روزمرگی ما
تلویزیون روشنه و داره مل مل رو نشون میده مام روبروی تی وی دراز کشیدیم و طبق معمول مهنا هم ور دل ما
گلی میاد با ی صندوقچه ایی ک میگه توش گنجه
یهو میبینم تلویزیون خاموش میشه
ب هنی نگاه میکنم ک میبینم ی نگاه بم میندازه و چشاشو میبنده و با ی غمش روشو از ما میگیره
هرکی ندونه فک میکنه من دارم گلی میبینم و خیلی برام مهمه و اونم میخواد حرصمو دراره
با حرصی ک مطمئنا از من در اومده اما برای حفظ ظاهر هم ک شده رومو ازش میگیرم و خودمو سرگرمه موبایلم میکنم
ی چند ثانیه بعد صداش میاد ک میگه : عوووووووب بیا مامان
و تلوییونو روشن میکنه
من
مهنا
گلی و مل مل تو شبکه دو
فقط موندم مهنا اون موقع منو چی فرض کرده
بلهههههههههههههههه اینجوریاست دختر من
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی