مهنا مهنا ، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 25 روز سن داره

کـــــودکـــــ عشق , مُــــهَــــنّــــا

سفر چند روزمان !!!

1392/6/22 2:59
نویسنده : مامان
677 بازدید
اشتراک گذاری

هنی

سفر شمالمون چیزی نداشت جز گرما و هوای شرجی شمال اوه

 

هنی

هنی

و ب دلیل سفر یک هفته ایمان ب شمال قبل از ماه رمضان و تفریحات و گردشمان این سری فقط ب دیدار اقوام نزدیکمان رفتیم

هوا بسیار گرم و شرجی بود و نداشتن کولر در خانه هایشان بسی ازار بر روح و روانمان بود و یا حتی با داشتن کولر انگار بشون کفر میگفتیم ک هوا گرم است و اصلا ب روی مبارکشان نمی اوردن ک بابا کولر رو روشن کنن

خلاصه خون و دل خوردیم براین سفر و گرمای بیش از حدش افسوس

 

هنی

با ورودمان ب شمال و گرم بودن خانه ها و مجالسها وقتی ب ماشین میامدیم عقده ی بسیار باعث میشد ک کولر را باوجود عرق بسیارمان در حد زیاد روشن نماییم و همین باعث شد ک دخترک گرماییمان ب شدت مریض شود و یک شبانه روز بر اعصاب نداشته مان اسکی بازی کند و بماند از شب قبلش ک مرگ بر در جلوی چشمانم دیدم و تا نماز صبحش فقط توبه کردم و استغفار و لرزیدم و اشک ریختم بر حال کنونی ام 

و با گفتن اذان جانی دوباره بر وجودمان طنین انداخت...

ان شب ها شبهایی نبود ک ب خوبی بگذرد... اما گذشت ... 

گرم بودن بیش از حد شمال دلیلی تراشید بر نرفتمان ب تفریح و دلیل مهم ترش وقتی بود ک برای دیدار اقوام گذاشته بودیم

اما باهمه ی این توصیفات یک روز کامل را با اقوام ب تفریح رفتیم ک دقیقا مصادف شده بود با مریضی هنی 

برای همین قبل از رفتنمان با پدرو مادرو خاله و دخترخاله ها هنی ب دکتر رفت و تا حدودی حالش بهتر شده بود

رفتنمان ب جنگلی کشیده شد و بساط روفرشی و از این قبیل را ب ان طرف رودخانه رقم زدیم

 

هنی

رودخانه اش عمیق نبود و میتوانستیم از ان بگذریم اما ب دلیل خیس شدن کفشها و پاچه های شلوارمان خودم را از این رفتن منع کردم و باز سوار بر کول همسری قرار گرفیتم 

 

هنی

قبل از رفتن ما شوهرخاله ی گرام بردختریشان اصرار ورزیدن و دخترشان را مانند کیسه ایی از هویج بر دوش قرار دادن و تا خواستن قدم در اب گوارا بگذارن پرت اب شدن و چ صحنه ایی را رقم زدن

وای خدا مردم از خنده

حال هرچه دنبال گوشی و دوربین میگشتیم پیدا نمیشد و ما در ان وسط از خنده غش نموده بودیم

نه که ما فقط همه ی دیگران هم از خنده مرده بودن و دخترخاله عزیز ما ک روی پدرش افتاده بود و خیس اب شده بود

و جالبش اینجا بود ک شوهرخاله ی عزیزه ما از رو نرفت و خودش را درازکش بر اب میکرد و پدر ماهم تند و تند عکس مینداخت از باجناق ضایع شده بر اب

 

خلاصه گذشت از خنده ها و گرمای بیش از حدش و اصرار ورزیدن ما برای رفتن

بعد از ان همگی ب دریا رفتیم و از راه دور فقط تماشا کردیم نخواستم ک هنی با خوردن اب ب پایش حالش بدتر شود 

قرار شد یکی از دوستان وبلاگی عزیزم را ک اوهم سفر ب شمال داشت را ببینم ک سعادت نداشتیم و ب نحوی کنسل شد

روز اخر مراسمی بود بر هفدهمین سالگرد مادربزرگ عزیزم

هنی

 

هنب

 و بعد از ان کمی استراحت و بعد از نماز صب ب شهر عزیزم بازگشتیم

با ورودم ب قم نفس اسوده ایی کشیدم و بوسی بر شهرم زدم و گفتم هیج جایی شهره ادم نمیشه...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (36)

مامان مهسا
21 شهریور 92 9:46
سلام عکسای سفر خیلی جالب بودند منم عکس از سفر شمال گذاشتم بهم سر بزنید


حتما عزیزم
مامان دوفرشته
21 شهریور 92 20:40
ای قربون اون دخملی بشم با چادرش
روحشون شاد
نمیدونم خودشون اونجاچه جوری زندگی میکنن با این هواوبدون کولر


تازه مارو مسخره میکنن میگن شما ک تو جهنمید چرا
خاله فاطی
21 شهریور 92 23:20
به به کفش عزیز منم که هست



بسیار عکس یکی مونده به آخریه زیباس
مخصوصا گوشه سمت راستش
خخخخخخخخخخ


چنبار خواستم کروپش کنما
خاله فاطی
21 شهریور 92 23:20
خاله به قوربانت


الهی
خاله فاطی
21 شهریور 92 23:29
اون که بله هیچ جایی مث شهره ادم نمیشه



هیچ جایی قم نمیشه
**سمیـــــــه **
22 شهریور 92 0:06

سلام همیشه به سفر عزیزم
دلمان برای هنی تنگ شده


سلام ب روی ماهت سمیه جون
دلم من ی دنیا شده برات ی روز قرار بزار همو ببینیم گلم
قطره
22 شهریور 92 1:08
بله واقعاً
هیچ کجا شهر آدمی نمیشود


خصوصا قم
قطره
22 شهریور 92 1:09
حالا کی بوده دوست وبی که میخواستی ببینیش؟


پری عزیزم
حباب
23 شهریور 92 1:15
به به چه عکسا...باز کهرفتی کول سواری همسری تودختر...از دستت توی نافلا...همیشه خوش باشی...آره هیچجا خووونه آدم نمیشه
نیلوفری
23 شهریور 92 18:22
عزیزمممم

چه ناز شده تو عکسا

چه دوغی می خوره

وای از هوای گرم نگو که هلاک شدیم ما هم

واقعا هیچ کجا شهر خود آدم نمیشه...

خوب و خوش باشین وهمیشه به سفرهای خوب خوب


ممنون عزیزم
مامان سونیا
23 شهریور 92 19:32
ای وای انقدر بر این قم خصوصا تاکید کردی که اشکم و در اورد ی منم باهات هم عقیده ام ولی چه کنم که گیر افتادم توی این شهر و هیچ راه فراری ندارم منم عشقم قمه و بس
خوش به حالت که قمی خوش به حالت خوش به حالت منم قم میخوام


جدی فک کردم فقط منم ک دیوانه ی قمم
مامان سونیا
23 شهریور 92 19:33
قم که خیلی گرمه یعنی شمال چنان اب و هوایی داشت که قم پیشش خنکه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟


قم گرمه اما خشکه باعث عرق نمیشه شمال چون مرطوبه و شرجی باعث میشه ک ادم هم عرق کنه و هم بیش از حد گرمش بشه
مامان سونیا
23 شهریور 92 19:34
خوبه این قضیه دختر خاله رو نوشتید کمی دلمان باز و و البته نیشمان هم باز شد


اگه میدیدید چی میگفتید ما ک مرده بودیم از خنده
مامان سونیا
23 شهریور 92 19:35
ببینم حالا مطمنی دختر خاله افتاد توی اب و شما خندید یعنی قضیه رو بر عکس نکردی که ما به جای شما به دختر خاله بخندیم


خخخخخخخخخخخ نه باور کن
مامان سونیا
23 شهریور 92 19:35
عکسهای دخملی خیلی قشنگ بود مخصوصا ورژن باحجابش


قربونت برم
مامان سونیا
23 شهریور 92 19:37
خدا رحمت کند مادر بزرگ بزرگوارتون رو


ممنون عزیزم
مامان سونیا
23 شهریور 92 19:38
آپــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــممممممممممممممممممممممممممممممممممم


حتما میام
مامان مهي
24 شهریور 92 8:57
خوبه بچه مريض بوده اونجور لخت و عور برديش لب آب
آخه به تو هم ميگن مادر
اسم تو مادر باشه به منه كزت چي بايد گفت



اسمتو عوض کردی؟؟؟
هههههههههههههه
کزت خانم هوا ب شدت گرم بود و بدجور
هنی هم تب داشت توجه نمودی؟؟
پری مامانی نیکان
24 شهریور 92 21:02
ای جان عکسای دخملی رو نگاه . قربونش برم من.

بابا همت بابا اراده یکم از این همت و ارادت به ما بده تا پست شمال رو بنویسیم .

واقعا که حیف شد همدیگه رو ندیدیم.


خدا نکنه گلم
مامان سيد محمد سپهر
25 شهریور 92 10:01
هميشه به سفر


ممنون
گاهی به اسمان نگاه کن!
25 شهریور 92 17:00
پیداست خیلی بهتون خوش گذشته..عاشق شمالم و اون طبیعت نابش..
راستی من زهرام.ادمها شبیه وبلاگشان نیستند


بلاخره پیدا شدی کجایی دختر
قطره
28 شهریور 92 23:26
‏‏‏~~‏*‏یاسی‏*‏‏~‏‏~‏
29 شهریور 92 17:21
وأاای عکسای هنی خوشگلمو نگا‏*‏


قربونت
‏‏‏~~‏*‏یاسی‏*‏‏~‏‏~‏
29 شهریور 92 17:24
ای جان چادرشو‏!‏ قربونش برم خودم


خدانکنه
‏‏‏~~‏*‏یاسی‏*‏‏~‏‏~‏
29 شهریور 92 17:25
آنه ولی ماک شمال بودیم اصلأ هواش گرم نبود؛به اون شدت هم شرجی نبود؛کلأ قابل تحمل بود؛حتی سردمون هم میشد


خب بعد از اومدن ما هوا میگن خنک شد
‏‏‏~~‏*‏یاسی‏*‏‏~‏‏~‏
29 شهریور 92 17:26
بوس بوس بوس براعشقم
زری مامان مهدیار
30 شهریور 92 23:17
همیشه به سفر
البته ایشالا این دفعه تو هوای خنک
ایشالا که همه ی مسافرا سلامت برسن به مقصد ولی واقعاً هیچ جا شهر خود آدم و هیچ خونه ای هم خونه ی خود آدم نمی شه
یعنی عاجزانه از خدای مهربون طلب می کنم منو بهشت هم برد خونه م رو هم باهام بیاره


دقیقا منم خونمو دوس دارم
خخخخ
آیسان مامان ماهان
31 شهریور 92 10:15
آنسه ای جونم ،فک کنم همه این سفرا بهانه ای فقط بخاطر کولی گرفتن از همسری باشه نه؟؟؟؟؟


باید ب یادش بندازم خو
آیسان مامان ماهان
31 شهریور 92 10:21
گرمی بودن هوا و روشن نکردن کولر توسط اقوام ناخلف میارزید که سوار کول همســــــــــــــــــــــــــــــــری بشی


اینم حرفیه
آیسان مامان ماهان
31 شهریور 92 10:22
ای جون دلم مهنا جونم که مامان بابا مریضت ردن خاله فدااااااااااااااااااااااااااااااااات


چی شد عاقا؟؟
آیسان مامان ماهان
31 شهریور 92 10:23
دختر خوب که به شوهر خاله ضایع شدش نمیخنده که اجازه میده آیسی جونش بخنده


خخخخخخخخخخخخخخخ
خدایییش یادش میافتم خندم میگیره
آیسان مامان ماهان
31 شهریور 92 10:25
آنسه ای دلبندم اون خونه آدمه نه شهر آدم


خب حرفم ایهام داشت دیگه
آیسان مامان ماهان
31 شهریور 92 10:26
درسته کلی باهاتون شوخی فرمودمولی خدا رو شکر که سفرتون به خیری و خوشی گذشته و به سلامتی برگشتین


فدای تو
آیسان مامان ماهان
31 شهریور 92 10:27
اینام مخصوص مهنا خوشگله با اون عکسهای نازش


قربونت برم
مامان دخترا
1 مهر 92 9:14
من اون قسمت رد شدن از رودخانه رو نفهمیدم.
میشه یه راهنمایی بفرمایید؟!!!





ینی واضح تر از این