بدون عنوان
به دخمل گلم که هنوز یه کوشووووووووووولو مریضه
راستییتش منم یه هوااااااااااااااااا مریض شدم
شوشوییمم خیلی هواااااااامو داشت
اره ملوسکم خدا این باباییتو حفظ کنه
راستی این چند لوزه که نیومدم شرمنده همتون شدم
اخه میدونید چی شدش
نه نمیدونید که
بابا مهدی اینا اومدن
پس بزار از اولش بگم
صبح روز شنبه که تعطیل بودش
بابایی من و نی نی مو برد خونه مامان مریم
اونا هم موقع اذان صبح اومده بودن
مارو گذاشت و خودشم اضافه کاری رفت سرکار
وقتی رفتم اونجا فهمیدم که ناهار همه خونه عموسعید
طبقه بالا خونه مامانم دعوتن
عمو مارو هم دعوت کرد
اما به دلیل یه سری ادمای بی معرفت حرف مفت زن
ما از رفتن خودمان را بسی معاف کردیم
و چه حالی داد که ریختشان را ندیدیم
...............................
بعد از ان کلی خوش گذراندیم
غروب هم خاله بزرگه با دخمل شیطونشم اومد
وکلی تو از دیدن این دخمله ی شیطون بسی ذوق کردی
ما شبم اونجا بودیم
کلی کیفمون کوک کوک شدو اخرشبم برگشتیم خونه
اما چه برگشتنی
که با بدو ورود من به خونه
حس کردم حالم خوب نیست
بله ه ه ه ه ه ه ه
اونشب بالای ٥ بار حالم بهم خورد
بابایی گفت که بریم دکتر
اما
منم که یک کلام
قبول نکردم
اونشب کلش تو تب ولرز بنده گذشت
صبح بابایی رفت سرکار
اما با رفتن بابا حال منم هی بدتر میشد
تا اینکه بابایی کلا اون روز رو مرخصی گرفت و منو برد دکتر
از اونجایی که حال من زیاد خوب نبود
رفتم زیر سرم
خلاصه بابایی شد پرستار من و تووووووووووووو
الانم حالم زیاد خوب نبود ولی دیگه چه کنیم
عشق به نت ماااااااااااارو کشته.......
راستی
یکمی از دخملم بگم
که یه عالمه بازی بلد شده
مثل لی لی لی لی حوضک
که قربونش برم چه خوشمل انگشت اشارشو میزاره کف دستش
یا
کلاغ پر
که به جای پر میگه دَََََََََََََ .....
همچنان به رقص و سق زدنش هم ادامه میده
٨ تا دندوناشم دیگه کاملا اندازه هم شده
خب دیگه مثل اینکه زیاد از حد مریضی رومون اثر گذاشته بسی حرفیدیم
بس تا پرچونگی بعدی
بااااااااااااااااای
راستی
که
حالااااااااااااااااا