همینجوری برای تثبیت روحیه!!!
بابام در مکالمه اش با مهنا:
مهنا من کی ام؟؟
مهنا : تو
***************
هنی :: مامانم داری ب کی زنگ میزنی؟؟؟
من :: ب همسرم , ب سرورم ب آقامون
شب وقتی همسری ب خانه آمد
هنی درحالی ک از کول همسری اویزونه رو ب من :: همسر منه بابای توئه
خلاصه این برنامه ساعتها و روزها تکرار میشود بعد از حدود چند هفته الان دیگه باورش شده ک همسر ما همسره ما میباشد
*****************
دستم خون اومده و دارم چسب میزنم
هنی رو ب من :: گله من , مامان دستت عون اومده؟؟؟
همونجوری ک دارم ب دستم چسب میزنم مینالم و میگم :: آره
ی نوچی میکنه و میگه ::چرا مواظب نیستی مامانم اروم کار کن
من
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی