مهنا مهنا ، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 22 روز سن داره

کـــــودکـــــ عشق , مُــــهَــــنّــــا

مادرانه!!!

همیشه ک نباید خوشحال باشی تا بتونی لبخند بزنی بعضی اوقات ادم تو عصبانیت هم میتونه لبخند بزنه همین ک دخترت لبخند رو بت هدیه میکنه خوشبختی... همین ک میبینی در اوج عصانیت خرابکاری های دخترکت ب خنده میکشوندت خوشبختی     گاهی فکر میکنم من خوشبختم چون هدیه دهنده ی لبخند ب لبهای من کسی هست هم نام تو... گاهی فکر میکنم ک تو اومدی تا برایم بمانی و مرا در اغوش کودکانه ات گیری و با همان لحن زیبایت بگویی دوست دایم مامان و من چقدر ب اوج میرسم و ته نشین میشوم در کلامت گاهی فکر میکنم ک تو ناخواسته شیرین شدی و من غرق در اینهمه شیرینی دست و پا میزنم گاهی فکر میکنم ک لحظه لحظه ی بزرگ شدنت تبسمی ...
15 تير 1392
2539 0 568 ادامه مطلب

ادامه...

قرار بود سفرنامم ادامه دار باشه ولی سر ی مسائلی حسش از ما دور شد و مارو کلا بیخیال کرد ولی بااین حال چنتا عکس میگذارم ک خالی از لطف نباشه اینجا لاویجه وای آش!!! بدجور بم چسبید... اینجا حیاط خونه خریداری شده بابامه و درخت ازگیلش اینجام هنی درحال خوردن ازگله   ادامه مطلب فقط یک سری عکس از دسر هست... ...
15 تير 1392

چهارمین عهد و پیمان!!!

منو راهی کن به سوی روشنی بزار با تو زیر و رو شه زندگی توی چشم من نگاه کن و ببین تویی بهترین دلیل عاشقی تا نفس می کشی تو ثانیه ها شب من همرنگ رویای توئه روز من با اسم تو شروع میشه انگاری دنیا تو دستای توئه با تو خوشبختی دیگه یه قصه نیست یه حقیقته مثل یه معجزه است انگاری باید میومدی که من با تو پرواز کنم از این قفس واسه رد شدن از این تنهاییا یاد تو همیشه همراه منه این روزا پر میشه از تکرار تو وقتی نبض عشق تو رگهام می زنه با تو آرامش و احساس می کنم تازه میشه هر نفس دنیای من بهترین لحظه دنیاس وقتی که عطر تو می پیچه تو رویای من با تو خوشبختی دیگه یه قصه نیست یه حقیقته مثل یه معجزه است انگاری باید میومدی که من با تو پرواز کنم از این قفس   ...
3 تير 1392

سفرنامه2!!!

  پی نوشت : کیفیت عکسارو ب شدت اوردم پایین تا برای همه باز شود دوباره پست رمزدار گذاشته میشود و البته با رمز جدید ... پی نوشت 2: موهای هنی رو خودم کوتاه کردم پی نوشت 3: لطفا ادامه مطلب... روز پنجشنبه با دخترخاله ی عزیزم و شوهر محترمشان تصمیم گرفتیم ک بریم بلیرون و اونجا کباب بزنیم با رفتنمون ب اونجا و پارک کردن ماشینمون باید از ی رودخونه نسبتا پراب رد میشدیم ک البته قابل ب ذکر هم میباشد ک ما نخواستیم ک خیس شویم و درکول همسری قرار گرفتیم و از س تا رودخونه گذر کردیم و بماند ک چقدر مردم میخندیدن و مارو نگاه میکردن و انگ زن زلیلی ب شوهر عزیزم میزدن و بماند تر ک شوهر دخترخالم هم ب مردای انجا می...
25 خرداد 1392
3249 0 673 ادامه مطلب

خوش آمدی ک خوشم آمد از آمدنت!!!

                                  این پست تکمیل شد لطفا ادامه مطلب!!!... روز دوشنبه ی هفته پیش بعد از امدن همسرم راهی تهران شدیم و شلوغی های تهران را گذراندیم وب  خانه خاله همسرم رسیدیم طبق تجربه ایی ک داشتیم (بر میگرد ب سفر تابستان پارسالمان ) تمام وسایل  وچمدان ها را ب خانه ی خاله بردیم و هیچ چیز در صندوق ماشینمان ب جا نگذاشتیم بعد از خوردن شام ب پارک رفتیم و خلاصه ان شب را ب پایان رساندیم...   صبح سه شنبه با خوردن یک صبحانه ی مفصل خواستیم ک راهی جاده ی هراز شویم ک باز متوجه شدیم همه عاشق ماشین ما هستن...
22 خرداد 1392
4562 0 232 ادامه مطلب

بازی وبلاگی!!!

امروز تو وب یکی از دوستان خوبم دیدم ک باز دعوت ب بازی وبلاگی شدم ک این بازی تعدادی سوال دربرداشت و من باید جوابگوی این سوالات میشدم بازی جلب پیچیده ایه دیگه ****************************************   بزرگترین ترس در زندگیت چیست؟ ترس از دست دادن عزیزانم ... اگر 24 ساعت نامرئی میشدی چی کار میکردی؟ میرفتم ب همه سر میزدم تا ببینم پشت سر من چی میگن و بعد 24 ساعت حالشونو میگرفتم ... اگر غول چراغ جادو،توانایی برآورده کردن یک آرزوی 5 الی 12 حرفت را داشته باشد آن آرزو چیست؟ فقط خوشبختی ... از میان اسب،پلنگ،سگ، گربه، و عقاب کدامیک را دوست داری؟ مشخصه اسب و عجیب عاشق سوارکاری ام ... کارتون مورد علاقه دوران کودکی...
12 خرداد 1392
1424 0 116 ادامه مطلب