مهنا مهنا ، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 11 روز سن داره

کـــــودکـــــ عشق , مُــــهَــــنّــــا

اشکال خنده

1391/10/6 21:18
نویسنده : مامان
1,703 بازدید
اشتراک گذاری

چند روز پیش برای مهنا ی بازی فکری ب اسم اشکال خنده خریدیم

منتها برای گروه سنی سه سال بالا بود و البته بعد از خریدش کلی پشیمون شدم

چون ی جورایی شد اسبابِ بازیه ما

و ی جورای دیگه ترش رفت قاطیه خرت و پرتای مهنا

و اما همچین نکه ازش استفاده ایی نشه

استفادش ب این بود ک مهنا رنگهارو خیلی خوب تشخیص میداد و ی جورایی بدون کمک من روی هم قرارش میداد

و ی مزیت دیگه ایی هم ک داشت مهنا رنگ آبی رو یاد گرفت

likh

مهنا

مهنا

مهنا

مهنا

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (166)

فرزاد
6 دی 91 21:24
با سلام وب خوبی دارید. خوشحال میشم به ما سری بزنید. فروش انواع سازها زیر قیمت بازار. تدریس انواع سازها. در گالری موسیقی شهریار.
پری مامانی نیکان
6 دی 91 23:51
سلام شب بخیر. خواهر اسم بازیتون چیه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
نکه واسه نیکان بخرما خواستم ببینم به درد من وبابایی میخوره؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
آخه شبا خیلی حوصلمون سر میره. کل فیلم های ایرانی و خارجی این چند وقت ها رو هم دیدیم.


خو زیرشو کم کن سر نره
پری مامانی نیکان
6 دی 91 23:55
یه سوال فنی
اگه اینبار بازم خنگم نکنی.
آنه چرا من تو همه ی وب ها اسمم و وبلاگم برا کامنت گذاشتن هست اما تو وب شما وبلاگم رو باید بتایپم.
خو نمیشه همش برم زبان رو فارسی و انگلیشش کنم.



خو عزیز دل من بلاگفا با نی نی وبلاگ فرق داره حفظ مشخصاتو بزن برای همیشه میمونه
پری مامانی نیکان
6 دی 91 23:57
ها تا ما اومدیم رفت


من اصلا نبودم خوشگله
خونه مامانمم
باران
7 دی 91 9:06
بابا آهنگ
قربون هوشت برم خاله من که گفتم این بچه آخر 1شخصیت معروف میشه


فدات
مامان النا
7 دی 91 12:21
انشاا... همیشه بخندین وشاد باشین

مهناجونم هوارتا بوس


مامان محمد معین
7 دی 91 15:08
آفرین دخمل باهوش, راستی چرا بچه ها رنگ ها رو به مرور یاد میگیرن؟ پسر من همه رنگها رو خوب میشناسه ولی هنوز قرمز و زرد و کنار هم میذارم به زرد میگه قرمز به قرمز هم میگه زرد
راستی نقاشی مهنا جون هم خیلی خوشگله خوبه که تو این سن می تونه اینطوری نقاشی بکشه


خیلی ممنون عزیز دلم
فهیمه
7 دی 91 15:25
160 تائی های سارق خلاق نظر کرده ی از خدا خواسته!!!
خب راحت بگو از خدامون هم شد که برا مهنا مناسب نبود وگرنه مگه سواد نداری که روش رو بخونی؟



سواد داشتم ولی هرچی میاورد سنگین تر بود
فهیمه
7 دی 91 15:27
برا اینکه دیگه یهونه نداشته باشی که خودت باهاشون بازی کنی اشکال رو بهش یاد بده
البته مجبورش نکن که اونم تکرار کنه ها، فقط بهش بگو و خودت تکرار کن.... اون زود یاد می گیره


میدونی در اصل بازیش اینه ک این اشکال باید روی هم سوارشه و با خلاقییت خودت ی چیزی بسازی
فاطمه
7 دی 91 15:44
سلام من اومدم



خوش اومدی
فاطمه
7 دی 91 15:49
هستی؟


خونه مامانمم
امشب میام
فاطمه
7 دی 91 15:56
براش (دومینوی اشکال برجسته)بخر خیلی مفیده...

چه جالب من چندبار خواستم از اینا برای امیرمحمد بخرم اما فکر کردم فایده چندانی نداره

دومینوی اشکال برجسته برای سن مهنا جون عالیه هم رنگها رو می شناسه هم ابعاد رو کمک می کنه تشخیص بده کلی هم سرگردم کننده اس.


جدی؟؟؟
ولی فاطمه خداییش چیزه خوبیه برای امیرمحمد
چون بچه رو خلاق میکنه و باش میتونی دوچرخه و خیلی چیزای دیگه بسازی
ولی برای مهنا کمی زود بود ک هرچند بازم خوب بود
فاطمه
7 دی 91 15:57



نگارین(عروس دلشکسته)
7 دی 91 18:25
سلام عزیز
ماشاالله معلومه که هوشش خیلی خوبه
کمکش کنی بقیشم یاد میگیره


ممنون عزیزم
پری مامانی نیکان
7 دی 91 20:28
خوشگلیم دیگه


مامانی سارا
7 دی 91 21:45
ی جورایی عجب بازی جالبی
ی جورایی منم می خام
ی جورایی.....تکیه کلامته....
راستی ی جورایی شب خوش


ی جورایی اره تکه کلاممون شده خفنا
خانوم مهندس
8 دی 91 2:28
آره مامان مهنا؛من بازم گشنه ام شد؛خوابمم ک نمیبره؛أه چیکارکنم


این غذاهایی ک نشونمون دادی تا صبح فکر کنم خوابشو ببینیم
مامان رویا
8 دی 91 11:05
آفرین به این جیگر....
چه جوری رنگها رو بهش آموزش دادی؟؟؟؟


فقط ابیو بلده
و بقیه رنگها همش زرده
مامان سبحان جون
8 دی 91 11:26



فدات
زری مامان مهدیار
8 دی 91 11:39
شما چی یاد گرفتین از این بازیه



ک شکلکارو شبیه ی چیزی درست کنیم
مثلا شوهرم باش دوچرخه درست کرد
زری مامان مهدیار
8 دی 91 11:40
حالا چه جوری هست بازیش؟


هوش بچه رو سرشار از پروتئین میکنه
اینکه با هوش خودش شکل بسازه
مامان آبتین
8 دی 91 13:30
عزیزم مهم اینه که مهنا جون یه استفاده هر چند کوچیک ازش ببره همینکه یه رنگ رو یاد گرفته عالیه


بله درست میفرمایید
فاطمه
8 دی 91 13:35
اره جدی اون بازی ای که گفتم خیلی مناسب سن مهنا جونه حتما سرفرصت براش تهیه کن.
..

قررررررررررربونش برم دلم براش یهویی تنگید


راستی قرقره های رنگی هم براش بخری خوبه که نخ میکنه اون هم برای تشخیص اشکال و رنکهاس


اره اتفاقا فروشنده هم بم گفت تو خونه ی فهیمه دیده بودم
فاطمه
8 دی 91 13:36
آنسه خیلی باحالی دختر

جیگری

خوشگلی

عسلی

نازی

مهربونی

دوستت دارم

آخخخخخخخخخخ

چرا دماغم اینجوری شد؟؟


کوچیک شد؟؟؟؟؟
چون راستشو گفتی فرشته مهربون واست قیچی کرد
خخخخخخخخخخخخخخخخخ
فاطمه
8 دی 91 13:37
قطره ی دوست داشتنی مامان مهنا؟؟؟
+کلی شکلک سبز لجنی خفن بدبو


اصن ی وضی باهات موافقم
فاطمه
8 دی 91 13:38


الآن من حالم اینجوریه

شب مهمون دارم
برادر شوهرم بعد دوسال شام میان خونمون


چ عجب تو مهمون داری
خیلی خوشحالم خیلی
مهموناتو خدا بیشتر کنه
فاطمه
8 دی 91 13:38
ببخشید بعد از سه سال


دیگه بدتر ایشالا هر س روز س روز مهمون بیاد خونتون
فاطمه
8 دی 91 13:39
شوهرم داره برای ناهار املت می پزه(رضایت)


خوش ب حالت ک کمکت میکنه من اگه مهمون داشته باشم شوهرم اصلا غذا نمیپزه
یا غذا از بیرون میخره یا اصلا غذا نمیخوره
ینی از این خبرا نیست ک من غذا بپزم
فاطمه
8 دی 91 13:39
اونقده هم خوشمزه میپزه
فاطمه
8 دی 91 13:40
یه هویج می بینم توی وبت
غیرمن یه انلاین دیگه هم هست


خو هویج جان جوابشو میدادی دیگه
فاطمه
8 دی 91 13:42
سلام هویج!

تو رو نمیگم
اون آنلاین رو میگم


خخخخخخخخخخخخ
بترکی
میگم این بترکی ماهم بساطی داره ها
شدیم سوژه برای شوهرم
تا میبینه میرم پای نت میگه میخوای بری بنویسی بترکی
ی بار پیشم بود دید نوشتم بترکی از اون موقع همش اذییت میکنه
فاطمه
8 دی 91 13:42
خداحافظ

امدیم

نبودید

داریم میریم


ای بابا شرمندمون نکنید
نیما
8 دی 91 16:24
سلام مامان مهنا
با اینکه 2ساله است ولی در شناخت رنگ ها شاهکاری کرده پس معلومه از هوش و ذکاوت خوبی برخورداره خدا حفظش کنه براش اسپند دود کن به کلبه ی فقیرانه ی ما هم سری بزن
خوشحال میشم هاااااااااااااا


خیلی ممنون


مامان ریحان عسلی
8 دی 91 17:09
سلام
خیلی خوبه آفرین از نوشت افزاریا خریدی ؟
خصوصی


نوشت افزاریا؟؟؟
نه چ جوریه
الهام
8 دی 91 20:10
سلام عکس حافظیه گذاشتم بیا


چشم
خانوم مهندس
8 دی 91 20:20
من ساعت9 انلاینم؛البته الان اگه هستی بذار؛جواب رو ؛رو وب خودم نظر بذار عزیزم؛فدات؛هستی؟


شرمنده مهمونی بودم الان اومدم
خانوم مهندس
8 دی 91 20:34



خانوم مهندس
8 دی 91 21:06
هستی گلم؟


الان اومدم عزیزم
فهیمه
8 دی 91 21:56
دستت درد نکنه الان فک می کردی من نوفهمیدم بازی ش چجوریه؟؟؟؟؟؟؟؟
اصلا" فک می کنی من ندیدم این بازی رو؟؟؟؟
مگه من مث توام؟؟؟؟؟؟؟ ندید بدید


مگه من چی گفتم؟؟
يسنا
9 دی 91 0:41
سلام آنسه جونم.
اول اومدم احوالپرسي و بازجويي و محاکمه بعدش خوندن پست.
خوبي دوست جون.


سلام عزیزم چرا بازجویی و محاکمه؟؟
کم پیدایی
يسنا
9 دی 91 1:11
آره ديگه نبودم دوست جونم.پدرم سه هفته ايه بيمارستانه دل و دماغ نتو نداشتم.ولي دلم خيلي واستون تنگ شده بود.


آخی خدا بد نده بهترن حالا؟؟؟
يسنا
9 دی 91 1:14
برم پستايي که نبودم و بخونم از قافله تمدن عقب نمونم.


ای جوووووووووووووووووونم
دلمون کلی برات تنگ شده بود
يسنا
9 دی 91 1:18
بد نبيني فدات شم.
سنگ کليه و کيسه صفرا و کبد پيچيده بودن بهم. چون شصت سالشه بهش خيلي فشار اومد الان عملش کردن و دو روز ديگه مرخصه ايشالا.
ممنون .به وبمم سرزده بودي،همه ي قمياي با مرام و عشقه.


فدات عزیزم
ایشالا بهتر شه
يسنا
9 دی 91 1:29
عرضمان به حضورتان که ما از پستهاي نخوانده نتيجه گرفتيم که آي کيو دخمل شما درحد بنز است!
و دخمل عزيز ما جز قر دادن و ما رو درسته قورت دادن کار ديگري بلت نيست!
جا دارد مهنا جان را اسپند نموده براي دخمل ما دعا بفرماييد!


ای وای مردم از خنده
نزن این حرفو هرکی ی استعدادی داره
مثلا مهنا حرف زدنش خیلی معمولیه ولی چنتای از بچه هایی ک دیدیم مثل بلبل حرف میزنن
يسنا
9 دی 91 1:37
آني جونم همين فردا زن نيستم اگه از باران پروفسور در نيارم بايد يه شبه منظره بکشه من حاليم نيس!
شب بخير.مهناي گل دانشمندم ببوس.
اينم واسه مامي بفکرش که بهترين جمله ها رو واسه پست تولد دخترش گذاشته بود و اشکم و درآورد.
زنده باشين.


فدات شم عزیزم
ببخش دیشب یهویی رفتم
مامانی درسا
9 دی 91 3:31
مامانی چرا وبت اینطوری شده یه صحفه سفیده که سرو ته نداره ...... قالبو عوض کن فک کن مشکل داره و بعد هم مبارک شما و بابایی اسباب بازی مهنا ؟؟؟؟؟!!!!!!!!


واقعا؟؟
ینی قالبم مشکل داره
فهیمه
9 دی 91 6:40
هر چی.... هیچی ام که نگی تو باید همیشه بدهکار باشی


ما همیشه بدهکارتیم خانم
ندا
9 دی 91 8:13
چه خوب به کار خودت اومد ....مهنا سبب خیر شده مامانش به یه نوایی برسه ...


البته اون دوروز اول بودا
نه الان
ندا
9 دی 91 8:15
درضمن ما سه تا اتاق داریم نه یدونه ...گفتم بدوووونی سرمایه داریم


اوه اوه مام دوتا اتاق داریم خواستیم بگیم اگه دوست دارید در خدمتیم
خخخخخخخخخخخخخ
الی جون جونت
9 دی 91 10:56
حالا همه پستاش شدن فرهنگی.


خخخخخخخخخخخ
مردم از خنده
یاده حرفه خواهرم افتادم
میگه از این پستات ک نقاشی داره و این جور حرفا بدم میاد
يسنا
9 دی 91 13:55
خانوم بازي بسته پاشو يه ناهار واسه اين بچه بپز!


عزیزم
يسنا
9 دی 91 15:53
آخي فدات شم ساعت دو صب يکي يهويي بره که ببخشيد نوموخواد !طبيعيه!


دیوووونه
مامان باربد
9 دی 91 16:57
اتفاقا من هم دنبالش بودم تا از اینها بخرم. دیگه نمیخرم!


اتفاقا خوبه مهنا کمی یاد گرفته
يسنا
9 دی 91 19:59



فدات بابت خصوصی مرسی عزیزم
خانوم مهندس
9 دی 91 23:53
اره هستم گلم


فقط ب عشق تو
خانوم مهندس
9 دی 91 23:53
زودی بذار عکستو همراه با رمز


رمز همون رمز
خانوم مهندس
9 دی 91 23:56
هستی گلم الان؟
اگه اره زودی واسم نظر بذار بدونم


هستم رمز هم همون رمز
پری مامانی نیکان
10 دی 91 0:04
کجایی پس از ترست کجا قایم شدی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟


همینجام
ها هاهاهاها دمتو قیچی کردم

پری مامانی نیکان
10 دی 91 0:07
چشم در اومده اون سایتی که پایین نوشته هات اومده واسه کیه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟


جلل الخالق این چی میگه واس خودش
الی کجایی پری خل شد

پری مامانی نیکان
10 دی 91 0:10
منو مجبور نکنبهت توهین کنم . الآن هم آدرسم رو پایین حرفات هست تو کوری؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟


پری قاطی کرد
خانوم مهندس
10 دی 91 0:10
چی شد پس؟ عکست کو؟


نمیدونم چرا بعضیاش حذف شد مجبور شدم پستو بحذفم
دوباره باید عکسارو اپلود کنم
پری مامانی نیکان
10 دی 91 0:12
قطره جونم میثم سر کارم گذاشته بود و نمیدونم این جن یه دفعه چه جوری از اونجا سر در آورد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟


یا علی جنم شدیم رفت
خانوم مهندس
10 دی 91 0:12
الان چیکار میکنی؟
میذاری؟


بذارم؟؟؟؟
پری مامانی نیکان
10 دی 91 0:13
آره خدایی قاطی کردم چرا شکلک های تو عصبانی نداره. واقعا عصبانی ام..................................................................................................................................................................


الهی بمیرم چرا عزیزم
پری مامانی نیکان
10 دی 91 0:14
چه عکسی گذاشتی منو خبر نکردی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟


بابا الان گذاشتم
پری مامانی نیکان
10 دی 91 0:15
واسه اینکه داشتم دست میثم رو رو میکردم تو اون وسط پیدات شد. قضیه ناموسی بود.


ینی سرکارت گذاشته بود؟؟
پری مامانی نیکان
10 دی 91 0:16
به منم رمز بده. میام قورتت بدم.


همون قبلیاست ولی باشه
خانوم مهندس
10 دی 91 0:17
اره بذار


چشم الان میزارم
خانوم مهندس
10 دی 91 0:19
فداااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااات
مرسی عزیزم
چون قراره دوسه روزه اعتباره اینترنتم تموم شه
واسه همین




فقط گلم اگه میشه یکم ز.ود





فدات


چشم دو مین دیگه امادست
پری مامانی نیکان
10 دی 91 0:19
رمز من کو؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟


هنوز نزاشتم صبر کن
پری مامانی نیکان
10 دی 91 0:21
همون رمز قبلی س؟؟؟؟؟؟؟؟؟


نه
پری مامانی نیکان
10 دی 91 0:22
آنه آننننهههه انننننننننننننههههههههههههه آیکون پری که داره میاد بخورتت.
خانوم مهندس
10 دی 91 0:24
فدات واقعا مرسی عزیز
خانوم مهندس
10 دی 91 0:24



گذاشتم
يسنا
10 دی 91 0:24
خوب اونور همه خسبيدن.
صبح اينوريا بخير.


بخیره عزیزم
پری مامانی نیکان
10 دی 91 0:27
یسنا جون سلام . تو ببین من تو وب ای دختره ادرس نذاشتم اومد جلوی میثم یه چی پروند؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟حقشه بخورمش؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟


بابا اوایل ب مرگ من نمیزاشتی الان مدتیه میزاری
خانوم مهندس
10 دی 91 0:27



دیدی؟؟
يسنا
10 دی 91 0:32
بمن رمز نده .
پري جون همين که ماميه نيکاني سنده ديگه چه آدرسي ميخاد؟ واسش بسه حرس نخور شير پاستوريزت ميترشه!
بعدم اين آنسه جون کلا قسم خورد خاندان شما رو تو اون وب ضايع کنه بچه ام!


اره الی جونمم ضایع کردم
يسنا
10 دی 91 0:34
خوب پروين جون شما برعکس عمل کردي اوايل ميذارن بعد که يکم آشنا ميشن ديگه نميذارن!


چی یسنا جون
يسنا
10 دی 91 0:39
نامردا رفتين اونور.
آني يادته الي رو شيرم حلالت ننه.
الحق که همشهري خودمي!اصلا ما شوخ طبعي تو ذاتمونه.


کدوم ور
نه یادم نیست


يسنا
10 دی 91 1:04
خانوم مهندس منظوري نداشتم من انقدر سئوال پرسيدم از آنسه جون رنگ درشونم ميدونم.راحت باش.


بله مهندس جونم این همینه کلا و ذاتن کنجکاوه
يسنا
10 دی 91 1:07
شب بخير و مرسي از لطفت.



شبت برفی عزیزم
پری مامانی نیکان
10 دی 91 1:16
منم و تویی ویه هویج.


رفتی خوابوندیش اومدی
پری مامانی نیکان
10 دی 91 1:16
بیداری . برو بخواب .


تو چرا بیداری
ما ک تا 7 صبح بیداریم کار هرشبمونه
راستی دارم ب مهنا پلو ماهی میدم
پری مامانی نیکان
10 دی 91 1:17
نیکان خوابیده باباشم داره تی وی میبینه. هویج داری؟؟؟؟؟؟؟


یسناس از خوده هویجو رد کرده تفاله هویج شده
پری مامانی نیکان
10 دی 91 1:21
آنی مرگ پری از غذا حرف نزن.
بترکی. بیچاره یسنا.


رفت دیگه فکر کنم
پری مامانی نیکان
10 دی 91 1:28
آنه قاطی کردیا.


خیلی
خدا کنه اون قاطی نکنه
خانوم مهندس
10 دی 91 1:28
چه خبر؟


بیداری ک
خانوم مهندس
10 دی 91 1:29
آنه‏_آنی مخفف چه اسمیه گلم؟


تو وبت کام گذاشتم ک
اسمم آنسه هست و 23 سالمه
پری مامانی نیکان
10 دی 91 1:30
حالا من قاط زدم
تو منظورت کیه میگی اون قاطی نکنه؟؟؟؟


همون ک اخرش ک داره
خانوم مهندس
10 دی 91 1:31
تاالان چرابیدارین شماها؟مثلأ بچه کوچولو دارینا؛من جدیدأ سه-چهارشبه ک نمیتونم راحت بخوابم؛البته فک کنم باگوشی اومدن ب نت دلیله اصلیشه


کرمه ک بلوله میلوله دیگه
ب خاطر همین بیداریم
خانوم مهندس
10 دی 91 1:32
آنسه؟معنیش چیه؟باگوشی سخته برم کام هامو ببینم بعد دوباره بیام اینجا


ینی دوشیزه خانوم و دوستی و از این خزعبلات
خانوم مهندس
10 دی 91 1:33
من کلأدوست ندارم عشقم بدونه وب دارم؛نمیدونم چرا؛شاید فک میکنم اگه بدونه؛ازم بخواد آدرسشو؛ومنم که اصلأدوس ندارم حرفای دلمو کسی بخونه ک منو میشناسه؛شماهاچطور؟


ینی نمیدونه؟؟؟
من اصولا همه ادرسمو دارن
خو ما هرچی مینویسم در مورده بچمونه اگرم چیز بیشتری باشه رمزیش میکنیم
من اصلا خودم التماس شوهرم میکنم بیاد پستامو بخونه
خانوم مهندس
10 دی 91 1:35
چی؟منظورت اینه دوست بودیم قبلأ؟یایه چیز دیگه


نه معنی اسممو گفتم
از دوستی میاد
ی معنیشم ینی دخترخانم و دوشیزه
محبت هم میشه معنیش
پری مامانی نیکان
10 دی 91 1:36
منم با نظر خانم مهندس موافقم .دوست ندارم وبم رو خیلی ها بشناسن.


خو بله اما وبه منو همه میشناسن و یواشکی هم انلاین میشن و شاید هویجی بیش نباشن
خانوم مهندس
10 دی 91 1:37
نه نمیدونه؛اصلأ وتحت هیچ شرایطی هم دوست ندارم بدونه‏*‏


اخه تو ک همش ازش تعریف میکنی
خانوم مهندس
10 دی 91 1:37
نگفتی آنسه یعنی چی؟


همونایی ک گفتم دیگه
ینی دوستی
دخترخانم و دوشیزه
خانوم مهندس
10 دی 91 1:38
پری جون شما اهل کجایی وچن سالته؟


پری 30 سالشه و تهران
خانوم مهندس
10 دی 91 1:40
چه جالب‏! کی گذاشته اسمتو؟خودت تاحالأ ازکس دیگه این اسمو شنیدی؟ این جوری تلفظ میشه؟‏"‏آنه سه"


اسممو پدربزرگ جیگرم
خیلی کم واقعییتش نه
تلفظش کمی درسته
aneseh
خانوم مهندس
10 دی 91 1:42
آره رضا یدونه اس ولی دلیل نمیشه چون خوبه بچه ام/آدرسه وبمو بدم بهش؛/دومأ کلأ اهله اینجور چیزانیس/ازاینترنت؛جستجوهاش ختم میشه ب سایتای ورزشی


مثله عشقه من همش تو اپارات دنبال کشتی کجو ارنولد و این حرفاست
بچن دیگه
پری مامانی نیکان
10 دی 91 1:43
آنه کجا 30سالمه . سلام خانم مهندس. پری هستم 333 ماهه( 27 ساله و 9 ماهه) از تهران.


چ فرقی میکنه 30 سالته دیگه
خانوم مهندس جون من اینجا تو دوستامون کوچیکشونم
مامان کوچولویی هستیم برای خودمون
اما شما زدی رو دست ما از ماهم کوچولو ترین
خانوم مهندس
10 دی 91 1:44
ازبچگی اینجوری بودم کلأ دوست ندارم کسی نوشته هامو بخونه؛احساس میکنم بعده خوندنش شاید مسخره ام کنن؛اعتماد بنفسم یکم پایینه:‏‏(‏


اخی عزیزم
نه من خیلی پرروام طوری ک با شوهرم خونه همین دوستانه نتی رفتم
مثله نرجسو و فهیمه
خانوم مهندس
10 دی 91 1:45
آهان‏!خوبه گلم ایشالأ 127سال عمرکنین منم 20ساله آذربایجان غربی


اسمتم میشه بگی عزیزم
البته اگه دوست داری
خانوم مهندس
10 دی 91 1:47
ولی تو فعلأ کوچولوترین مامان هستی؛من که فعلأ نشدم مامان؛آخی فدای نی نی ام بشم؛انقد دوسش دارم ؛هنوز بدنیا نیومده عاشقشم


عزیزم
پری مامانی نیکان
10 دی 91 1:48
شما متاهل هستید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟


اره
خانوم مهندس
10 دی 91 1:49
آره عزیزم 89.6.21عقد کردیم بعده 4سال عشق وعاشقی بعد90.4.28هم عروسیمون بود؛



اخی مام عشقو عاشقی بود قضیمون وگرنه ک ب این زودی دم ب تله نمیدادیم
خانوم مهندس
10 دی 91 1:51



رفتم پی هنی دیدم کله خمیردندونارو خورده
ای خدا داشتم دهنشو میشستم
پری مامانی نیکان
10 دی 91 1:52
الهی خوشبخت بشید و همین کسی که میگید عشقتونه و دوست ندارید وبتون رو بخونه.


الهی امین
پری مامانی نیکان
10 دی 91 1:53
ماله ما هم عشقولانه بوده ولی من خبر نداشتم چون از طرف شوهری بوده.



اووووووووووووووووف بابا
خانوم مهندس
10 دی 91 1:53
چی پری جون؟نفهمیدم منظورتو؟


میگی ایشالا خوشبخت بشی با عشقت
خانوم مهندس
10 دی 91 1:55
نه قسمته دومشو میگفتم گلم


پری جوابشو بده
پری مامانی نیکان
10 دی 91 1:55
الهی قربون این دخملت برم خودم تنهایی آنه از طرف من بچلونش.
ه ه ه امروز نیکانم همه قرصای ماشین ظرفشویی رو ریخته بوده و بازی میکرده تا اومد بذاره دهنش تازه فهمیدم و ازش گرفتم.


ای جونم باز خوبه نخوردش
خدارو شکر
مهنا ک بوی خمیردندون میده خفن
خانوم مهندس
10 دی 91 1:56
راستی عشقاتون چیکاره هستن؟ماکه زن وشوهرفعلأ درس میخونم؛اون توحوزه منم پیام نورمهندسی مدیریت پروژه


هی مام ی زمانی مهندس بودیم اونم از نوع کامپیوتر اما نشد ادامه بدیم و حامله شدیم و فعلا در مرخی ب سر میبریم ولی عمرا ادامه بدیم میخوایم بیام بیرون برم علمی کاربردی بخونم البته الان نه ی سال دیگه
شوهرمم ک کارمنده
پری مامانی نیکان
10 دی 91 1:57
این که این همسرت همون کسی هست که تو کامنتای قبلی گفتی دوست نداری وبت رو ببینه؟؟؟؟؟؟؟؟


اره همسرش عشقشه خیلی هم خاطرشو میخواد
خانوم مهندس
10 دی 91 1:58



پری مامانی نیکان
10 دی 91 1:58
مهندس نقشه کشی صنعتی و تو یه شرکتی مسوول تاسیساته.


به به
خانوم مهندس
10 دی 91 1:59
چجوری بهش عصبانی شدی آنسه جون؟نزدیش که؟


نه خدارو شکر این سری فقط لبخند زدم
و خودمو کنترل کردم چون واقعا دلم سوخت دهنش داشت میسوخت
پری مامانی نیکان
10 دی 91 2:00
قربون هنی برم من بگو ها کنه بوی خمیر دندونیش بیاد برا من


بترکی
خانوم مهندس
10 دی 91 2:01
آره پری جون؛نه تنها همسرم بلکه هرکسی ک منو میشناسه دوست ندارم دل نوشته هامو بخونه؛اینجوری دیگه‏*‏/تو شوهرت میخونه وبتو؟


من شوهرم میاد همش مسخرم میکنه و هی میگه بترکی اخه نکه تو ج کامنتم همش میگم بترکی اونم دیده
خانوم مهندس
10 دی 91 2:02



خانوم مهندس
10 دی 91 2:04
راستی آنسه واسم سواله که این عنوانه وبتو از روچی انتخاب کردی؟‏"‏کودک ؛ عشق مهنا"


راستییتش اول نی نی مهنا بود همون موقع ها ک تازه ب دنیااومده بود
بعدش دیم ک دیگه مهنا نی نی نیست و ی کودک شده همش تو ذهنم بود ک ی چیزی بزارم ب سبک کودک تااینکه ی جااینو دیدم و خوشم اومد
پری مامانی نیکان
10 دی 91 2:05
آره منم مثل آنه هر بار پست بذارم بهش خبر میدم بیاد بخونه. تازه به بیچاره گیر میدم چرا من زحمت میکشم تو کامنت نمیذاری برام. یه بار گذاشت.
بچه ها من باید برم شب خوش.


برو عزیزم بابای
خانوم مهندس
10 دی 91 2:06
شب بخیر پری جون


شبت بارونی پری فقط صبح ک پاشدی باید لحافتو بشوری
خخخخخخخخخخخخخخخخخخ
خانوم مهندس
10 دی 91 2:07
آنسه جون همیشه دیرمیخوابین شما؟من موندم مهنا چجوری تا الان بیداره؟همسرت چیکارمیکنه؛عشقه من داره خوابه هفت پادشاه رومیبینه


دقیقا عین شوهر من خب چون صبح زود میره سرکار
البته تا 2 بیدار بود
من اره
عادته بدیه خیلی بد مهناهم پا ب پای من بیداره
خانوم مهندس
10 دی 91 2:09



خانوم مهندس
10 دی 91 2:09



خانوم مهندس
10 دی 91 2:13
پس اینطور،خوبه گیرنمیده بیاپیشه من؛من تانرم پیشه عشقم0خوابش نمیره؛تاالان هم بخاطر نت نذاشتم تنهابخوابه؛منم عادته بدم اینه زیادبهش گیرمیدم


میدونی چیه اونم اوایل اینجوری بود ولی دیگه کارش مجبورش کرده ک زود بخوابه و درک میکنه ک منم خوابم نمیبره
البته بعضی اوقات بد گیر میشه ک الا بلا بیا و خوابم نمیبره
خانوم مهندس
10 دی 91 2:14
تو هم حساسی روشوهرت؟من ازنوع تیمارستانیش به خدا؛نمیدونم این مشکلو چجوری حلش کنم


خیلی زیاد خوندم پستتو یادم میاد
منم خیلی بدجورم خیلی همه گفتن با وجود بچه خوب میشی اما نشد ک نشد
هیجا بدون من نباید بره
دیوانه اییم دیگه
خانوم مهندس
10 دی 91 2:15



خانوم مهندس
10 دی 91 2:16



بزارم لا موهام
خانوم مهندس
10 دی 91 2:17
البته اون زود نمیخوابه گلم؛توهستی ک دیرمیخوابی*صبح ها ساعت چند بیدارمیشی‏!‏


خیلی دیر ینی صبح نیست دیگه ظهره
خانوم مهندس
10 دی 91 2:19
دیوانه گفتی تموم شد‏!ازدیوونه هزاربرابر بیشتر-راستی مهنابه کی شبیهه؟به تو که شبیه نبود؟


اتفاقا شبیه خودمه ها
همه میگن کپی برابر اصل
خانوم مهندس
10 دی 91 2:20



چنوقته ک مدل زندگی این جوری شده وگرنه قبلنا اینجوری نبود ولی درستش میکنم خوابام خیلی قاطی پاتی شده
چرا تو بیداری؟؟
خانوم مهندس
10 دی 91 2:21



من نفهمیدم شوهرت حوزه چی میخونه؟؟؟
خانوم مهندس
10 دی 91 2:23
إ پس من متوجه نشدم؛راستی بعده اینکه رضا پایه9اش روتموم کرداگه قسمت باشه واسه گرفتن فوق لیسانس حوزه تو حوزه ی قم؛آخه فقط توقم ومشهدهستش


اره برای همین تعجب کردم ک گفتی اذربایجان میشینیم
ینی میاید قم زندگی؟؟؟
خودت چی چادری هستی؟؟
خانوم مهندس
10 دی 91 2:25
شوهرم علوم حوزوی میخونه خیلی هم زرنگه؛قرارنیس روحانی شه؛یا استاد دانشگاه یا قضاوت میخونه؛انشاالله


متوجه شدم اخه اولش گفتی اذربایجان تعجب کردم
ولی شنیدم درساش خیلی سخته
باز خوبه عشق و عاشقیتون از درس ننداختت
منو ک بد انداخت

خانوم مهندس
10 دی 91 2:27
یعنی باید برای ادامه تحصیل رضا یکی دوسالی بیایم قم؛اگه نخواد هم میتونه نیاد؛پایه 9هارو توآموزش پرورش استخدام میکنن


چ خوب
ولی اگه بیاید قم خیلی تنها میشید چون دور از خانوادت میشی
خانوم مهندس
10 دی 91 2:29
مامانم ازالان مونده توفکر که من اون دوسال رو میخوام ازش دورشم؛ولی رضا تصمیمش جدیه واسه ادامه؛منم همینطور؛نبایدبذاریم بگن عشق وعاشقی اینارو إل کرد بل کرد/آخه بعده ازدواجه ما یه حرفایی توفامیل ردوبدل شد؛واس همین


مثل ما
ولی ب نظر منم درسته اصلش همینه همیشه همراه شوهرت باش و پشتش
من و شوهرم خیلی پشته همییم شاید ی دعواهای کوچولویی بکنیم اما ب ی ساعت نمیکشه ک میریم منت کشی
خانوم مهندس
10 دی 91 2:31
آره ؛ایشالأ تاچن سال دیگه؛تو یکی ازشهرهای نزدیک مثل تبریز ازاین حوزه هابزنن؛که محاله فک کنم


همون بیا قم
پیشه خودم


خانوم مهندس
10 دی 91 2:32



20 سالته بعد 18 سالگی عقد کردی
14 سالگی عاشق شدی؟؟؟
خانوم مهندس
10 دی 91 2:34
هرچی خدا صلأح بدونه؛من که واقعأ واسه چند سال بعدم آرزوهای بلند و نابی دارم که ایشالأ باکمک خداو عشقم به همشون میرسیم؛ایشالا؛میگم بریم بخوابیم؟


بریم عزیزم فقط تاحالا چند واحد پاس کردی؟؟؟؟
خانوم مهندس
10 دی 91 2:36
اون سوم راهنمایی به من پیشنهاد؛دادبعد من قایمکی تودلم دوسش داشتم یعنی تا دوسال فقط همدیگرو هرجامیدیدیم نگاه میکردیم آخه همسایه بودیم


ای جونم چ کوچولو بودی
منو شوهرمم همسایه بودیم


خانوم مهندس
10 دی 91 2:38
بعدکه من دوم دبیرستان بودم اون حوزه تهران قبول شد بهم شماره داد؛کاش اولای وبمو بخونی؛توضیح دادم؛بعدش یه سال بعد بخاطره من اومد شهرمون؛‏(حوزه شهره خودمون‏)‏


چ جالب پس واجب شد بخونم
خانوم مهندس
10 دی 91 2:39
پیش دانشگاهی هم نامزدشدم و...


ب سلامتی عزیزم
خب اگه میخوای بریم بخوابیم
خانوم مهندس
10 دی 91 2:40
ترم 1و2 روخراب کردم؛یعنی 1رومشروط شدم بعدواسه ترم2 ،12واحدبرداشتم؛تقریبأ بااین ترم 38واحد؛این ترم روعالی خوندم ب امید خدا


ایشالا بهتر بدی هر ترمو منم کلا 24 واحد پاس کردم
ک ایشالا میخوام انصراف بدم
خانوم مهندس
10 دی 91 2:41
19تا ترم 1و2؛19واحدم ترم3برداشتم که ایشالأ همشونو پاس میکنم


ایشالا ک موفق میشی عزیزم
خانوم مهندس
10 دی 91 2:42
راستی جواب سوالت:آره چادری هستم؛و حجابمم کاملأ رعایت میکنم


عشقمی
خانوم مهندس
10 دی 91 2:44
فداااات خیلی خوشحال شدم ازاینکه دیدمت وشناختمت وباهات آشنا شدم؛خیلی بهم گذشت الان دوسته خوبم؛لپ های مهنا رو هم ببوس؛شبت آبی و خدایی؛خوابای خوب ببینی‏*‏


فدات عزیزم همچنین
از بس با ادم گنده ها درارتباط بودم حالم گرفته شده بود
اصلا هم منظورم غتره و الی نیستش
همچنین شبت اروم عزیزم
بابای
خانوم مهندس
10 دی 91 2:46



ندا
10 دی 91 9:40
قالبتو رنگ سبز لجنی کردی که با خودت جور در بیاد ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟


کجاش لجنیه
قالبشو سبز کردم ک با رنگ سرویس اتاق خوابه مهنا ست شه
اره خواهر ما باکلاسیم
يسنا
10 دی 91 11:20
فک کنم شب و روزتو گم نمودندياندي.


اینکه بله توش شکی نیست
يسنا
10 دی 91 14:07
مهنا هم با تو بيدار ميشينه؟
شوهرت شب کاره مگه؟
اگه نيست هيچي نميگه؟؟؟؟؟


خومن همه برقارو خاموش میکنم
اینقدر خوابش سنگینه ک اصلا متوجه نمیشه
يسنا
10 دی 91 14:10
من اگه باران و تا ساعت 12 نخوابونده باشم احسان جان تيکه پاره امان مينماياند!


خو من چکار کنم وقتی مهنا بیداره
خودمم بعضی شبا از دستش عاصی ام
تا میام درا بکشم الکی میگه اب
اب بش میدم تا پامو میزارم تو اتاق میگه موز
بعدش نون و..... طوری ک میزنم تو سرم
يسنا
10 دی 91 14:14
راستي قالب جديدت خيلي قشنگه و دخترونه است.
دخمله هم شبيه مهناست.خودش نيست يحتمل؟


نه پس منم
يسنا
10 دی 91 14:33
باشه بابا چرا ميزني حالا؟
آفرين !
قشنگ شده!
کامپيوتر خوندي؟


نه بابا فقط 24 واحد
يسنا
10 دی 91 14:38
فکر کنم ساعت خوابش تنظيم نيست.
خواب به موقعه به رشد بچه خيلي کمک ميکنه.مخصوصا بين 10تا 12شب.
دو روز ساعت هشت صب بيدار شه و ظهرا ساعت دو تا سه بخوابه شبا ديگه نهايتا يازده خودش خوابيده.
البته اين يه پيشنهاد دوستانه است نه دخالت!
راستي وزن و قد اين خانوم چه جوريه؟


خودم قبول دارم اما نمیتونم واقعا تنظیمش کنم
نمیدونم چنده فکر کنم 11 کیلو باشه 18 ماهگیش بردم بهداشت
راستی نگفتی باران چندسالشه؟؟
يسنا
10 دی 91 14:42
يه سئوال ديگه:
شير پاستوريزه بهش ميدي؟ روزي چند بار ؟باشيشه يا ليوان؟
شد سه تا البته!!!!


دقیقا بهش میدم روزی یک لیوان
عاشق شیرو لبنیاته
يسنا
10 دی 91 14:47
چرا ادامه ندادي؟ حيف!
باران نه ماه از مهنا جون بزرگتره.
وزن دخترت فکر کنم طبيعيه.
ولي سعي کن ساعت خوابشو کنترل کني.
اونوقت با عرض پوزش فراوان اين بچه نميخوابه شما داستانتونو چي کار ميکنيد؟


هیچی دیگه بدبختی
ادامه ندادم چون دیدم باردارم سرجلسه امتحانام تازه 3 ماهم بود و ویار کامل خونده نخونده نوشته و ننوشته همه رو تحویل میدادم ب استاد
دیگه هیچی دیگه رفتیم تو مرخصی
الان هم حسش نیس و ی جورایی مهنا خیلی وابستس بم گفتم ایشالا علمی کاربردی ی چیزی میخونم
حالا حالاها وقت دارم
وزنشم اره خوبه دکتر بردم مشکلی نداشت
يسنا
10 دی 91 14:50
وووووي با ليوان.
ما هنوز موفق نشديم شيشه رو از سر باران بندازيم.


جدی ؟؟
مهنا از همون بچگی با لیوان بش میدادم
اصلا شیشه رو قبول نداره انواع مدلاشو براش خریدم اما انگار ی وسیله ایی است برای بازیش
پری مامانی نیکان
10 دی 91 14:52
سلللللاااااااااااااااااااااااااااااااااامممممممممممممم


سلام عزیزم
خواهشا بفرمایید پست جدید
يسنا
10 دی 91 14:54
راس ميگي وقت زياده نااميد نشو.
راستي الي چرا نمياد؟


نمیدونم
الـــــــــــــــــــی
دلم کلی براش ی جورایی تنگ شده
پری مامانی نیکان
10 دی 91 14:55
میبینم که خانم مهندس و شما دیشب تا ساعت 3 عشقولانه هاتون رو از بر میکردید. دخمل من خوبه قربون دهن خمیر دندونیش برم من. قالب نو مبارک. خوشگله.


بلههه
خواهش میکنم عزیزم
ببین ی رفرش کن پست جدیدنگاشتم
يسنا
10 دی 91 15:06
البته بدم نيست چون به تهديد شيشه ندادن کلي ادبش کردم.
مثلا سلام کردن.


بابا تو چقدر عقبی بیا پست جدید عزیزم
مهنا هرکیو میبینه سلام رو میکنه
يسنا
10 دی 91 15:08
مگه شماري هم و نداريد؟درگير بنايه.


اره میدونم اما دل ک بنایی سرش نمیشه
یسنا میکوبم تو سرما میگم رفرش کن بیا پست جدید
مامان معید
11 دی 91 1:48
زیاد نباید به گروه سنی روی این بازیا توجهی کرد...گاهی مواقع بچه ها از یه سری بازیای فکری و آموزشی بازیای جالبتری می سازن


اره واقعا اینو بات موافقم
دلمون بسی برات تنگ شده بود
الهام مامان پرهام
11 دی 91 12:52
سلام مامانی
اوووف باید بیای فقط خونه ما رو ببینی که ازینور میخریم و بازش میکنیم و با جعبش میندازیمش دور
خیلی بده بـــــــــــــــد



خداروشکر فعلا داره باش بازی میکنه