یک پست تکراری برای یک عدد تولده مهنا
سلام مهنای شیرینم !!!!!!!!
دختر خوشایند روزهای زندگی ام !!!!!
روز به روز بزرگتر میشوی و دلهره من بیشتر
از اینکه آینده ات چ میشود و
روزهای زندگی ات چگونه میگذرد......
میترسم
همچنان میترسم ...
وقتی طاقت یک قطره اشکت را ندارم
چگونه میتوانم ناراحتی ات را ببینم..
وقتی از بغض کوچکت که فقط به خاطر چیز کوچکسیس
که از دستان بسیار کوچکت میگیرم
دلگیر میشوم
چگونه میتوانم غم آن دورانت را ببینم
دلهره دارم از بزرگ شدنت
میترسم از آینده ات
هراس دارم از آرزوهایم
تو بزرگ میشوی بدون هیچ دغدغه ایی
و من فکر میکنم برای آن دغدغه هایت
دو سال گذشت از آمدنت
از بزرگ شدنت
ومن ثانیه ثانیه بزرگ شدنت را دیدمو حس کردم
خنده هایت را , گریه های شبانه ات را ,
ایستادنت را , راه رفتنت , مظلومییتت و حتی شیطنتت را
همه را به چشم دیدم
دو سال بزرگ شدنت را دیدم و به معجزه عشق به
فرزند ایمان آوردم
و فهمیدم که یک مادرم...
وقتی به فیلم زایمانم نگاه میکنم
بی آنکه متوجه شوم سیلی اشک را روی گونه هایم حس میکنم
نمیدانم چرا؟؟؟؟
شاید وقتی گریه پی در پی ات را میبینم دلم میسوزد
از اینکه به چه می اندیشی که اینچنین گریه میکردی
نمیدانم شاید از پاک شدنم گریه میکردم
وشاید از درد آن لحظه...
خیلی خوب به یاد دارم آن لحظه زیبایی که تو را سروته در دستان
ماما دیدم و آنجا خدارا شکر کردم به خاطر سالم بودنت
آن لحظه دردم را ب فراموشی سپردم و ب صورت معصومت
که گریه میکرد چشم دوختم
اَلله اَکبَر اَشهَداَن لااله الالله
و ان موقع بود که شنیدی این کلمات الهی را ...
نمیدانم چرا یاد آن روزا افتادم اما
یادآوری آن روزا مرا آرام میکند
یادگار عشق پاکم
تو زیباترین اشتباه زندگی من بودی
من تورا ب اشتباه حامله شدم
اما با ب وجود امدنت من و عشقم خدارا شکر کردیم
تو تلنگری بودی بر زندگی ام
شاید فقط چند ماه از عروسی ام میگذشت
اما زیبا بود وقتی فهمیدم تو را دارم
هم سن من و هم سن پدرت کم بود
اما پدرت همیشه دوست داشت در سن کم پدر شدن را
احساس کند
حس کرد و خیلی هم تو را دوست دارد
خدا حفظش کند
دوستش دارم ب زیبایی تمام ستاره ها
عاشقش شدم
و دیوانه وار پرستیدمش
عاشقم شد
و دیوانه وار پرستید مرا
او رویای زندگی من است
خدایااااااااااااااااااا
تنهایم مگذار
ک بی او تنهایم
خدایااااااااااااااااااااا
تنهایمان مگذار
ک بی تو تنهاییم...
و در آخر مهنای گوارا
دختر شیرین من
و یا نه شیرین دوشیزه ی من
تولدت را با تمام وجودم ب تو خوشایند ترین هدیه زندگی ام
تبریک میگویم
بمان برایم و مهنا باش برای تک تک روزهایم
دوستت دارم هنی ارزوهااااااااااااااااا...
پ ن : تولده قمریت یک پست جدید از احساسات مادرانه ام نوشتم اما نمیدانم چرا برای این تولدت دلم خواست احساس مادرانه ی یکسال پیشم را دوباره حکاکی کنم
و شاید ها دلم میخواهد ک هر ساله تولدت همین پست تکراری را بگذارم شاید تنها ب این دلیل ک ب احساس زایمانم نزدیک تر بود...
تشکرانه: مامان طهورای نازنینم باز هم مرا غرق احساس نمودی متشکرم از اینهمه مهربانی ات
تاکیدانه : از انجایی ک تولده مهنارو قبل از محرم برگزار کردیم دیشب فقط یک تولده خیلی کوچیک گرفتیم برای ب یاد موندن این روز
یاداوری نوشت: ساعت 3 و 20 دقیقه ظهر 28 اذر سال 1389 خداوند تورا ب من هدیه داد...
الهه ی عزیز مامان ماهان جونم از تو هم متشکرم...