مهنا مهنا ، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 23 روز سن داره

کـــــودکـــــ عشق , مُــــهَــــنّــــا

بدون عنوان

1390/5/7 16:12
نویسنده : مامان
469 بازدید
اشتراک گذاری

فردای پس از ان روز

بعد از ظهر وقتی بابایی از سر کار اومد

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيد

ما اماده شدیم و رفتیم خونه ی اقا بزرگ

اونجا که رسیدیم رفتیم برا خاله فاطی مانتو بخریم

بعدشم اومدیم خونه

بابایی رفت پیش بابا مهدی تا کمکش کنه که خونشون رو تمیز کنن

( گفتم که بنایی دارن)

وقتی که خسته شدن اومدن بالا تا هندونه بخورن

ماشاا... به تو که به کسی فرصت نمیدادی

یه سره لج میکردی تا ته هندونه رو بخوری...

خلاصه دادمت دست بابا تا مامانیتم هندونه بخوره

امااااااااااااااا...............

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيد

تا بابایی گذاشتت روی زمین

و ازاون دلیلی که تو هنوز خوب نمیتونی بشینی

بعد چند ثانیه محکم خوردی روی زمین......

و شروع کردی به گریه کردن........

اما گریت که بند نمی اومد. طوریکه نفستم بالا نمی اود

بابا مهدی سریع بغلت کردو سرت رو به طرف پایین گرفت تا

راه نفست باز شه اما.......

من که فقط داشتم گریه میکردم

 اخه خیلی ترسیده بودم

البته همه ترسیده بودن مخصوصا بابا مهدی

که سریع همونجا نذر کرد تا یه پولی تو حرم بندازه

دمش گرممممممممممممممممممممم........

تو خوب شدی و خیال همه ما راحت شد.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان نفس طلایی
7 مرداد 90 17:58
سلام خدا رو شکر همه چی بخیر گذشت


مر30 مامانی گل