این جمعه ما
شب جمعه از انجایی ک روی پل حرم بساط پهن مینمایند طبق عادت هرهفتمان ک خانه ی مامان ها ب سر میبریم تصمیم گرفتیم ک باز ب این دست فروشیها سری بزنیم
خوشحال و سرخوش قدم میزدیم و کیف مبارکمان ک در قسمت جلویی ان موبایل خوشگلمان خودنمایی میکرد در دستمان بود و عین خیالمان نبود ک شاید این گوشی از کیفمان پرت شود و یا حتی دزدیده شود
و هرچند هر از چندگاهی سر مبارکمان را خم مینمودیم تا از بودنشان اطمینان کامل داشته باشیم
بعد از تماشایی این دست فروشی های رنگ و ورانگ ب شوهرمان امان دادیم و ب سمت ماشینمان روانه شدیم و کیف را در ماشین پرت نمودیم و سراغ پفکی رفتیم ک در مغازه هی ب چشمان ما مانور میداد
خو چ کنیم دله دیگه پفک را خریدیم و سرخوش تر از قبل سوار ماشین شدیم و درحالی ک مامان و خواهرم را ب خونه شون رسوندیم خودمان هم راهی شهرکمان ک 20 ک م فاصله دارد از حرم شدیم
ب محض رسیدنمان ب پارکینگ خانه و پیاده شدنمان از ماشین متوجه شدیم ک گوشی بسیار عزیز و دوست داشتنی ما در کیفمان نمیباشد
و من همانجا بود ک روی صندلی وا رفتم
توی ماشین را گشتم نبود زیر صندلی ها اما نبود ک نبودتوی داشبورد همه جا اما نبود و بازم ک نبود
زنگ زدیم اما خاموش بود
و با خود گفتم خدایا این چ سرنوشت شومی است ک مرا در اغوش گرفته
ب ساعت ماشین نگاه کردم ساعت نزدیک دو شب بود مهنا در بغل من خوابیده بود
حال چ باید میکردم
شوهرم گفت بشین تا دوباره بریم همون جاو من باخودم میگفتم اینهمه راه دوباره برگردیم
و صدای شوهرمو ک میگفت الان دیگه عهد اون زمونا گذشته ک گوشی میدزدیدن حتما افتاده همون جاها
منو باز ب یاد ان زمانی انداخت ک سر جلسه کنکور بودم و بعد از بازگشتم فهمیدم ک گوشی ام را از من زدن
و با چ بدبختی دزد گوشی ام بعد از مدتها گوشی ام را بم پس داد شاید از عذاب وجدانش بود ک قرار گذاشت و گوشی ام را تحویل داد
اما حالا چ کنم درحالی ک توی موبایلم عکسای بی حجابی ام داشتمو همیشه شوهرم میگفت عکسارو حذف کن و من بودم ک میگفتم تو چیکارداری
طی ان 20 کیلومتری ک ما دوباره رفتیم همش در دل دعا میخواندم و صلوات میفرستادم
وقتی رسیدیم هنوز بساط ها پهن بود همان مردی ک مامانم برای مهنا از همان جا تفنگ خرید کمی مرا دلداری داد ک پیدا میشه غصه نخور اینجا از کسی نمیزنن حتما گم شده
شوهرم ب سمت حراست حرم رفت و ب انجا اطلاع داد
و من کنار ماشین توی سرما رو ب روی ضریح ایستاده بودم و گفتم
خانوم معصومه من کلی وسایل ازم دزدیده شد
ما ماشینمون چپ کرد کلی خسارت بمون وارد شد
همه ی اینا ب کنار ی گوشی ارزششو نداره اما توش عکس بی حجابی دارم نزار انگشت نمای اینترنت شم
5 هزارتا صلوات نذرت گوشیم همین امشب پیدا شه
ی لرزش خاصی بم افتاد سردم شده بود بغض بدی داشتم خواستم برم بشینم توماشین دلم نیومد مهنای دراز کشیده روی صندلی جلو رو بیدار کنم
برای همین رفتم نشستم پشت رول
شاید بگم ب ثانیه نکشیداز دردو دلم با خانوم ک دیدم گوشی قشنگم کنار ترمز دستی و کنار دنده ماشین میباشد
خدای من باورم نمیشه گوشیه خاموش شده ی من ک اصلا چرا باید خاموش میشد توی ماشین باشه
خدایا بزرگیتو شکر اینهمه نشونت ماله چیه ؟؟؟؟؟