مهنا مهنا ، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 24 روز سن داره

کـــــودکـــــ عشق , مُــــهَــــنّــــا

فقط میتونم بگم ی معجزه!!!!!!

1391/7/25 12:22
نویسنده : مامان
502 بازدید
اشتراک گذاری

صدای لاستیک با اسفالت

صدای جیغ من

صدای گریه ی مهنا

صدای خرد شدن شیشه ها

صدای چپ کردن ماشین اونم با س ملق

صدای مردم ک بیاین پایین الان ماشین منفجر میشه

 

وای خدای من چ لحظه ی خوف برانگیزی

 

پن : ماهمه حالمان خوب است اماماشینمان مچاله ی مچاله شد

و خدارو شکر بابت ای زنده ماندنمان....

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (36)

مامان ریحان عسلی
25 مهر 91 12:14
سلام
وای خدای من چی کشیدیننننننننننننننننننننننن
خداروشکر که خوبین


خیلی بد بود
دیروز ساعت ۱۰ صب
هیچ وقت یادم نمیره قشنگ همه ی صحنه هاش یادمه خیلی وحشتناک بود خیلی
هنوز بغض دارم خیلی زیاد
فهیمه
25 مهر 91 13:35

یخ کردم من الان


خودم ک هنوزه هنوزه تو شکم
ینی باورم نمیشه ک من ازاون ماشین مچاله شده سالم دراومدم
حسناسادات
25 مهر 91 13:38
وااااای خدای من...
خدا رو شکر که سالمین خیلی وحشتناکه.
خدا خیلی بهتون رحم کرد.


واقعا
اما رضا پشت و پناهمون بود...
مامان النا
25 مهر 91 17:19
خداروشکرکه سالم هستین ماشینتون درست میشه گلم فدای سرتون ...


واقعا همش دارم میگم خدایا شکرت
آرزوی من
25 مهر 91 21:12
شوخی میکنی
جدی میگی

جون خودم صبح صدقه دادم به خدا یه لحظه تصویر موحنا اومد جلوی چشم

خدا رو شکر به خیر گذشت


اره واقعا ب خیر گذشت
اما این اتفاق دیروز صب ساعت ۱۰ و نیم افتاد
نرجس خاتون، مامان طهورا خانوم
26 مهر 91 7:15
بمیرم الهی.
مامان مهنا؟
دیروز که کامنت گذاشتی اصلا باورم نمیشد به خدا.اون موقع هم دیگه پای نت نموندم چون باید میرفتم جایی.تا امروز صبح هم نت نداشتم.لعنتی موبایلمم شارژ نداشت بهت زنگ بزنم. مونده بودم حیرون.فقط خیالم راحت بود ازین بابت که گفتی ب خیر گذشته


ب خیر گذشت نرجس واقعا ب خیر گذشت
هرچند کوفتگی بدن دارم و ی جاهاییشم کبود شده اما خدارو شکر ک واقعا سالمیم
نرجس خاتون، مامان طهورا خانوم
26 مهر 91 7:18
مامان مهنا دیشب همش مهمونی اون شبمون جلوی چشمم رژه میرفت.شوهرت که تعریف میکردن با خودم گفتم ای بابا حالا چه کاریه اینهمه سرعت.صدوشصت تا؟ ماشین خودمونم پرایده.رضا صدوبیست که توی جاده میره دیگه نمیذارم تندتربره.حالا شما صدوشصت.
به خدا پراید ماشین خطرناکیه.اصلا ماشین نیست لعنتی.
چرا مواظب نبودین آخه؟


اتفاقا نرجس جون سرعتی نداشتیم
اون سرعت مال اومدنمون ب مشهد بود ک خوشگل جریمه هم شدیم و دیگه شوهرم از ۱۲۰ تا بیشتر نمیرفت...
نرجس خاتون، مامان طهورا خانوم
26 مهر 91 7:18
مامان مهنا.
یادته دم در خونمون که بدرقه تون میکردیم گفتم مواظب خودتون باشین؟ ...



اره نرجس جون یادمه
وای نرجس وقتی ک ماشینمونو با خاوراوردن قم خواهر بزرگم ک همسن خودته وقتی دید تا صب گریه میکرد و میگفت خدایا شکرت ک ازاین ماشین سالم دراومدین وگرنه الان شب اول قبرشون بود
وای نرجس واقعا وحشتناک بود
خصوصا ک شوهرم اصلا یادش نمیاد و من تمام صحنه هایی ک ماشین ملق میزد و میدیدم...
نرجس خاتون، مامان طهورا خانوم
26 مهر 91 7:20
مامان مهنا جانم .
خداروصد هزار مرتبه شکر.سوره ی عصر بخون دلت قرار بگیره.سعی کن دیگه خاطراتشو مرور نکنی چون واقعا عذاب اوره. به مهنا برس.الهی بمیرم طفلکی ترسیده؟
اون الان پشتش به تو گرمه.بهش آرامش بده عزیزم.




اره الان این دوروزه خونه مادرمم
چون هم خودم بدنم درد میکنه و هم مهنا تنها نباشه ک یاداون صحنه ها بیافته
هرچند مهنا توخواب خیلی بی قراری میکنه
برامون دعا کن نرجس
دلت خیلی اسمونیه
شهره مامان مینو
26 مهر 91 7:27
شوکه شدم...خدا رحم کرده...شکرش...


واقعا خدارحم کرده شهره جون
مریم مامی آیدا
26 مهر 91 10:06
واییی خدایا شکرت...
خدا روشکر بخیر گذشت
خدا روشکر سالمید
خداروشکر
باز هم شکر...


واقعا خدارو شکر
**سمیـــــــه **
26 مهر 91 10:29
سلام مهنـــــا جان خوبین
دیشب وقتی بهت اس دادم جواب ندادی
تااومدم خونه آمدم نت وب مامان طهوراکامنت ات خوندم همینطور شوکه شدم
الان خوبین
وزیارتان هم قبول


سلام سمیه جان
اره گلم اس رو وقتی خوندم ک دیگه دیروقت بود بت ج بدم
از روزی ک برگشتیم همینجور همه میزنگن و میان پیشمون واقعا درگیر تلفنا بودم شرمندت گلم
نفیسه
26 مهر 91 10:39
خیلی وحشتناکه از وقتی نوشته ات رو خوندم قلبم داره تند تند میزنه حالت رو می فهمم خیلی بده در ناحیت بدیش خدا رو شکر بازهم خدارو شکر



مرسی گلم واقعا خداروشکر
نرجس خاتون، مامان طهورا خانوم
26 مهر 91 11:08
الهی بمیرم.
وای خدا رحم کرده. اصلا نتمیتونم باور کنم به خدا.


خودمم باورم نمیشه
کاش همون موقع ک برات کامنت میزاشتم انتن نمیرفت و منم خوابم نمیگرفت و اینجوری نمیشد
**سمیـــــــه **
26 مهر 91 11:43
عزیزدل دشمن ات شرمنده
اگه بدونی چقدر دیشب تا خوندم ناراحت شدم
واقعا خود امام رضا پشت وپناه تان بود اونجا
ایشالا که زودتر وضعیت روحی شما ومهنا عسل خوب بشه تاما بتونیم شماودختر عزیزتان ببنیم
خــــــــــــوب مگه ما چی کم داریم بخدا از بقیه تاز نزدیک ترهم هستیم
ببوووووووووس اون دختر عزیزتان
الهی شکر خودتان وجیگر گوشه مهنا جان سالم هستین





فدات بشم گلم چشم حتما همو میبینیم
ندا
26 مهر 91 12:36
دو اتفاق بد در مدت کوتاه ....نمی خوام به دلت بد راه بدم ولی بعضی وقایع اینطوری ،زنگ خطری هست از جانب خدا !حتماًهر چه زودتر گوسفندی قربانی کنید وبین فقرا تقسیم کنید که انشاءالله مطمئن شوید هر چه بوده رفع خواهد شد ...اگر برای مهنا عقیقه نکردی ،انجام بده که خیلی مؤثره ...شکر وهزار مرتبه شکر که سلامتید ...


اره واقعا
حتما
قراره گوسفند بکشیم
mamane Ali
26 مهر 91 13:17
وای خداروشکر بخیر گذشت


خدارو شکر
ZaHrA
26 مهر 91 18:29
زبونم بند اومده
فقط میتونم بگم معجزه ی امام رضا بوده

خدایا شکرت


خدایا شکرت
نرجس خاتون، مامان طهورا خانوم
26 مهر 91 23:24
فتنه هم خودتی.
شوهرت اون شب خودش گفت صدوشصت تا.مامان زینبم شنید.مگه نه مامان زینب؟
ولی حتما برای مهنا عقیقه کن.ما کردیم وگاهی واقعا اثرش رو میبینم. دست دست نکن.زود باش.
یه رونش رو هم بفرست برای ما. کله پاچه رو هم بفرست برای ننه ی زینب


شوهرمن جو گیر شد رگ لاف زنیش گل کرد ی چی پروند
نرجس ب نظرت عقیقه کنم یا قربونی؟؟؟
نرجس خاتون، مامان طهورا خانوم
27 مهر 91 13:27
عقیقه کن به نظر من.عزیزم خیلی توصیه شده.عقیقه کن که به حرمت بلاهایی که از سر مهنا رفع میشه، پدر ومادرش هم بی بلا باشن الهی.
البته می دونی که.عقیقه اداب داره.دعای مخصوص داره.
مثلا یکیش اینکه گوسفند عقیقه ی دختر بهتره که ماده باشه. حتما باید سالم باشه .مثل شرایطی که گوسفند قربانی حاجی ها داره.
در هرصورت قبول باشه ایشالا.


اره ادابشو میدونم
ب هرحال مرسی گلم
آرزوی من
27 مهر 91 20:06
سلام
آپ کردم
منتظرم ها


سلام
اومدم
فریدالدین
27 مهر 91 21:34



بری مامانی نیکان
29 مهر 91 0:05
خدایا......
واقعا نمیدونم چی بگم .....
بلا به دور عزیزم .............
فقط خدا رو صد هزار بار شکر که همگی سالمید. تو رو به امام رضا مواظب خودتون باشید.
صدقه کنار بذارید.
مهنا جکنم روببوس.


مرسی گلم واقعا مرسی
الهه
29 مهر 91 16:29
الهی قربونت من الان خوندم خدابخیر کرد.


فدات شم گلم واقعا
الهام مامان رامیلا
29 مهر 91 23:21
سلام وای که الان این رو خوندم خیلی شوکه شدم اصلا اومده بودم بگم خوب با نرجس خاتون مهمونی می رید و کلی خوش می گذرونید که یه هو دیدم که این رو نوشتی خیلی خدا رحم کرده تو روخدا یه خونی بریزید خدا رو شکر که خوبید وای اون لحظه چی کشیدی با مهنا


مرسی گلم
اینقدر بی حوصلم ک حوصله نمیکنم این پست مزخرفو برش دارم و ی پست جدید بزارم
شرمنده همتون ب خدا
بری مامانی نیکان
30 مهر 91 9:55
سلام خوبین بهتر شدین انشاالله. مهمنا جونی چطوره؟ از طرف ما ببوسش مراقب خودتون باشید.


اره شکر خدا بهتریم
مرسی گلم
رعنا
30 مهر 91 14:10
ای وایییییییی
چه اتفاقی ولی خدا رو صد هزار بار که همه چی به خیر تموم شده

تا میتونی صدقه بزار و ذکر بگو عزیزم
هنوز با موبایل میای؟





فدات گلم
اره عزیز هنوز با نت موبایلم
فردا نت خونمون وصل میشه تا چنوقت دیگه هم ای دی اس ال میگیرم
اون موقع یکی بیاد منو از جلوی پی سی بلند کنه
خخخخخخ
ZaHrA
30 مهر 91 19:34
سلام آنی جونم

خوبی؟

چقد خوشحال شدم که رفتی جشن عارفه ولی حیف که این مریضی لعنتی نذاشت من بیام و حسرت بدی رو دلم گذاشت

تو رو خدا این پست رو بردار

بعد خوندن این پست یه ساعت اشک ریختم

خدا رو شکر که دوست گلم و مهنا جونم و باباشو نگه داشت




ای ب فدای اون دل نازکت
ای ب فدای اون چشمات
خیلی دلم میخواست میدیدمت
فردا پست جدید میزارم از سفرمون
فاطمه
1 آبان 91 13:58
سلام عزیزم حال روحیت بهتره؟ مهنا جون چی؟ کوفتگی بدنت بهتر شد؟
فاطمه
1 آبان 91 14:04
عزیزم با اینکه نظر منو نخواستی اما به نظر من هم عقیقه کنید و در فرصت دیگه که ایشالا دوباره ماشین دار شدید قربانی هم کنید...




مرسی گلم
فدای نظرت
فاطمه
1 آبان 91 14:05
رعنا
1 آبان 91 21:03
نتتون که وصل شه باید هر روز به ما سر بزنید گفته باشم

نمیشه که همش ما بیایم مهمونی کلی بهتون زحمت بدیم
ایششششششش



چشم خوشگل خانوم
رعنا
2 آبان 91 14:50
چشمت بی بلا
حباب
14 آبان 91 12:08
وقتي قطره گفت تصادف كرديد خيلي قصه خوردم اما خدارو صد هزار مرتبه شكر كه همه تون خوبيد ...ماشين فداي سرتون عزيزم ....همين كه خوبيد يه دنيا مي ارزه


اره واقعا خدارو شکر
حباب
14 آبان 91 12:09
هميشه ايت الكرسي بخون مامان مهنا


همیشه میخونم
اصن ورد زبونمه باور کن
مامان خبیث معید
15 آذر 91 8:12
انسه....................................
چقد خوشحالم که زنده ای.نمردی.


بترکی