 14:06
ثنا بیداره؟ سلام یسنا.
الی
7 اسفند 91 14:07
ناهار چی دارید؟
الی
7 اسفند 91 14:10
رفتید؟
يسنا
7 اسفند 91 14:11
الي دختر دارم شدي؟ماهک کي بيد؟
يسنا
7 اسفند 91 14:12
سناستول خريدي؟چند خريدي؟
يسنا
7 اسفند 91 14:14
منم حميدم نيومده،خوابم اومده!
ظهر همه بخير.


الی
7 اسفند 91 15:05
اومدی؟


اره
الی
7 اسفند 91 15:07
أنه جان


جونم
فاطمه
7 اسفند 91 15:12
سلااااااااااااااااام
فاطمه
7 اسفند 91 15:12
آنسه من اومدم


خوش اومدی
فاطمه
7 اسفند 91 15:13
آنسههههههههههههه

نیستی خواهر؟


سلام فاطمه هستم
ولی خیلی ناراحتم
فاطمه
7 اسفند 91 15:15



خوبی فاطمه
فاطمه
7 اسفند 91 15:15
چرا عزیــــــــــزم چرا؟

نبینم ناراحت باشی


دیگه حالا ببین
فاطمه
7 اسفند 91 15:16
فدای تو من خوبم یه دوروز رفته بودم خونه مامانم جمعه هم تولد گرفته بودیم واسه امیرعلی


اره الان تو وبت بودم
تولدش مبارک
چ عکس خوشگلی هم گذاشتی ازش
فاطمه
7 اسفند 91 15:19



فاطمه
7 اسفند 91 15:20
عکسشو داداشم گرفته اونم با دوربین 21 مگا


خیلی ناز شده
مردوما داداششون چ باکلاسن
فاطمه
7 اسفند 91 15:21



فاطمه
7 اسفند 91 15:23
هنوز خونه تکونیمو شروع نکردم.

خوش بحالت از این کار مستثنی هستی


واقعا
کی حوصله خونه تکونی داده یکی باید بیاد دل منو تکون بده
فاطمه
7 اسفند 91 15:24
تو که هنوز تشویش داری.
بخند تا دنیا بهت بخنده عزیزم


نمیتونم
فاطمه
7 اسفند 91 15:24
قطره دیگه از کجا پیداش شد؟

تو خبرش کردی؟


نه هرچند تو وبش بودم داشتم کامنتاشو میخوندم شاید وجود گل منو حس کرد
فاطمه
7 اسفند 91 15:25
سلاااااااااااااااااااااااام قطره ممنون بابت پستی که بخاطر من نوشتی.

دیشب با موب همسری رفتم خوندمش حااااااااااااااااااال اومدم


اره اون جونم براتون بگش خیلی باحال بود
فاطمه
7 اسفند 91 15:26
خبر؟؟؟


شاید!!!!


شاید
خبری درراه است
فاطمه
7 اسفند 91 15:28

برای همدردی با تو...


با من؟؟؟
نابودم بچه ها خیلی دلم گرفته
يسنا
7 اسفند 91 15:29
سلام آنييييييي.وووووييييي باورم نميشه آن شدي،
جريان خونه تکونيه دل چيه .


تو حرف نزن
کجا بودی تا حالا
فاطمه
7 اسفند 91 15:29
با موبایل نمی تونم کامنت بذارم قطره جان.وبت هم برام به شدت سخت باز میشه همیـــــــشه


فاطمه
7 اسفند 91 15:30
یسنا کی بیده بوده؟

یسنا آدرس بذار بیاییم خونت.
مثل آنسه مهمون نواز باش


یسنا ی زمانی همش اینجا بود بعد یهو غیبش زد
فاطمه
7 اسفند 91 15:31
نابودی یا نابودگر؟


هردوش
هم نابود کردیم هم نابود شدیم
فاطمه
7 اسفند 91 15:33
آبهویــــــــــــــــــــــــــــج


ی روز ی هویج داشت با مامانش میرفت یهو دستشوییش گرفت گفت ما مان مامان من اب هویج دارم
خخخخخخخخخخخخخخخخخ
فاطمه
7 اسفند 91 15:36
بچه ها الی هم الآن ظاهر میشه.
الی
7 اسفند 91 15:36
سلام دوستان.


سلام
فاطمه
7 اسفند 91 15:37
نه قطره جان.الآن نتم با کامی جونم.

منتها نتم حلزونیه سرعتش اومدم بیام وبت نظر بذارم کلا هنگید بیچاره

نظرات آنسه واسم باز نمیشد مجبور شدم دوباره ببندم وبت رو.

آنسه می دونه من چی می کشم با این نت فراحلزونــــــــــــــی


نت سوسکیه
یهو میایسته یهو تند تند راه میره
يسنا
7 اسفند 91 15:38
بچه ها من وبم خيلي وقته داره خاک ميخوره.
آنسه هنوزم نت پرسرعت نگرفتم.
اين چند وقت درگير گواهينامه ام بودم.ولي هميشه حالتو از الي پرسيدم عزيزم.
تو چرا ناراحتي،بگو شايد همفکري و همدردي ما کمکت کرد!


نمی خوام بگم
الی
7 اسفند 91 15:38
آنه دلت چرا گرفته دوستم؟


هـــــــــی
دست رو دلم نزارید ک خونه
از دست چن نفر دلم گرفته ک هرچند تموم شد رفت
پس بی خیالش
فاطمه
7 اسفند 91 15:38


دیدید گفتم


اجی مجیت تو حلقم
الی
7 اسفند 91 15:40
قطره ه ه ه عشقم.
يسنا
7 اسفند 91 15:41
الي ظهر بخير. سانستول خريدي،ظهر چرا يهو رفتي ورپريده.
فاطمه
7 اسفند 91 15:42
الی
7 اسفند 91 15:42
مثلا؟


چی مثلا
الی
7 اسفند 91 15:43
یسنا جون خوابم برد.

بعدازظهر میرم.


سانستول چیه
يسنا
7 اسفند 91 15:44
بفداي سرم که نميگي!کم خودم درد دارم مال تو کمه.
(آيکون يک عدد بچه پررو)


خخخخخخخخخخخخخخخ
ایکون ی عدد بچه پررو تر
الی
7 اسفند 91 15:44
از دست کی ناراحتی؟

بگو


مهم نیست
ینی مال این دنیای مجازی نیست
تو دنیای حقیقیمه
الی
7 اسفند 91 15:46
از دست ننه هنی.

وقتی غمگینه ازش بدم میاد



ننه هنی ک وقتی غمگینه از همه بدش میاد
يسنا
7 اسفند 91 15:46
نومو خوام بگم سنستول چيه.


میرم میسرچم
ک سرچیدم و فهمیدم چیه
الی
7 اسفند 91 15:48
شاید بتونیم کمک کنیم.


حل شد رفت
يسنا
7 اسفند 91 15:49
يک هيچ بنفع من.
الی
7 اسفند 91 15:49
فاطمه پیچید؟
يسنا
7 اسفند 91 15:51
نه قطره جون ضمن عرض ادب سانتريفيژيکاليسمکه.
فاطمه
7 اسفند 91 15:51
آنسه تو بگو سنستول چیه؟


ی مولتی ویتامینه
الی
7 اسفند 91 15:52
آنه به خرید فک کن.


خرید ک بیشتر دردمو زیاد میکنه
فاطمه
7 اسفند 91 15:53
من نپیچیدم مستقیم رفتم
يسنا
7 اسفند 91 15:53
اين بچه نميگه که غيبت نشه،من ميدونم ميدونم.
نازي،الهي يسنا قربون مرامش.



دقیقا ب اندازه کافی امروز غیبت کردم دیگه بسمه
فاطمه
7 اسفند 91 15:54
بچه ها بفرمایید کلوچه محلی گیلان.


به به
فاطمه
7 اسفند 91 15:55
قطره کامنت داری.

من هرسال به شوهرم میگم هیچی نمیخرم هر سال هم خرید می کنم.بنده خدا دیگه واسش عدای شده.


خخخخخخخخخخخخخخ
فاطمه
7 اسفند 91 15:55
ینی عادی شده نه عدای
يسنا
7 اسفند 91 15:56
سانستول يه شربت مولتي ويتامنيه آلمانيه آهنداره که منم به باران ميدم.
اوکي،تکميله توضيحات.
يني تصورت از مارک چادر تو مغزم!


چ میدونستم شبیه مارک چادر بود
فاطمه
7 اسفند 91 15:56
خوش به حال قطره.. اینجا که فقط سرماش میاد
الی
7 اسفند 91 15:56
فاطمه تو فک کن من زن باردار تکلیف چیه؟
فاطمه
7 اسفند 91 15:57
يسنا
7 اسفند 91 15:58
بچه ها دقت کنين الي بايه فوت خوابش ميبره.


فوووووووووووووووووووووت
الی خوابیدی
يسنا
7 اسفند 91 15:59
خو من دلم کولوچه خواس الي.


ولی من از کلوچه بدم میاد
الی
7 اسفند 91 16:00
نه بابا دارم خونه جمع و جور میکنم تا پسره خوابه.
يسنا
7 اسفند 91 16:03
آخه فاطمه جان خواهر من عزيز من آدم هرچي ميخوره که هوار نميزنه!الان چشم اين بچه چپ شه جواب باباي زبون نفهمشو کي ميده!!
الی
7 اسفند 91 16:04
یسنا جان مادر خوبی؟ هوس کردی آیا؟ فاطمه تو فارغ شدی دیگه.
الی
7 اسفند 91 16:05
فک کن اونم احسان خخخخخ
فاطمه
7 اسفند 91 16:05
منهم دارم میرم برو بچ مگه من گفتم دارم می خورم؟ من فقط خیالمو گفتم. دلم خوسا کلوچه محلی بخورم گفتم...
يسنا
7 اسفند 91 16:06
آنسه جون حق داري تو خودت گفتي امروز از همه چي بدت مياد!کولوچه جان گيلانيم روش! فاطمه جدي بارداري؟
الی
7 اسفند 91 16:06
آنه هم که رفت. ما هم کم کم بریم.
يسنا
7 اسفند 91 16:10
اشکال نداره فاطمه جون،مارو فقط به هوس انداختي! رفتم عين اين دله ها تو کشوهاي کابينت دنبال يه چيز کولوچه مانند!
الی
7 اسفند 91 19:42
ZaHrA
7 اسفند 91 19:51
منم تکرار غریبانه ی روزهامو تو نظرات وبلاگ آنی میگذرونم ، دنبال کامنت خودم می گردم تا ببینم دوستم چه جوابی داده


اخی یعنی همچین دوستای بیکاری داریم ما
خانوم مهندس
7 اسفند 91 22:57
آنه سلام


سلام عزیزم
الی
7 اسفند 91 23:31
خانوم مهندس
8 اسفند 91 9:23
سلام
الی
8 اسفند 91 13:46
سلام.


سلام عزیزم
الی
8 اسفند 91 14:18
آنه هسته بیدی؟

خوبی؟


اره عزیزم من همون موقع کام گذاشتی بودم
الی
8 اسفند 91 15:05
هنی خوبه؟


ممنون عزیزم
تو خوبی ماهک چطوره


داریم فیلم میکس عروسیمو میبینیم
فاطمه
8 اسفند 91 15:48
آنسه چرا پست آخریت رو حذف کردی؟


خیلی غمگینم میکرد
يسنا
8 اسفند 91 17:13
واااااااااااا!
آني!
بگو که دستت اشتباهات پست و حذفيد!
يني چي؟


خیلی افسردم میکرد پسته مجبور شدم بحذفم
يسنا
8 اسفند 91 17:16
همووووون!
داشتي فيلم عروسيتو ميديدي که قاطي کردي مارو با پستت و فرستادي هوا!


من روزی صدبار فیلم عروسیمونو میبینم
خیلی خوشم میاد ازش
ZaHrA
8 اسفند 91 17:19
من بیکارم یا شماها ؟

از بی کامپیوتری تا میام خونه مادر شوهرم عین این ندیدبدید ها میپرم پشت کامپیوتر

حالا فک کن چقد وقت میذارم واسه پیدا کردن کامنتم


عزیزم
میگم این روزا چقدر زیاد میری خونه مادر شوهر
الی
9 اسفند 91 0:11
هستی؟


سلام
الی
9 اسفند 91 0:12
پست جدید گذاشتی؟


اره بیا پست جدید
الی
9 اسفند 91 0:13
کجا بیدی.


اینجام چرا نمیری تو پست جدید