18 ماهگی
سلام دختر شرقی :
نگران هیچ چیز نباش
هنوز من هستم
هنوز پدرت هست
هنوز خدایت همان خداست
خدایی در نزدیکی ما
بغض نکن دخترم
بغضهایت خنجری است برقلب مادری من
بخند خوش باش
دوست شو و همه را دوست داشته باش ...
(از بغض کردنت برای درد واکسنت
و یا حتی پرت کردنت توسط پسری ک بغضت اتش زد بر خرمن وجودم)
دیشب رفته بودیم حرم
ی پسری ب اسم محمد ایلیا بات دوست شده بود و هی بوست میکرد
با پدربزرگش بود
پدربزرگشم نامردی نکرد و گفت بوس کن پسرم ک شب میلاد هست و بوس مجانی
منم
بابایی
اقایون زحمت کشی ک دارن جارو میکشن قابل ذکرس ک مارم داشتن بیرون میکردن
اخه ساعت 2 شب بود...
اینجاهم داشتین ب هم بای بای میدادین
موقع رفتن ی اقا پسر دیگه هم بود ک شما داشتین باش بای میکردی
ک هلت داد منم جیغ بنفش
البته اینقدر هل شده بودم ک وقت نکردم ازش عکس بندازم
از اون موقع بغض کردی تا رفتیم تو حیاط ک یکمی بهتر شدی البته هنوز تو شُک بودی
بغضت تیر شه صاف بره تو قلبم