مادرانه!!!
همیشه ک نباید خوشحال باشی تا بتونی لبخند بزنی
بعضی اوقات ادم تو عصبانیت هم میتونه لبخند بزنه همین ک دخترت لبخند رو بت هدیه میکنه خوشبختی...
همین ک میبینی در اوج عصانیت خرابکاری های دخترکت ب خنده میکشوندت خوشبختی
گاهی فکر میکنم من خوشبختم چون هدیه دهنده ی لبخند ب لبهای من کسی هست هم نام تو...
گاهی فکر میکنم ک تو اومدی تا برایم بمانی و مرا در اغوش کودکانه ات گیری و با همان لحن زیبایت بگویی دوست دایم مامان
و من چقدر ب اوج میرسم و ته نشین میشوم در کلامت
گاهی فکر میکنم ک تو ناخواسته شیرین شدی و من غرق در اینهمه شیرینی دست و پا میزنم
گاهی فکر میکنم ک لحظه لحظه ی بزرگ شدنت تبسمی هست برای این دل بی دل
و گاهی فکرهایی میکنم از همه ی لحظه ها
از لحظه هایی ک خرابکاری میکنی و ناگاه مرا میبینی و با خنده ایی از ترس میگویی: عه تویی مامان تســـــیــــــدم
از لحظه هایی ک سرو صداازبیرون می اید و با تعجب ب منه عاشق تو میگویی: عه صادا می اددرو ببندیم صادا نیاد
و یا حتی از لحظه هایی ک غذایی توجهت را جلب یکند با لبخندی ک حاکی از ذوق است بگویی عیلی عوشمزه هست مامانی
و یا حتی از لحظه هایی ک دعوایمان میشود ک گاهی اوقات هردویمان بد میشویم
هم تو
و هم من
تو لج میکنی و من لجباز تر از تو
از وقتهایی ک با دست کوچکت مرا کتک میزنی و با صدای حاکی از عصبانیتت ب منه مادر میگویی:
پلووووووووووو بِ ادب
و من در اوج عصبانیتم لبخند میزنم و همین لبخند من تورا جریح دارتر میکند
چقدر خنده دار است دعواهای من و تو
چقدر لذت برانگیز است حرفای تو
و چقدرتر من خوشحالم از اینهمه شیرینی تو
شیرین من مرا ببخش اگر بعضی اوقات بد میشوم
بد ک نگویم بدتر میشوم
مرا ببخش گاهی اگر عصبانیتم را سر تو خالی میکنم
مرا ببخش گاهی اگر بد نامهربان میشوم
مرا ببخش گاهی اگر مـــــادر نمیشوم
اما با همه ی این اوصاف من یک مادرم
مادری برای تو برای توی مهربان
من یک مادرم با همه ی بدیهایم
مرا عفو کن دختر شرقی ام
مرا ببخش ک این روزها زود عصبانی میشوم و دیگر تحمل ندارم ک باتو کودکانه رفتار نمیکنم
مرا ببخش ک بیشتر از سنت از تو انتظار دارم
تو خیلی خوبی تو بیش از حد خوبی
اما
من بدم من بیش از حد بدم ک تحمل لجبازی های تورا ندارم
مرا ببخش ک مــــادر نیستم
مادری با صبر و شکیبایی خاص خودش....
پی نوشت : پست پایین هم داغ است...
پی نوشت 2 : ادامه مطلب برای سید جواد ذاکر
بفرمایید ادامه مطلب...
برای سید جواد ذاکر :
روحت شاد سید اما بدان ک یادت همیشه در دل ماست...
روز وفاتت در خانه ی خدا ب سر میبردم و دورتادور خانه ی خدارو طواف میکردم یادتو در دلم بود و برای شفایت از خدای عزیزم اشک میریختم
شفایت را از خدا میخواستم اما نمیدانستم ک شفایت در نبودنت میباشد
همین جور ک برایت دعا میخواندم خواهرم زنگ زد و گفت ک ذاکر رفت
و من بودم و اشکهایی ک روانه صورتم میشد
اری تو رفتی و من آمدم
آمدم ب ایران ب شهر مقدس قم
سر خاکت ...
اما نمیدانستم ک خاک اینگونه سردست
مرا ببخش ک مدتیست دیگر ب دیدنت نمی آیم...
روحت شاد
برای شادی روحش صلوات