سفرنامه مشهد
سلام شیرین دختر من ;
سفر مشهد ما فقط مهمانی رفتن نبود
زیارت و تفریح هم درکنارش داشتیم
اینکه خم میشدی و ب اقا سلام میدادی و هرچند از پشت
اینکه توی حیاط حرم مشغول اب بازی بودی و تمام لباسهایت را خیس نمودی
اینکه خوشحال بودی و از ته دل میخندیدی و سردی هوا برایت اهمیت نداشت
اینکه لبخندت جانی برای من بود و چال لپت رویای من
ان شب خوشحال بودی خیلی خوشحال
ژست هایت هم لبخندی میکاشت بر لبان من
ان شب هوا سرد بود و اشتباه ما این بود ک بدون برنامه ریزی رفتیم برای تفریح
و ی جورایی تفریحی ناخواسته
هرچند قشنگ بود اما لباست برای ان شب کم بود
چقدر ب شخص خود من هم حال میداد ک از ان سرسره ها سر میخوردم
و اینکه دیگر ما خسته شده بودیم و روی نیمکتی نشستیم و خودت تنها بازی میکردی و لبخند ما تنها انرژی ایی بود برایت
اینکه بابایی تورو انداخت تو این و طنابهارا تکان میداد و تو کلی کیف میکردی
سفر مشهد ما خوب بود خیلی خوب
و فقط موقع برگشتمان ان اتفاق شوم بود ک از خوشی سفرمان کمی کم نمود
اما باز عالی بود...