مهنا مهنا ، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 21 روز سن داره

کـــــودکـــــ عشق , مُــــهَــــنّــــا

همسفر تولدت مبارک ...

                    هفتا تولدت را در هفتم اردیبهشت باهم برایت جشن گرفتیم و از مقدس بودن این روز بالیدیم و بماند حسرت قبل از این هفتا را تو مردم شدی و من از مردانگی ات دنیا دنیا زن شدم تو گفتی بانو!!! و من سرشار از این بانو بودن خشنود شدم خشنود شدم خندیدم و اشک ریختم برای تمام بودن هایت برای تمام مردانگی هایت برای تمام خوبی هایت حتی اگر من بد شدم و تو بدتر شدی و حتی تر اگر تو بد شدی و من بدترشدم همه ی اینها میگذرد حتی خوبی هایت و حتی خوبی هایم و فقط خاطراتش ذهنت ...
7 ارديبهشت 1393

بهار مهنایی!!!

    بهار نامت وجود یخزده ام را به سخره میگیرد و آرام آرام طنین دلنوازت را میخکوب قلبم میکند کاش همه جا ب آسانی نام تو بود تا با نامت به روزهایی روم که برایم تداعی تمام خاطراتیست که شور و شوق بچگانه داشت میدانی که نامت حضور تمام روزهایی را به یادم می اورد که اوردنش برایم از هر لحاظ ممنوعه است میدانستی که نامت آرزوی روزهای بی قراری من است؟؟ اصن ساده تر بیانش کنم که حضورت پر از خاطرات خوب و بد است اینکه بهار شوی و بهارهای روزهایت تداعی روزهایی شود که یادش خنده را بر لبانت به ارمغان اورد چقدرنامت زیباست اینکه خودت بهار شوی و بهار روزهایت مهنای وجودت شود ...
1 فروردين 1393

برای مادربزرگی که سالها نیست!!!

چه دل نگران و بی تابم !!! دلم بودنش را میخواهد آنقدر گرم که سرم را روی آن پاهایش بگذارم و مرا نوازش کند حتی با همان دستانش دستانی که سالها آرزویم , بوسه ایی بر آن است ... چه طنین دل انگیزی است نام مادر مادری بزرگ گه رفت و نماند و نخواست تا ببیند تمام این روزهایی که برای ما چه سخت گذشت... اسفند نبودنت را بد به رخم میکشد و باورم میشود که اسفند فصل آوارگی ماست... که حتی اگر من تنها شدن را در نهایت تصورش حس کنم , میدانم که تو خوشحالی!!! اما بدان که دغدغه های نبودنت بد آزارمان میدهد کاش بودی تا تمام دلتنگی هایم را در اغوشت دانه دانه گریه کنم ... میدانم که خوشحالی که نیستی که باره...
15 اسفند 1392

مادرانه!!!

  آرام بگیر دلم چه میخواهی از من ناتوان به گمانت حال من بهتر از توست؟؟؟ وقتی گذر زمان را بدان انکه بفهمم میگذرد... او پا به سن میگذارد و میگذرانم تک تک لحظه هایی که شیرین هست... چقدر زود میگذرد بدان انکه بفهمی مادر دخترک سه سال و دوماهه ات شده ایی و حتی برایش نگران شوی برای ترس های شبانه اش اینکه دستان کوچکش را از نرده های نازک تختش بگذراند و سفت دستانت را بگیرد... من نگرانم برای تمام روزهایی که هنوز نیامده اند اینکه بیایند و من نباشم و نتوانم مادری کنم در حق کسی که دنیای مرا مادرانه کرده است... ارام بگیر دلم اینقدر مرا پریشان نکن من احساسم مادرانه ...
5 اسفند 1392

ایه ( عی یه) های مهنا!!!

ی ایه ( عیه , عی یه) میگه و هزارتا مفهوم و من میمونم و دنیایی از کشف ایه های مهنا همچین خنک مثلا : این ایه منه این ایه توئه : یعنی : این مال منه این مال توئه ایه اون بخورم : یعنی : با اون بخورم ایه تو میکنم : یعنی : مثل تو میکنم ایه من بودی؟؟ : یعنی : با من بودی؟؟ ایه پشت بغلم کن : یعنی : از پشت بغلم کن   و خیلی از کلماتی ک واقعا عاشقشم مثلا سرسری : روسری شی یا : چرا ممگ : دماغ ممک : نمک سی ساک : مسواک و ی چیزی ک بخواد توضیح بده همش میگه آخه آخه تازگی هام یاد گرفته تا ی چیزی میشه میگه آره واقعا , یا کلی حرف ک میزنه اخرش میگه میدونی؟؟؟   ...
1 اسفند 1392

آدم برفی!!!

عاقا سرم درد میکنه از نوع فراوان (ینی الان متوجه سایز دردم شدید عایا؟؟ ) اما سردردم ب خاطر میگرن و اینا نیست بلکه سرم باد کرده از نوع یک عدد نخود درشت مرشت اونم دلیل داره پنجشنبه ی این هفتمان هم در بودنمان تو اراک گذاشت اراکی ک پر بود از برف و از انجایی ک تا ب حال برای دخترک کوچکمان ادم برفی درست ننموده بودیم تصمیم گرفتیم ک حتما یک ادم برفی بزرگ درست کنیم و پزش را ب دوستان وبلاگی دهیم اما مردایمان ادعای بهتر درست کردنشان خفشان نموده بود طوری ک با پارو و کف گیر دست ب کار شدن اما از انجا ک هنر مردان کجا و زنان کجا ما عق ب حالت شدیدم از دیدن ادم برفی ک شبیه هرچی بود جز ادم بر...
5 بهمن 1392

براقیت نگاهش!!!

  نگاهش حرف ها دارد... نگاهش امید را به دل یخ زده ام هدیه میکند... و من می مانم و دلی که نورانی شده از اینهمه براقیت نگاهش... و من می مانم و دلی که روزی تنها بود که قاصدک قرارش!!! قرار دلش شد... و من می مانم و نگاه مردی که ب دستانم بود... و من می مانم و نگاه دخترکی که گرمای وجودم شد... تمام این ماندن ها دست خوش روزهایی است که بهار را به دل خزان زده ام هدیه میکرد... تمام این ماندن ها لمس حضور روزهایی است که ب خاطره ها سپرده شدن!!! که ابدی شدن!!! که ماندن در تک تک ثانیه های عاشقی!!! می دانی؟؟؟!!! دلم عجیب هوای ان روزها را کرده ان روزهایی ک ب یقین اگر نبود ...
22 دی 1392