مهنا مهنا ، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 27 روز سن داره

کـــــودکـــــ عشق , مُــــهَــــنّــــا

این جمعه ما

1391/9/25 22:21
نویسنده : مامان
1,445 بازدید
اشتراک گذاری

 

likh


شب جمعه از انجایی ک روی پل حرم بساط پهن مینمایند طبق عادت هرهفتمان ک خانه ی مامان ها ب سر میبریم تصمیم گرفتیم ک باز ب این دست فروشیها سری بزنیم

خوشحال و سرخوش قدم میزدیم و کیف مبارکمان ک در قسمت جلویی ان موبایل خوشگلمان خودنمایی میکرد در دستمان بود و عین خیالمان نبود ک شاید این گوشی از کیفمان پرت شود و یا حتی دزدیده شود

و هرچند هر از چندگاهی سر مبارکمان را خم مینمودیم تا از بودنشان اطمینان کامل داشته باشیم

بعد از تماشایی این دست فروشی های رنگ و ورانگ ب شوهرمان امان دادیم و ب سمت ماشینمان روانه شدیم و کیف را در ماشین پرت نمودیم و سراغ پفکی رفتیم ک در مغازه هی ب چشمان ما مانور میداد

خو چ کنیم دله دیگه پفک را خریدیم و سرخوش تر از قبل سوار ماشین شدیم و درحالی ک مامان و خواهرم را ب خونه شون رسوندیم خودمان هم راهی شهرکمان ک 20 ک م فاصله دارد از حرم شدیم

 

ب محض رسیدنمان ب پارکینگ خانه و پیاده شدنمان از ماشین متوجه شدیم ک گوشی بسیار عزیز و دوست داشتنی ما در کیفمان نمیباشد

و من همانجا بود ک روی صندلی وا رفتم

توی ماشین را گشتم نبود زیر صندلی ها اما نبود ک نبودتوی داشبورد همه جا اما نبود و بازم ک نبود

زنگ زدیم اما خاموش بود

و با خود گفتم خدایا این چ سرنوشت شومی است ک مرا در اغوش گرفته

ب ساعت ماشین نگاه کردم ساعت نزدیک دو شب بود مهنا در بغل من خوابیده بود

حال چ باید میکردم

شوهرم گفت بشین تا دوباره بریم همون جاو من باخودم میگفتم اینهمه راه دوباره برگردیم

و صدای شوهرمو ک میگفت الان دیگه عهد اون زمونا گذشته ک گوشی میدزدیدن حتما افتاده همون جاها

منو باز ب یاد ان زمانی انداخت  ک سر جلسه کنکور بودم و بعد از بازگشتم فهمیدم ک گوشی ام را از من زدن

و با چ بدبختی دزد گوشی ام بعد از مدتها گوشی ام را بم پس داد شاید از عذاب وجدانش بود ک قرار گذاشت و گوشی ام را تحویل داد

 

اما حالا چ کنم درحالی ک توی موبایلم  عکسای بی حجابی ام داشتمو همیشه شوهرم میگفت عکسارو حذف کن و من بودم ک میگفتم تو چیکارداریخجالت

طی ان 20 کیلومتری ک ما دوباره رفتیم همش در دل دعا میخواندم و صلوات میفرستادم

وقتی رسیدیم هنوز بساط ها پهن بود همان مردی ک مامانم برای مهنا از همان جا تفنگ خرید کمی مرا دلداری داد ک پیدا میشه غصه نخور اینجا از کسی نمیزنن حتما گم شده

شوهرم ب سمت حراست حرم رفت و ب انجا اطلاع داد

و من کنار ماشین توی سرما رو ب روی ضریح ایستاده بودم و گفتم

خانوم معصومه من کلی وسایل ازم دزدیده شد

ما ماشینمون چپ کرد کلی خسارت بمون وارد شد

همه ی اینا ب کنار ی گوشی ارزششو نداره اما توش عکس بی حجابی دارم نزار انگشت نمای اینترنت شم

5 هزارتا صلوات نذرت گوشیم همین امشب پیدا شه

ی لرزش خاصی بم افتاد سردم شده بود بغض بدی داشتم خواستم برم بشینم توماشین دلم نیومد مهنای دراز کشیده روی صندلی جلو رو بیدار کنم

برای همین رفتم نشستم پشت رول

شاید بگم ب ثانیه نکشیداز دردو دلم با خانوم ک دیدم گوشی قشنگم کنار ترمز دستی و کنار دنده ماشین میباشد

خدای من باورم نمیشه گوشیه خاموش شده ی من ک اصلا چرا باید خاموش میشد توی ماشین باشه

 

خدایا بزرگیتو شکر اینهمه نشونت ماله چیه ؟؟؟؟؟

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (148)

فهیمه
25 آذر 91 18:47
قربونت برم 160تائی ِ سارق ِ خلااااااااااااق ِ نظر کرده ی بانو
خیلی خوشحال شدم برات


بترکی فهیمه
مامان زینب
25 آذر 91 19:04



مامان زینب
25 آذر 91 19:07
خدا رو شکر
اینقده بهم میریزم وقتی چیزی ازم گم میشه
اصلا اعصاب معصاب برام نمیمونه!


واقعنا مث من
رعنا
25 آذر 91 21:39
یعنی نمیدونی واقعا مال چیه؟؟
چرا از خدا میپرسی آخه؟
این که جوابش واضحه......
خانم نشسته به پفک خوردن تازه کلی عکس بی حجابی هم داشته واه واه واه....روم به دیفار.....حالا عکسا منفی چند بودن؟ایشششش
بعد کلی هم گشته تو دست فروشا 20 کیلومتر اونورتر تازه یاد گوشیش افتاده
ایششششش



خب اینا دقیقا ینی چی؟؟؟؟
ینی چون پفک خوردم گوشیمو فکر کردم دزد برده
و یا اینکه تو دست فروشیا گشت و گذار کردم
رعنا
25 آذر 91 21:40
مردما چه دل خجسته ای دارن هااا


ندا
25 آذر 91 23:17
خوب الآن اینا رو گفتی که چه؟؟؟؟؟؟؟؟؟


مامان مهنا
25 آذر 91 23:57



مامان جوجه طلا
26 آذر 91 0:01
خدارو شکر که اتفاق بدی برای گوشیت نیفتاده بود منظورم اینه که گم نشده بود و یا دزدیده .

اینقدر اعصابم خورد میشه وقتی چیزی گم میکنم


اره واقعا
من ی بار تو مجردیم تو جلسه کنکورم ازم دزدیدن اما اون موقع تو گوشیم عکس نبود برای همین زیاد ناراحت نشدم
مامان جوجه طلا
26 آذر 91 0:45
بوسسسسسس


مامان جوجه طلا
26 آذر 91 0:46
برای گوشی موبایلت رمز بزار


اونکه بله
ولی میتونن رمو در بیارن بزارن توی گوشیه دیگه

ولی بازم فکر خوبیه امتحان میکنم
مامان جوجه طلا
26 آذر 91 0:54
ضایع شدما خودم نفهمیدم میتونن رمتو در بیارن .

شکلک آدم خجالت زدهههههههههههههههههه


عزیزم
پری مامانی نیکان
26 آذر 91 1:29
من 5 شنبه قم بودم شبش خوابم نمیبرد و به یاد چند سال پیش که اومده بودم و دست فروشای شب جمعه ای به همسری گفتم بریم حرم که چون نیکان خواب بود و نه میشد آوردش و نه میشد ریسک کرد و گذاشت خونه ،ما هم نیومدیم.
خوشحالم که خدا اینقدر دوستت داره و کمکت کرد. پفکه هم نوش جونت .


اره اینقدر دست فروشاش باحاله ک نگو
اون قدیما خیلی ارزون بود ولی الان قیمتش فرقی با مغازه ها نداره ک شایدهم گرونتر هم باشه
ولی وای پفکو نگو اینقدر حال داد بعده ی هفته مریضی نمیدونی چ جوری مثه قحطیا ب جونش افتادم
مامان النا
26 آذر 91 10:53
خداروشکرعزیزم که پیداشد واقعا دلت پاکه

عکساتوپاک کن یا واسه گوشیت رمزبزار اونوقت خیالت راحته حتی اگه عکس بی حجابی داشته باشی گلم

به حرف آقای شوهرهم بکن بنده خدارو اونوقت شب اون همه راه بردی وبرگردوندی واقعا که



چشم عزیزم حتما عمل میکنم ب حرفاتون
مامان النا
26 آذر 91 11:05
منم عاشق این بازارای خیابونی ام آخه همه چی داره خیلی خوبه ازوقتی النا دنیا اومده یه بازار درست وحسابی هم نرفتیم که به دلم بچسبه


اره خداییش خیلی میچسبه حتی اگه چیزی هم نخری
عاطفه
26 آذر 91 11:23
تیر بیاد بخوره به جیگرت
چرا کامنت منو تایید نمیکنی؟ بیام گوشیتو بدزدم؟


ب جیگر خودت بخوره ک هرچی کامنت میدی خصوصی میفرستی
فاطمه
26 آذر 91 12:36
چه حالی میداد گوشیت ÷یدا نمیشد


اونوقت چی ب تو میرسید؟؟


راستی تو هنوز با کیبوردت درگیری جای پ رو نمیدونی کجاست
فاطمه
26 آذر 91 12:39
آآآآآآآآآآآآآآآییییییییی گفتنی این عاطفه مثل غیبی ها میمونه

همش میاد کام خصوصی میده بعد هی میاد میگه تاییدش کن.
نمیگه آبرو واسش نمی مونه اگه کامنتای خصوصیش تایید بشه


ها والا ارزوم شده ی بار عین ادم کامنت بده همش خصوصی
اصلا فکر کنم قسمت نظرات خصوصی باش طرحی چیزی بستن
فاطمه
26 آذر 91 12:41
نخیر!
واسه ن نی نی وبلاگ پ یه جای دیگه کیبوردم زده میشه میام وبت قاطی می کنم.


خو مگه چشات نمیبینه ببینه ک پ نزاشتی ک درستش کنی
فاطمه
26 آذر 91 12:42
امیرمحمد رفته w.c
برم یه دقه دیگه میام.


خه خه خه
فاطمه
26 آذر 91 12:44
میگم یه شالگردن بافتم ببینی از هوش میری


واقعا ببینم
فاطمه
26 آذر 91 12:45
سرم پایینه وقتی تایپ می کنم.پپپپپپپپپپپپپ
پپپپپپپپپپپپپپپپپپپپ


شکلک ی ادمی ک از بس وارده وقتی میتایپه اصلا ب کیبورد نگاه نمیکنه
فاطمه
26 آذر 91 12:46
وقتی شوهرت یه حرف می زنه به حرفش گوش کن خو
آدم خوب نیس از شوهرش حرف شنوی نداشته باشه
بچه یاد می گیره


اره از این پس قراره گوش بدم
خه خه خه
فاطمه
26 آذر 91 12:47
دداشم یادم داده چجوری نگاه کیبورد نکنم و بتایپم اما زمان میبره تا یاد بگیرم حوصله ندارم تمرین کنم.


من شوهرم اصلا نگاه ب کیبورد نمیکنه اما من نیگاه میکنم
و البته خیلی تند میتایپم اما
فاطمه
26 آذر 91 12:49
وای خدا اون عکس مهنا رو توی قلب خودت درست کردی؟

بخورمش خداااااااااااااااااااااااااا
چقدر این بچه نگاش مظلومه


نه عکسشو گذاشتم رو سایتی اینو تحویلم داد
فاطمه
26 آذر 91 12:51
منهم میخوام عکسای بی حجابی توی کامپیوترم رو بریزم روی دی وی دی چون وقتی میرم گوگل احتمال سرقت تمام عکسا و فیلما هست می دونستی؟


نـــــــــــــــــــــــــــــــــــه
واقعا؟؟؟
فاطمه
26 آذر 91 12:52
آدرس اون سایتو بده ما هم عکس گل پسرا رو بدیم


شوخی کردم
خخخخخخخخخخخخخخخ
ولی نه ی سایتیه خیلی باحاله هرعکسی ک دوس داری انتخاب میکنی با عکس خودتون ادغام میشه
اینه ادرسش
http://photofacer.com
فاطمه
26 آذر 91 12:52


اینا رو بده به هنی


چشم اما بوساشو نگه میدارم برای خودم
فاطمه
26 آذر 91 12:54
واقعا!
تو هم این کار و بکن....

قبل از اینکه دیگه پشیمونی فایده نداشته باشه

گوگل مال آمریکایی هاس می دونستی که؟
زیر نظر سازمان سیاهه.


نــــــــــــــــــــــــه
بعد چ ربطی داره
واقعا میگی؟؟
فاطمه
26 آذر 91 12:55
آنسه دیشب به چی فکر می کردم
می دونی؟

فکر می کردم شبیه کی هستی از اول ه دیدمت همش توی این فکر بودم...

شبیه پریناز ایزدیار

اما تو خوشگل تری تو گاه اول این فکر رو کردم


خه خه خه
باز میگفتی سحرقریشی تو فیلم دلنوازان ی چیزی
هرکی مارو دید گفت عین اونی
کلی شکلک سبز
فاطمه
26 آذر 91 13:01
آره شایدم شکل اون!
نمی دونم حالا شبیه یکی از بازیگر ها هستی دیگه386



اره والا
الان این 386 ی جکه دیگتونه
فاطمه
26 آذر 91 13:04
نه بابا!


اون کدیه که باید وارد میکردم اشتباهی توی نظرا نوشتمش


خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ
بترکی ولو شدم از خنده
گیجی ب مولا
فاطمه
26 آذر 91 13:04
خ داری


چشم
فاطمه
26 آذر 91 13:06
اینجا صبح یه برفی میومد ولی الآن همش آب شده تقریبا


وای جدی خوش ب حالتون
اینجارو نمیدونم ما ک تو اپارتمانیم خبر نداریم اما دیشب بد بارون میومد
فاطمه
26 آذر 91 13:07
با بعضیا گشتیم گیجی بعضیا به مام منتقل شد


ولی خداییش مردم از خنده اصلا هی یادم میاد کلی کیف میکنم
فاطمه
26 آذر 91 13:12
باز هم خ.


خوندم و ج دادم


کسی انلاین نیست بریم کمی اذییتشون کنیم
فاطمه
26 آذر 91 13:20
مثلا کیو؟


چ میدونم نرجسی الی غتره ایی هرچند غتره ک رفت
فاطمه
26 آذر 91 13:22
من دارم میرم بای جیگر


اتفاقا منم میخواستم برم بای
حباب ....
26 آذر 91 13:53
ای مامانهنی تو ام معرکه ای به خدا ........خیلی با حالی باهات صفا کردم جیگر.....خدارو شکر انقد زود دعات بر آورده میشه ....ما رو هم دعا کن ای زود بر آورده شوی دعا ........ای مامان هنی


نه بابا اینجوریام نیستش
حباب...
26 آذر 91 13:54
من و قطره رو دعا کن


محتاجیم ب دعا
حباب
26 آذر 91 13:54
مامان هنی خیلی بلاییی


کلی شکلک خجالت
الی جون جونت
26 آذر 91 14:06
عقل کل


ها پس چی فکر کردی فقط تو عقله کلی
الی جون جونت
26 آذر 91 14:08
شوهرت میگه پاک کن تو چی جواب میده فردا میخای بشی الگوی هنی.


ما باشوخی میگفتیم تو چیکار داری
رعنا
26 آذر 91 15:21
نگفتی عکسا بی حجابی چی بودن؟




عکسای من بودن دیگه سبکه همون عکسا ک دیدی؟؟
اها ندیدی راستی
خخخخخخخخخخ
باران
26 آذر 91 16:15
لطفااز این پس به نصایح همسرمحترمتون گوش فرا دهید تا در مواقع گم شدن گوشیتان دچاراضطراب نشوید(بدلیل اینکه شماسابقه دارهستین در گم کردن گوشی عرض میکنم)


ها بله چشم
ما اصلا در همه چی سابقه داریم
کلا خاطره داریم


جان عمتون ادرساتونو بزارید
الی جون جونت
26 آذر 91 18:05
بابا جان پس اگه خ رو جواب بدم چه جوری حرصت بدم.


خیلی بی نمکی خو بگو دیگه
اصلا بقیشو جواب بده
مامان حسناسادات
26 آذر 91 18:11
خدا رو شکر که بخیر گذشت


ممنون
یه دوست
26 آذر 91 19:39
سلام آنسه جان
ایشاالله وقتی که قرار گذاشتیم بهت میگم که چه جوری پیدات کردم راستیتش خودم چندسالی که اومدم قم به این خیال بودم که شاید شهردیگه ای رفته باشی اما ازنوشته هات فهمیدم که قم زندگی میکنی اگر مایل باشی که یه قراری بذاریم تا من دوست قدیمی خودمرا ببینم. به امید دیدار


فاطمه حسینی آیا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
منکه از خدامه ببینمت
حالا نمیشه بگی کی هستی؟؟؟؟
جان من؟؟؟

نسيم
26 آذر 91 20:00
سلام مامان مهنا جون
ممنون به وبم اومدي عزيزم
دوست جديد مي خواهيد آيا ؟


چرا ک نمیخوایم
شما عزیزید
هووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووویچ
26 آذر 91 23:20
تو رو خدا منو نخورررررررررررررررررررررررررررررررررررر


غتره ی مسخره
الی جون جونت
27 آذر 91 0:04
ههههه هویج رنگش پرید.


دقیقا خودت ی نوع هویجی ب مولا
الی جون جونت
27 آذر 91 0:09
نیستی؟


ههههه خوب نباش.


جوری چکت میزنم
جوووووووووورزی چکت میزنم
مامان ریحان عسلی
27 آذر 91 1:41
سلام
وای چه هیجانی جای من خالی قیافه ی تو رو اونجا ببینم و با قطره جون هی بهت بگیم خخخخخخخخخخخخخخخخ
نه خارج از شوخی خیلی لحظه ی سختی بوده فک کن ما می زدیم تو اینترنت ننه ی مهنا و چیا میدیدم
خوشحالم که زودی حاجتو از خانم معصومه گرفتی
تو که این همه زود حاجت روا میشی خو واسه منم دعا کن بقول ترکا چوخخخخخخخخخ


وای فکرش رو بکن سوژه نت میشدیم
نرجس خاتون، مامان طهورا خانوم
27 آذر 91 9:31
بیا وبلاگم کارت دارم


چشم
مامان النا
27 آذر 91 9:54
عزیزم چطوری ؟خوبی ؟مهناجونم چطوره ؟

مشهدحسابی برف اومده البته 10سانت

اونجاچطور؟


سلام عزیزم
مرسی خانومی
خبر ندارم ولی فکر نمیکنم
اما خوش ب حالتون
نگارین(عروس دلشکسته)
27 آذر 91 10:56
عزیزم خصوصی داری


مرسی عزیزم
فهیمه
27 آذر 91 11:39
تولدت مبارک کودک عشققققق


مرسی خانومی
الهام
27 آذر 91 12:34
سلام عزیزم برای منم پیش اومده انگشتر طلامگجلوی چشمم بود هرچی میگشتم نمیدیدمش سایت قشنگی داری من تازه واردم بهم سر بزن


مرسی از حضورت
حتما
مامانی سارا
27 آذر 91 13:26
تولد مهنا خانم مبارک باشه

گفتم چرا تو وب یکی دیگه تولد یکی دیگه رو تبریک بگم؟

الان چهره مامان طهورا دیدن داره


مرسی عزیزم
مامان النا
27 آذر 91 13:30
هورا فردا تولد مهنا جونمه مبارکه مبارکه مبارکه

انشاا...120ساله بشی عزیزم


خیلی ممنون عزیزم
حباب
27 آذر 91 13:58
میگم مامان هنی یا همون ننه مهنا فرنی بزن اب میوه نمیچسبه


ینی اینهمه ادما ک میان اینجا و انلاینن ولی حرف نمی زننند همشون فرنی ان
الی جون جونت
27 آذر 91 14:06
مهنا جان گل دختر 2 سالگی مبارک.


ممنون نازنین رفیق
الی جون جونت
27 آذر 91 14:07
به قول عشقم زرشک.


منم ک گفتم زپرشک
الی جون جونت
27 آذر 91 14:10
ددددددددد


نی نی شدی
الی جون جونت
27 آذر 91 14:11



اونوقت این چیه
حباب
27 آذر 91 15:30
من نتم ....هستی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟/


ای وای اره بودم
حباب
27 آذر 91 15:30
الووووووووووووووووووووووووووووووووووو................
ننه هنی ؟ هستی ؟


شرمنده داشتم پست جدید مینگاشتم
حباب
27 آذر 91 15:34
الو جواب بده



الو صدا میاد
خخخخخخخخخخخخخخخ
حباب
27 آذر 91 15:34
ننه هنی هنی خوابه ؟
قو قطره جووونم


نه باو بیداره
حباب
27 آذر 91 15:36
الو ننه هنی حباب ....به گوشی ننه هنی ؟


ب گوشم حباب
حباب
27 آذر 91 15:37
پس من برم حال که نیستی >


هستما
mamane Ali
27 آذر 91 15:54
خوب اول میگفتی که گم نشده بود بعد داستان رو تعریف میکردی !!!!!! کم عصه داریممممم !
مثل مامانم شرح وقایع میکنی جون ادم رو به لبش میرسونه بعد تهش میفهمیم به خیر گذشته !! بعد میگه میخواستم احساس همون موقعم رو درک کنی !!

.
.
.
همون طور که داشتم میخوندم تو دلم گفتم چقدر بدبخت بلا سرش میاد


خخخخخخخخخخخخخخخخ
دقیقا منم میخواستم حسم کنید
حباب
27 آذر 91 17:55
اسم پستش محرمه .....بيايد بخونيد اين پايين ماييناست ننه هني


چ بد نشد ک مام سهیم شیم
الی جون جونت
28 آذر 91 0:02
هستی؟


بله
الی جون جونت
28 آذر 91 0:27
کسی نیست؟


هستم
الی جون جونت
28 آذر 91 0:29
ننه هنی؟


بله
الی جون جونت
28 آذر 91 0:30
قطره جونم.


رفت لالا
الی جون جونت
28 آذر 91 0:31
بیا جواب بده خوب.


ج دادم خو


میبینی 4 تا هویج دارم
الی جون جونت
28 آذر 91 0:32
نیای گریه میکنم.


ب جان تو هستم
الی جون جونت
28 آذر 91 0:33
امشب منو ماهی تنهاییم.


اوووووووووووخی چرا
الی جون جونت
28 آذر 91 0:35
ماهان 2 ساعته خوابه حوصله ندارم.


اخی حالا چرا تنهایی
الی جون جونت
28 آذر 91 0:36
هنی جون خوابه.؟


نه بیداره
الی جون جونت
28 آذر 91 0:37
آنه رفتی؟


نه هستم
الی جون جونت
28 آذر 91 0:38
رفتی سراغ هویجا؟




اره دیدم 5 تا انلاین همه خاموش
الی جون جونت
28 آذر 91 0:40
کجا رفته بودی؟


تو یکی از وبای گروهیمون بودم حواسم ب اینجا نبود
الی جون جونت
28 آذر 91 0:41
رضا رفته دلیجان کار داشت.


اونوقت تنهایی؟؟؟
الی جون جونت
28 آذر 91 0:43
وب گروهی چیه؟


وب خانوادگی با اقواممون
داشتم پست تولده مهنارو میزاشتم اونجا
پری مامانی نیکان
28 آذر 91 0:44
الی جونی چرا تنهایی؟ اصلنش پاشو بیا خونمون.مگه من مردم؟؟؟؟؟؟؟؟


اووووووووووووووف فامیل بازی شد
کلی شکلک سبز
الی جون جونت
28 آذر 91 0:47
پری جونم سلام. خوبی؟

قربونت. خدا نکنه. نیکانی چطوره؟ زیارت قبول.


کجا بود مگه؟؟؟؟؟؟؟
الی جون جونت
28 آذر 91 0:48
آدرس بده مزاحم بشیم.


از این خبرا نیس ما مزاحم نمیخوایم
خخخخخخخخخخخخخخ
پری مامانی نیکان
28 آذر 91 0:48
سلام یادم رفته بود .خوبی مامانی مهنا جونی. حسودیت میشه این وبت رو بذار واسه ما برو تو اون وب دیگه و تو هم فامیل بازی کن.


بترکی پری
حیف ک اونجا کسی انلاین نبود وگرنه حتما میرفتم
پری مامانی نیکان
28 آذر 91 0:50
قربانت ولی قسمت نشد برم زیارت
عزیزم خدا دایی باباتو بیامرزه.


ایکونه ی مامان مهنایی ک داره سوت میزنه و ی پاشو هی ب زمین میکوبونه
الی جون جونت
28 آذر 91 0:50
قم دیگه.


اها


اصلا الی پاشو بیا پیش خودم
خخخخخخخخخخ
الی جون جونت
28 آذر 91 0:51
قم بود.

من که مراحمم.


اوه بله
پری مامانی نیکان
28 آذر 91 0:52
ماهانی تو خوابه ونیکان من نشسته ور دلم و باباس ایجاس و از این حرفا میزنه. بهشم میگیم لالا میگه نه.


مث مهنا چسبیده ب من هی ب موس هم ور میره
الی جون جونت
28 آذر 91 0:53
نظرام کوشن؟


هستن ک
پری مامانی نیکان
28 آذر 91 0:55
الی بیا یکم این مامی مهنا رو هم بازی بدیم میترسم سقف همسایه پایینیشون بریزه تو سرشون.


چرا؟؟؟؟
چ بازی ایی
الی جون جونت
28 آذر 91 0:55
بچه ها من هنوز صفحه قبل بودم.


گیجیت تو حلقم
یاده فاطمه افتادم کدشو تو نظرات وارد کرد
خخخخخخخخخخخخخخخخخ
پری مامانی نیکان
28 آذر 91 0:58
به مهنا یه مداد و ورق بده بگو عکس من و نیکا ن رو بکشه. منم سرگرمی خوبی وا سه نیکان پیدا کردم . بابا جونیش.


وای اگه بدونی چ خوشگل نقاشی میکشه
قشنگ یاد گرفته ی صورت میکشه با دوتا چشم و دوتا دست و دو تا پا
الی جون جونت
28 آذر 91 0:58
پری این ننه رو دست کم نگیر


ها بله ما ننه ایی هستیم برای خودمان
کلی شکلک رضایت
پری مامانی نیکان
28 آذر 91 1:00
راستی 5 نفر آنلاین داری و ما 3 نفر داریم می حرفیم اون دو هویج کیان؟


تازه ماله منم خاموشه چون من تو وبمم پس میشه 3 تا هویج
الی جون جونت
28 آذر 91 1:00
قربون ایجاس گفتن نیکان


ای جانم
پری مامانی نیکان
28 آذر 91 1:01
این ننه مثلا چه کارها میکنه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟


خیلی کارها میخوای امتحان کن
پری مامانی نیکان
28 آذر 91 1:02
الی نمیخوای لغت نامه ی ماهانی رو بذاری؟؟؟؟


اره الی ی پست جدید بنگار والا
الی جون جونت
28 آذر 91 1:02
بگو تو رو بکشه یه کم شاد بشیم.


میگم تورو بکشه یکم بخندیم
پری مامانی نیکان
28 آذر 91 1:03
میبینم که ننه رفته دنبال ورق و مداد.


نه بابا برقا خاموشه رفتم ی چی بدم این هنی بخوره
پری مامانی نیکان
28 آذر 91 1:04
الی راستی رضا کجاست؟؟؟؟؟؟؟؟


رفته دزفول
الی جون جونت
28 آذر 91 1:05
بچم فقط 4 تا لغت میگه.


ای من ب فداش
پری مامانی نیکان
28 آذر 91 1:06
مهنا خاله چی میخوری به منم بده گشنم شده.





لوبیا پلو درست کرده بودم شوهرم همشو خورد ته دیگش شد ماله ما
الی جون جونت
28 آذر 91 1:08
دزفول کجاس؟ دلیجان رفته برای کار لیفتراک فردا به امید خدا میاد.




خخخخخخخخخخخخخ
چ میدونم ی همچین چیزی
بعد اونوقت لیفتراک ینی چی
الی جون جونت
28 آذر 91 1:09
پری هوا چطوره اونور؟


بچه ها من برف میخوام
پری مامانی نیکان
28 آذر 91 1:10
دزفول رفته چه کار؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
همون 4 تا رو بنویس تو جند ماهگی و ماه های بعد که بیشتر میگه اضافه میشه. ببخشید ها من دستم کند نیستا دارم با ی دست میتایپم و با اون دست دیگم سینه میزنم . نیکان نشسته داره سی بای میخونه و به ما هم میگه سینه بزنیم


خخخخخخخخخخخخخ
ترکیدم بابا
الی جون جونت
28 آذر 91 1:11
یعنی میخای بگی دست پختت خوبه؟


اونکه بله عالیه
ولی منظورم این بود ک ما داریم از گرسنگی ته دیگ میخوریم
پری مامانی نیکان
28 آذر 91 1:12
با حضور فرد حاضر دروغ میگی ؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!
منم ته دیگ میخوام.


بفرما منزلمون براتون میارم
الی جون جونت
28 آذر 91 1:13
ای قربون نیکان.

جای مریم طلا خالی.


اره بچم داره درس میخونه
پری مامانی نیکان
28 آذر 91 1:13
باز کجا رفتی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ رفتی قابلمه رو بشوری؟؟؟؟؟


اوه من اینقدر فعال نه بابا
الی جون جونت
28 آذر 91 1:14
پست جدید نگاشتم فردا قابل رویت است.


مث ما
پست تولد نگاشتیم برای هنی ک فرا روئت میشود
تازه امشبم تولد بود
پری مامانی نیکان
28 آذر 91 1:15
نمیخواد بری لغت نامه ی دهخدا بیاری ببینی لیفتراک یعنی چه ما برات توضیحمیدیم.


ای بابا فهمیدی خواهر
دوره قدیم گذشت الان ی سرچ تو نت همه چیو میفهمی
الی جون جونت
28 آذر 91 1:15
از دست این آنه.

چه خبرا پری جون؟


هیچ خبر والا
پری مامانی نیکان
28 آذر 91 1:16
من ساعت 1:30 شب از کجا لوبیا پلو بیارم یا ته دیگش رو؟؟؟؟؟؟؟


گفتم بفرما منزلمون میل کنید هرچند تا برسید تموم شده
الی جون جونت
28 آذر 91 1:17
بیچاره هنی.

تنبل


ینی تو سریع ظرفارو میشوری
من تازه بعضی اوقات شوهرم میشوره از بس زیاد میشه
الی جون جونت
28 آذر 91 1:18
پری جون فردا بیا خودم برات درس کنم.


ب غذاهای من ک نمیرسه
شکلک ی ننه ایی ک میخواد دل پریو اب کنه
الی جون جونت
28 آذر 91 1:20



سریع تشریحش کن چرا میخندی
الی جون جونت
28 آذر 91 1:22
پس همسرا به درد هم دچارن.

متنفرم از ظرف.


وای نگو من ک بیشتر
ب شوهرم گفتم ماشین ظرفشویی بخر میگه چ نیازیه
میگم پس خودت شو ماشین ظرفشوییم
فکر کنم پری رفت لوبیا پلو درست کنه
پری مامانی نیکان
28 آذر 91 1:22
الی جون جات خالی اینجا یه عالمه برف باریده از شنبه. پشت خونمون پره برف. نیکانم از پشتپن جره نگاه میکنه میگه برت. ننه برف میخوای بیا خونمون برات میارم.


چرا بیام اونجا میرم کهک یکم بالاتر از خونمونه برف نشسته اهان د اندازه ی کوه
پری مامانی نیکان
28 آذر 91 1:24
شکلک یه کدبانوی نمونه که دوست نداره شوهر جونش ظرف بشوره


واه واه واه
میگ ته دیگه رو نمیخوریم دیگه میخوام بریزمش دور بزارم تو پلاستیک برات پست کنم
الی جون جونت
28 آذر 91 1:24
یاد اون شب با مریم افتادم.


اتفاقا امروز باش حرفیدم بچمون مشغوله درسو و امتحانه
پری مامانی نیکان
28 آذر 91 1:25
نخیر دارم به برفای پشت خونمون نگاه میکنم و دل شما رو آب میکنم.


شایدهم برفا رو شبیه لوبیاپلو میبین و هی دلت اب میشه
الی جون جونت
28 آذر 91 1:27
انقد گفتید لوبیا پلو هوس کردیم.


لوبیا پلو لوبیا پلو
تازه اب هم کنارش هست
پری مامانی نیکان
28 آذر 91 1:27
نه عزیزم زحمتت میشه نگه دار برا فردا شب بچم .فردا که میای پای نت بخوره . میترسم بچه سو تغذیه بگیره.


اینم حرفیه اما اون ک ته دیگ نمیخوره
دونه دونه برنجارو از ته دیگ جدا میکرد میخورد
دیگه حالا رسیده ب سفتاش
الی جون جونت
28 آذر 91 1:29
خخخخخ


ooooo
پری مامانی نیکان
28 آذر 91 1:29
الی اصلا هودم برات میپزم .


بپزید کنار همون پنجره ی بخار گرفته ی رو ب برفا
پری مامانی نیکان
28 آذر 91 1:30
تته جون آب رو هم بذار بالا سرت ودندون مصنوعیاتو بذار توش و شب هر وقت تشنت شد پاشو آب رو بخور.
الی دکتر جان نثار رو یادته؟؟؟؟؟؟؟؟



خخخخخخخخخخخخخخخخخخخ
از کجا فهمیدی دندونام مصنوعیه
الی جون جونت
28 آذر 91 1:31
من رفتم صبح بابام 7میاد زنجیر چرخ ببره میرن قم.


خو الی تو هم باشون بیا
برو عزیزم بای

پری مامانی نیکان
28 آذر 91 1:33
آره روی همون پنجره ی بخار گرفته ی رو به برفا هم به سبک مهنا عکس مامانیش رو میکشیم و آی میخندیم


ای بخندیت و هی حسرت لوبیا پلو بکشیدو یا نه هی روی پنجره لوبیا با پلو بکشید با ی لیوان اب
الی جون جونت
28 آذر 91 1:33
یادش بخیر


یادش بخیر ی زمانی لوبیا پلو میخوردی با اب
پری مامانی نیکان
28 آذر 91 1:35
الی بابات هم میره قم؟؟؟؟؟؟؟؟ساعت چند مگه میخوان برن. زودتر میگفتی تو پلاستیک واسه ننه برف جمع میکردم و میدادم ببرن.


اره راست میگی بعد اونوقت منم تو همون پلاستیک ته دیگارو با اب قاطی میکردم میدادم ب بابات بیاره برای پری
خیلی حیف شدشا
الی جون جونت
28 آذر 91 1:36
دوس دارم بیام حال ندارم.

برای چهلم میام.

کادو تولد مهنا محفوظه.


ووووووووووووی جدی پس حتما منتظریم
الی جون جونت
28 آذر 91 1:37
بذار حسرت بخوره.


پری مامانی نیکان
28 آذر 91 1:38
ای از دست شما ....
بچم خوابش برد. منم برم که فردا صبح ساعت 10 میخواد کنترل بیاره بگه براش نای روشن کنم. شب سی بای کنان خوابش میبره و صبح نای میکنه.شب همگی خوش و آروم وپر ستاره.


برو عزیزم
شبت لوبیا پلویی با اب
الی جون جونت
28 آذر 91 1:39
بوس برای پری نیکان هنی آنه بابقیه هویجا .

بای.


بای عزیزم
مامانی درسا
28 آذر 91 3:12
اول اومدم تبریک تولد راستکی دختری رو بگم این موضوع گوشی رو خوندم ...... تا شما باشی دیگه حواست به وسایلت باشه ..... نه شوخی کردم بخدا همین طور که داشتم میخوندم دل دل میکردم که آخرش پیدا شده باشه خداروشکر ....... تولد مهنا گلم هم مبارک 120 ساله شی .........


مرسی عزیزم
مامان سویل
28 آذر 91 7:22
مهنا جان تولدت مبارک


ممنون عزیزم
مامان هانا
28 آذر 91 9:20
تولد دخُمل خوشگلتون مبارك ايشالا100ساله شه @} درضمن ماماني خيلي قشنگ مي نويسي


مرسی عزیزم
عاطفه
28 آذر 91 10:55
درد نگیری
تولد مهنا جونم مبارکککککککککک
خاله فداش بشه دختر قشنگم با اون چشمای معصومش
بازم مبارکککککککککککک


وا چرا میزینی???
الی جون جونت
28 آذر 91 11:54
مهنا عزیز خاله تفلدت مبارک.


ممنون گلکم
الی جون جونت
28 آذر 91 12:16
عزیزم آنه جان مادر شدنت مبارک.
مریم مامی آیدا
28 آذر 91 12:16
خداروشکر گوشیت پیدا شد ننه
میگم چی میشد میومدی بلاگفا تا همیشه دم دس میبودی
چطوری وقتی می آپی خبردار بشم



نه نی نی وبلاگو خیلی دوست دارم
الان هم ی پست جدید گذاشتم ندیدی؟؟؟
مامان معبد
2 دی 91 0:17
خو...حالا پاک کردی قرتی؟
حند صد بار بهت گفتم ندید بدید توی گوشیت عکس نداشته باش هاااااا؟



هنوز نه