مهنا مهنا ، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه سن داره

کـــــودکـــــ عشق , مُــــهَــــنّــــا

مادرانه!!!

1392/4/15 22:19
نویسنده : مامان
2,540 بازدید
اشتراک گذاری

هنی

همیشه ک نباید خوشحال باشی تا بتونی لبخند بزنی

بعضی اوقات ادم تو عصبانیت هم میتونه لبخند بزنه همین ک دخترت لبخند رو بت هدیه میکنه خوشبختی...

همین ک میبینی در اوج عصانیت خرابکاری های دخترکت ب خنده میکشوندت خوشبختی

 

 

گاهی فکر میکنم من خوشبختم چون هدیه دهنده ی لبخند ب لبهای من کسی هست هم نام تو...

گاهی فکر میکنم ک تو اومدی تا برایم بمانی و مرا در اغوش کودکانه ات گیری و با همان لحن زیبایت بگویی دوست دایم مامان

و من چقدر ب اوج میرسم و ته نشین میشوم در کلامت

گاهی فکر میکنم ک تو ناخواسته شیرین شدی و من غرق در اینهمه شیرینی دست و پا میزنم

گاهی فکر میکنم ک لحظه لحظه ی بزرگ شدنت تبسمی هست برای این دل بی دل

و گاهی فکرهایی میکنم از همه ی لحظه ها

از لحظه هایی ک خرابکاری میکنی و ناگاه مرا میبینی و با خنده ایی از ترس میگویی: عه تویی مامان تســـــیــــــدم

 از لحظه هایی ک سرو صداازبیرون می اید و با تعجب ب منه عاشق تو میگویی: عه صادا می اددرو ببندیم صادا نیاد

و یا حتی از لحظه هایی ک غذایی توجهت را جلب یکند با لبخندی ک حاکی از ذوق است بگویی عیلی عوشمزه هست مامانی

 و یا حتی از لحظه هایی ک دعوایمان میشود ک گاهی اوقات هردویمان بد میشویم

هم تو

و هم من

تو لج میکنی و من لجباز تر از تو

از وقتهایی ک با دست کوچکت مرا کتک میزنی و با صدای حاکی از عصبانیتت ب منه مادر میگویی:

پلووووووووووو بِ ادب

و من در اوج عصبانیتم لبخند میزنم و همین لبخند من تورا جریح دارتر میکند

چقدر خنده دار است دعواهای من و تو

چقدر لذت برانگیز است حرفای تو

و چقدرتر من خوشحالم از اینهمه شیرینی تو

 

 

شیرین من مرا ببخش اگر بعضی اوقات بد میشوم

بد ک نگویم بدتر میشوم

مرا ببخش گاهی اگر عصبانیتم را سر تو خالی میکنم

مرا ببخش گاهی اگر بد نامهربان میشوم

مرا ببخش گاهی اگر مـــــادر نمیشوم

اما با همه ی این اوصاف من یک مادرم

مادری برای تو برای توی  مهربان

من یک مادرم با همه ی بدیهایم

مرا عفو کن دختر شرقی ام

مرا ببخش ک این روزها زود عصبانی میشوم و دیگر تحمل ندارم ک باتو کودکانه رفتار نمیکنم

مرا ببخش ک بیشتر از سنت از تو انتظار دارم

تو خیلی خوبی تو بیش از حد خوبی

اما

من بدم من بیش از حد بدم ک تحمل لجبازی های تورا ندارم

مرا ببخش ک مــــادر نیستم

مادری با صبر و شکیبایی خاص خودش....

 

پی نوشت : پست پایین هم داغ است...

 پی نوشت 2 :  ادامه مطلب برای سید جواد ذاکر

بفرمایید ادامه مطلب...

 

ذاکر

برای سید جواد ذاکر :

روحت شاد سید اما بدان ک یادت همیشه در دل ماست...

روز وفاتت در خانه ی خدا ب سر میبردم و دورتادور خانه ی خدارو طواف میکردم یادتو در دلم بود و برای شفایت از خدای عزیزم اشک میریختم

شفایت را از خدا میخواستم اما نمیدانستم ک شفایت در نبودنت میباشد

همین جور ک برایت دعا میخواندم خواهرم زنگ زد و گفت ک ذاکر رفت

و من بودم و اشکهایی ک روانه صورتم میشد

اری تو رفتی و من آمدم

آمدم ب ایران  ب شهر مقدس قم

سر خاکت ...

اما نمیدانستم ک خاک اینگونه سردست

مرا ببخش ک مدتیست دیگر ب دیدنت نمی آیم...

 

روحت شاد

برای شادی روحش صلوات

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (568)

حباب
16 تیر 92 10:17
خدا رحمت کنه......


واقعا خدا رحمتش کنه
حباب
16 تیر 92 10:18
آنه این عکس هنی واقعا کپی خوووودته


خخخخخخخخخخخخخخ
قطره
16 تیر 92 10:18
مهناااااااااااا ی وقت گول نخوری ببخشیش


اگه ب خودم بره منو میبخشه

شکلک ی ادم مهربون
حباب
16 تیر 92 10:19
قالب جدیدت مبارک بانو


ممنون بانوحباب من
حباب
16 تیر 92 10:19
تو هستی قطره؟


یوووووو ها ها
قطره
16 تیر 92 10:20
منظورت همون ذاکر ک مداح بود؟؟
آره منم خیلی مداحیاشو دوس داشتم..
منم واسش دعا کردم ....
خیلی ناراحت شدم


اره منظورم همون بود
خدا بیامرزتش
قطره
16 تیر 92 10:20
سلاااااااااااااام حبابی؟
وبت کد نمیداد


دیشب هم ک وبای نی نی وبلاگ داغون بود
حباب
16 تیر 92 10:21
سلام همین جا با هم بحرفیم خوب


خخخخخخخخخخ
قطره
16 تیر 92 10:21



حباب
16 تیر 92 10:21
مگه ذاکر فوت کرده؟ نمیدونستم


خخخخخخخخخخخ
اره بابا 7 سالی میشه
نزدیک خونه مامانم اینا دفنه
قطره
16 تیر 92 10:21
باشه عزیزم


قطره
16 تیر 92 10:22
خیلی وقته


اره
حباب
16 تیر 92 10:22
من سر کارم 3 روزه رییسا نیستن رفتن مسافرت ...منم تنهام هی پای اینترنتم از بیکاری...حالا چشام درد گرفته دیگه...انگار مجبورم


همینو بگو
حتما باید زور بالا سرتون باشه ها
حباب
16 تیر 92 10:23
نمیدونستم خدا بیامرزشون



واقعا بیامرزتش
حباب
16 تیر 92 10:24
شکلک اشتباه دادم


حباب
16 تیر 92 10:24
الو قطره کوشی


از حباب ب غتره
قطره
16 تیر 92 10:46
حبابی جووون
عزیزم شرمنده من مجبورشدم برم


از غتره ب حباب
الی
16 تیر 92 11:22
کشتمتتتت آنسه

هنی به این ساکتی. خجالت بکش کمی. فقط کمی.


ساکت هست اما لجباز
الی
16 تیر 92 11:23
خدا بیامرزه


ممنون عزیزم
دایی جون
16 تیر 92 14:07
سلام
آبجی!!!!! از تو بعیده
دوستای عزیز،آبجی آنسه دروغ میگه(البت ببخشیدااااا) که چش نخوره
من تو این ی هفته(منظوم همون 10 روزه) ک در خدمتش بودم چنین حرکاتی ازش ندیدم
ی وقت حرفشو باور نکنینااااااا


خخخخخخخخخخخخ
بابا شما اولشو ندیدید
گیر دادید ب اخر نوشته های من
الی
16 تیر 92 14:12
لجبازی یه جور دفاع از خودشونه. هدایت کن.

وقتی لجبازی میکنه با کاری حال و هواشو عوض کن.


ینی الی تو اصلا از ماهی ناراحت نمیشی و دعواش نمیکنی
پس من خیلی خیلی مادر بدی هستم
الی
16 تیر 92 14:13
من امروز چقد تنهام


منم هستم
الی
16 تیر 92 14:16
کسی نیست؟


هستما
پای صدایاب بودم
دایی جون
16 تیر 92 14:27
ما رو که نمیتحویلی، لااقل بخاطر الی خانوم هم ک شده قدم رنجه بفرمایید و چشم مارو ب قدوم مارکت منور بفرما آبجی خانووووووووووووووووووم


اووووووووووووووووووووووف بترکی
تو هنوز خونه مسعودی؟؟
دایی جون
16 تیر 92 14:33
مهم آخرشه
اول نازش کنی و بعد بش ضدحال بزنی چه فایده ای داره؟


اصن دوس دارم دختر خودمه اختیارشو دارم
دایی جون
16 تیر 92 14:39
منم دوس دارم اینجا باشم،مشکلیه؟
نه اینکه خیلی منو میتحویلی بیمعرفت؟؟؟
خو تنهام و باید یه جوری خودمو از تنهایی در بیارم

راستی حالت چطوره؟


مریضم داغوووووووووووووووونم داغووووووووووووووون
پسرخاله ها فقط معرفت پخش میکنن فک کنم از معرفت پیمان گرفتم
خب چ خبره خونه مسعود
تولد مولد ک ندارید؟؟؟
دایی جون
16 تیر 92 14:46
ی خرده ب فک خودتم باش
منظورت به منم بود،نه؟
به همون دلیلی ک گفتم اینجام
نه، خبری نیس



نه تو ک داداشمی
خخخخخخخخخخخ
منظورم ب همون پیمان ملعونه
انتخاب واحدت کی هست؟؟
مامانم اینا کجان
دایی جون
16 تیر 92 14:51
واقعا؟؟؟
ایشالا ک همینه ک میگی

شاید ترم تابستونه نگیرم،هم نمیصرفه هم ظاهرا نیازی نیست و هم زمان بندی کلاسا خیلی بده


خیلی هم نیازه
و هیچم بد نیست جرزنی نکن برو بگیر
دایی جون
16 تیر 92 14:55
باور کن نمیصرفه
مطمئن باش اگرم میدیدی میگفتم میخوام بگیرم فقط فقط بخاطر تو بود،اما جون خودم نمیشه؛ جون من ازم ناراحت نشو
البت هنوز معلوم نیس،قراره رفقا با هم تصمیم بگیریم


چکار ب رفقات داری
هرجور دوس داری اصراری ندارم فقط خواستم موفقیتتو زودتر ببینم
همین و بس

نمیدونم چرا حس رمان نوشتن ازم گرفته شد!!!
دایی جون
16 تیر 92 15:02
خو معلومه ک ازم ناراحتی؛ آخه منم دوس دارم زودتر این خان لعنتیو بگذرونم اما سخته آبجی

مثلا تو خواهری باید ب فک داداشت باشی و حاضر نباشی تو سختی بیفتم
مطمئن باشم ناراحت نیستی؟
چرا؟من اون تموم شده اون رمانو ازت میخوامااااااا

نه ناراحت نیستم
حالا سعیمو میکنم یکی فکر و خیالم اروم شه حتما تمومش میکنم


دایی جون
16 تیر 92 15:07
ایشالا ک همین باشه


اما مطمئن باش اگرم بگیرم فقر بخاطر تو هست(البت با رضایت کامل)
>خیلی مخلصم آبجی
>حتما این کارو بکن،من منتظرمااااا
چیزی هم اضافه کردی بهش؟

نه هنوز همونه ک بود
خب درسته دیگه وقت نشد دیگه
پا نت نبودم ک بخوام پست بزارم

پری مامانی نیکان
16 تیر 92 15:54
آنه عزیزم سلام .

خوبی گلم دلم برات تنگ شده .
هنی جونم چطوره ؟
گلم برای اس ام اس هاس قشنگت ممنون .

قالب جدید خیلی خوشله . خوشم اومد .

همیشه تنتون سلامت و دلتون شاد باشه عزیزم . هنی رو خیلی ببوس.


سلام پری خوشگله خودم دلم کلی برات تنگ شده بود
فدای تو قابلی نداشت
خودت خوبی عشقم چطوره
الی
16 تیر 92 16:42
چرا دعواش میکنم.

وقتی تنهاییم خیلی کم.

خواهرشوهرم میگفت چه حوصله ای داری.

اما وای تو جمع یکی بره رو مخم قاطی میکنم.


ولی برعکس من تو جمع ب هیچ وجه هنی رو دعوا نمیکنم
ولی خونه ک هستیم واقعا رو مخ میره
الی
16 تیر 92 16:45
ما چند ماهه ماهانو دعوا نمیکنیم با حرف .

چون اونم از ما یاد میگیره.

امتحان کن. تو قصه براش از اون کار بد و عواقبش بتعریف.


نمیدونم والا
مثلا سی دی رو میزاره روزانوپاش و فشار میده میگم اگه بشکنه میره تو چشت
گوش نمیکنه و...
دایی جون
16 تیر 92 17:03
سلام سلام
من اوووووووووووووووووومدمممممممممممممم
البت دلیل اومدنمو نمیدونم


مگه نبودی ک میگی اومدم
نرجس خاتون، مامان طهورا خانوم
16 تیر 92 18:23
تو مکه رفتی آنسه؟
من نمیدونستم.
خوش به حالت.


ها خیلی خیلی خوش بحالم
اره یادش ب خیر 7 سال پیش
مشاور تبلیغاتی (خورشید)
16 تیر 92 18:29
درود بر شما..
دوس داری وبلاگ شخصی داشته باشی ؟دوس داری وبلاگت زیبا باشه؟پس به وبلاگ پارسایی سر بزن و از نمونه های طراحی دایی دیدن کن ....منتظر حضور گرم شما هستیم.



ممنون
مامان مهسا
16 تیر 92 18:36
سلام
خوبي؟
چرا خاطرات سفرت رو ننوشتي؟ دختر خو بعد پشيمون ميشي!



خاطراتشو ک نوشتم فقط روز اخرو ننوشتم و حسش از من پرید
مهم عکساشه ک خاطرش یادم میمونه
قطره
16 تیر 92 18:38
خدایاااااااااااااااااااااا این آنسه رو به راه راست هدایت بفرما


الهی امین
قطره
16 تیر 92 18:38
اصلن چ معنی داره با بچه لجبازی کن


چ میدونم بعدش خودمم پشیمون میشم
ب کدامین گناه با من اینگونه رفتار میکنید
خخخخخخخخخخخخ
قطره
16 تیر 92 18:39
این وبی ک معرفی کردم رفتی....
حتمن برو


رفتم فعلا فقط خوش امد گفتم
مامان مهسا
16 تیر 92 18:53
قطره كدوم وب
به ماهم معرفي بنما!!!
قطره تو كجايي چقدر باكلاس شدي يه پست ميذاري ميگي بعدا تكميل ميشه
بابا با كلاس
انه تو فعلا تاييد كن تا بعد


عزیز خانم خخخخخخخخخخخخخ غتره پستشو احداث کرد
قطره
16 تیر 92 19:01
آنه هستی؟


کجا رفتی دختر
مامان مهسا
16 تیر 92 19:05
قطره جون رفتم ديدم
هنوز احداث كامل نشده بود اين وبلاگه!


اجر و مصالح رفت بالا دیگه نتونست ادامه بده
قطره
16 تیر 92 19:07
سلاااااااااااااااااااام بر و بچ عزیز
خوب شد جواب دادین وگرنه داشتم میرفتم


بابا منکه خیلی وقته تاحالا هستم
فقط ی ساعت تو وب فاطمه داشتم میخندیدم
قطره
16 تیر 92 19:07
نه دیگه احداث شد...
ولی متراژش رو کم گرفتیم زود تموم شه


چ خوبه همه احداثات همینجوری باشه
قطره
16 تیر 92 19:09



خخخخخخخخخخخ
قطره
16 تیر 92 19:09
والا من ک رفتم وب فاطمه کلی گشتم ک ادامه مطلب پیدا کنم....


منم همینطور هی موس میکشیدم روش ک شاید مال من فقط دیده نشه بعد همش ابی میشد دیدم نه اصلا همون نیم خطه
خخخخخخخخخخخخخخخخ
قطره
16 تیر 92 19:11



تو هم ک هی چشم و ابرو بیا
قطره
16 تیر 92 19:16






بای گلکم
هرکاری کردم کامنتات وا شه نشد کام بزارم
همینجا بت میگم بوووووووووس
مامانی سارا
16 تیر 92 22:47
...............................................اسممو بردی دلم هواتو کرد


پس من بعد یادم باشه اسمتو زیاد ببرم
قطره
17 تیر 92 0:07
آنه نهسته بیدی


هستم هستی؟؟
قطره
17 تیر 92 0:18



من اومدم
خخخخخخخخخخخخخخ
الی
17 تیر 92 0:51
سلام.

از دل گرفتگی نگید که داغونم.

با زبون روزه زار زدما


عزیزم روزه بودی؟؟
خوش ب سعادتت ماروهم دعا میکردی
الی
17 تیر 92 0:57
چه خبرا؟


بی خبرا
الی
17 تیر 92 0:59
هستم.

آنه تو هم بلدیا.


اسپیکراتونو روشن کنید
خخخخخخخخخخخخ
الی
17 تیر 92 1:00
حوصله ندارم.


عزیزم تو چرا
الی
17 تیر 92 1:01
با موبم نمیشه.

با علت بود مری


چی شده خو
الی
17 تیر 92 1:05
پری خونه مامانشه.


اخی عزیزم
الی
17 تیر 92 1:06
حال ندارم بگم.

ماهان رو دستم خوابیده


اوووووووووووووووووف نگو خو
الی
17 تیر 92 1:08
ناموسی چیه؟


ینی چی میتونه باشه
الی
17 تیر 92 1:13
بزن شاید اومد.


دادم بش خدا کنه برسه دستش
الی
17 تیر 92 1:17
بچه ها النگو خریدم


مبارکه به به
منم موهامو رنگ کردم
خخخخخخخخخخخخ
اونم امین برام کرد
الی
17 تیر 92 1:19
یعنی چی؟ خوب کمتر ازش کار بکش.


من نمیفهمم؟؟

الی ب پری اس زدم تاییدش نیومد میشه تو هم اس بزنی

بچه دلم برای یاسی شور میزنه نکنه چیزی شده ک نیومده
دو روزه خبری نیس ازش
الی
17 تیر 92 1:20
موهات مبارکه عزیزم


ممنون
خخخخخخخخخخخ
الی
17 تیر 92 1:22
دلیور شد.


حتما خاموشه
الی
17 تیر 92 1:23
مری عکس بذار


مری وبت باز نمشه بلاگفا باز قاط زد
الی
17 تیر 92 1:25
860خریدم

اس دادم به پری.


پ هنوز ارزون نشده
الی
17 تیر 92 1:26
روشنه. بهش تک زدم.


خب پس اگه بتونه خودش میاد
الی
17 تیر 92 1:28
چه جوری بده بهت؟


مسخره بازی گفتم
الی
17 تیر 92 1:32
من برم. باید سه و نیم بیدار بشم سحری.

عکس نذاریدا.


میزاریم
چرا حالا الان روزه میگیری بت فشار میادا
دایی جون
17 تیر 92 1:33
سلاااااااااااااااااااااااااااااااااام






سلام
الی
17 تیر 92 1:34
2سال نگرفتم.

نمیرم.


منم چندروز قضا دارم
دایی جون
17 تیر 92 1:34
شرمنده همتونم
اصن متوجه بحثاتون نشده بودم،مزاحمتون نمیشم
بااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای


عیبی نداره
تو هنوز اونجایی
الی
17 تیر 92 1:35
سلام دایی.


برو الی اذییت میشیا
الی
17 تیر 92 1:37
چه خجالتی.

دایی به کی رفته؟


ب داییش
خخخخخخخخخخخخخ
بچمون حجب و حیا داره
الی
17 تیر 92 1:38
بذار


بزار
دایی جون
17 تیر 92 1:38
علیک سلام الی خانوم
خواستم بیام بچتم() اما دیدم بحثاتون ی جورایی خصوصیه گفتم بهتره ک برم


بابا الی جای مادرتوئه
خخخخخخخخخخخخخخخخخ
الی
17 تیر 92 1:39



شکلکات تو. حلقم
الی
17 تیر 92 1:41
به دایی؛

تشریف داشته باشید.

آنه بپر چایی بیار.


عمرا
داداش ما خودش خونمون همه کارارو میکرد
دایی بپر ی دوتا چایی بیار شکلاتامونم ک میدونی کجاست
دایی جون
17 تیر 92 1:41
مهنا هم ب من رفته

اتفاقا ما هم میخوایم روزه بگیریم(پدر یا بسوزه)


تو چرا
بزار ی جون داشته باشی برای ماه رمضون
بابا منو تحریک نکنید برای روزه
الی
17 تیر 92 1:42
واقعا انقد پیرم آذر میشم24


24؟؟؟یا 30
دایی جون
17 تیر 92 1:44
دیدی چی شد؟ یادم رفت حرف "ر" ریا رو تایپ کنم
باشه، حالا ک اصرار میکنین تشریف دارم



متوجه شدیم ر نذاشتی

الی دایی 20 سالشه ازاونا ک تازه ریش دراوردنو ی خرمن ریش میزارن
خخخخخخخخخخخخخخ
دایی جون
17 تیر 92 1:47
دیدی چی شد؟
چایی رو ریختم رو فرش
مگه شکلات داشتین؟ پ چرا واس من نمیاوردی؟


منظورم اون بیسکوییت کاکائوییاس ک امین اورد من جیغ کشیدم ک مال داییی اینا گذاشتم
هیچی دیگه اهت گرفت یادم رفت برای اونا بیارم
دایی جون
17 تیر 92 1:52
قابل توجه دوستان، من آبان میشم22
ینی این آبجی من دارم؟ نمیدونه داداشش چن سالشه
مگه ریش داشتن عیبه؟ منکه نیتم از ریش گذاشتن فریب دادن که نیس،فقط دوس دارم ریش بذارم(شکلک آدمکی ک میخواد حرص آبجی آنسشو در بیاره)



اصن من با تو قهرم واقعا متوجه نشدی

تازه تو دانشگاه صداش میزنن حاجی بذرافشان
دایی جون
17 تیر 92 1:55
راستی! تو ک تا ساعت2 خوابی، خو چرا روزه نمیگیری؟
اگه تا 3 بیداری واس الی خانوم بزنگ ک بنده خدا ی وقت خواب نمونه


اخه میخوام ی جونی برای ماه رمضون داشته باشم
الی
17 تیر 92 1:56
بیدارم.

ماهان آب خواست. به من آدرس بدید.


چقدر طول کشید پس
الی
17 تیر 92 1:58
آدرس


اره ما ادرس نداریم
دایی جون
17 تیر 92 1:59
چرا قهری؟ ببخشید
چی رو متوجه نشدم؟
حالا چرا حاجی بذر افشان؟؟؟؟
آبان 71،21 سالم تموم میشه میرم تو 22 سال آبجی عسیسم


من اونجوری حساب نمیکنم تو ابان تازه میشه 21 سال و مثلا خرده ایی
پس الان هنوز نرفتی ب 21


حاجی بذری از خودت پذیرایی کن تا ما برگردیم
خخخخخخخخخخخ
مدیونی اگه از اون شکلاتا نخوری
الی
17 تیر 92 1:59
مری مادر


الی
الی
17 تیر 92 2:01
من 1 دونه دایی دارم رضا هم.

بابام یکی.داداشم یکی.


منم دایی یکی دارم
هنی هم ی دایی ناتنی داره
خخخخخخخخخخخخخخ
مرگ من ناراحت نشی حاجی
دایی جون
17 تیر 92 2:03
من اینطوری حساب نمیکنم
قضیه حاجی بذری چیه؟
با اون دادی ک تو کشیدی عمرا دست ب اون شکلاتا بزنم


خب یادم رفت برای دایی اینا بیارم اضاف اومده خراب میشه ها
بفرما جان من
دایی جون
17 تیر 92 2:05
تیکه میندازی بعد میگی ناراحت نشم؟؟؟
خو واقعیتو گفتی ،


خخخخخخخخخخخخخخخخخ
بمیری
وقتی تو حرفتو ب من نزنی ینی من ابجیت نیستم
امروز کلی بت گفتم بگو جونمو قسم دادم نگفتی
تازه انتخاب واحدهم نکردی
ب درک
دایی جون
17 تیر 92 2:12
خیلی بیمعرفتی
نگفتم بت نمیگم،گفتم بعدا میگم
تو ک میدونی جونت بیشتر از اینها واسم ارزش داره، پ تمنا میکنم واس چیزای بی ارزش منو ب جونت قسم نده
تو اگه ب فکر داداشت بودی درکم میکردی ک چقد شرایطم واس انتخاب واحد بد بود
دیدی هنوز ناراحتی!! من شرمندتم


اره خیلی ناراحتم خیلی
اما ادمی نیستم ک ناراحتیم روچیزای دیگم اثر بزاره
دایی جون
17 تیر 92 2:17
گفتم ک ببخشید
آخه نمیشه تو اس خوب توضیح داد، ینی اصن نمیشه توضیح داد
میترسم گند بزنم ب همه چیز


خو خصوصی بفرست
تو کامنتام
اصلا نمیگفتی خیلی بهتر بود اینجوری همش دارم فک میکمنم ک باز چی شده
الی
17 تیر 92 2:20
3تا دیدم


یکیشو پس ندیدی
دایی جون
17 تیر 92 2:22
میگم نمیتونم تو قالب نوشتاری توضیح بدم

باشه، از این ببعد همینشم نمیگم تا ناراحت نشی، منو بگو خواستم چیزیو ازت پنهون نکرده باشم


مثلا الان چ فرقی دارهع بم میگی ی چی شده ولی نمیتونم بگم
خو پ چرا گفتی مام ک ب این زودی همو نمیبینیم حالا هی من دلم شور بزنه ک چی شده
الی
17 تیر 92 2:24
مری عزیزم


جونه دلم
الی
17 تیر 92 2:26
بچه ها دوستتون دارم

دایی چشاتو بگیر.




دایی برو کنار اشتب تورو بغل نکنه
الی عزیزم
دایی جون
17 تیر 92 2:27
پ دیگه این کارم نکنم؟؟؟باشه اما ناراحت نشیااااااا
شاید بت بزنگم و تلفنی توضیح بدم؛ البت میدونم ک نمیشه توضیح داد


نمیخوام اصلا


الی برای منم خیلی دعا کن خصوصا موقع خوردن سحری و افطاریت
دعا برای این حاجی ماهم بکن
الی
17 تیر 92 2:27
چه مادر زنی.


کی
چی
چی شد
کیه
کیه
کیه
الی
17 تیر 92 2:29
آنسه دوستت دارم بوس رد کن بیاد.


الی
بووووووووووووووووس رو لپت
دایی جون
17 تیر 92 2:29
الی خانوم!
الآن میخواین بخوابین؟ ی ساعت دیگه باید سحری بخورینا؛ خواب نمونین ی وقت؟


الی فعاله پا میشه مث تو نیس ادم خودشو جر بده تا پاشی
الی
17 تیر 92 2:30
آره دیگه بخورم بخوابم.


بخوری بخوابی؟؟
خخخخخخخخخخخخخخ
برو بخور بعد بخواب
دایی جون
17 تیر 92 2:30
البت ب من ربطی نداشت ؛ نمیدونم چرا فضولی کردم؟


خجالتت تو حلقت
الی
17 تیر 92 2:33
لباست عالی بود آفرین.

کاش اندازم بود شهریور عروسی داریم


خخخخخخخخخخخخخخ
الی توش گم میشدی
دایی جون
17 تیر 92 2:33
آهان! ینی الآن میخواین سحری بخورین؟
خو چ کاریه؟ بذارین نزدیک اذان بخورین که بعدش نمازتونم بخونین(البت اگه فضولی نباشه)


تو حرف نزن خواهشا تا نماز منو بیدار نگه میداشتی دیگه چشام دو دو میزد
اخی از وقتی رفتی نمازم همش قضا میشعه
الی
17 تیر 92 2:36
دایی تا اون موقع بیدار میمونم.

یه کم دلم قرآن میخاد.


برو ولی ب شرطی ک ماروهم دعا کنی
الی دعام کن خب
فقط وسط قران خوابت نبره
دایی جون
17 تیر 92 2:37
اییییییییییییییییییییییییییول
ما رو هم دعا کن


بی ادب ایول چیه داری بزرگ میشی چندماه دیگه 21 میشی هنوز از این الفاظ استفاده میکنی
چشم بابات روشن فرستادت یونی درس بخونی نه ایول یاد بگیری ای حاجی بد
الی
17 تیر 92 2:37
حیف. کاش میشد.


عزیزم
الی
17 تیر 92 2:38
أنسه خوب اومدی اگه خوابم نبره


هههههههههههههههههههههههههههههههههه
الی
17 تیر 92 2:40
بچه ها مرسی که هستید.

یه دنیا خاطرتونو میخام.


فدای تو گلم
برو وولی ماروهم دعا کن
الی
17 تیر 92 2:41
دایی رفت آیا؟


دایی رفت گل بچینه
دایی جون
17 تیر 92 2:42
باشه تیکه بنداز ، من مقابل تو(فقط تو) تسلیمم آبجی جون

امشب بابا اینا رفتن خونه دایی اینا، من نرفتم


مگه مامانم اینام اونجا بودن
افرین خوب کاری کردی پسرم چ خوششم اومده از کارش
ب هنی هم یاد میدم اینجورب داییش ابراز عشق کنه
فک کن فقط نیم درصد
الی
17 تیر 92 2:43
بچه ها بوس.

به امید عروسی فندقا .

امیدوارم با هم باشیم.


اوخی ینی میشه
برو گلم بای
الی
17 تیر 92 2:44
چرا نرفتی دایی؟

خنده نداره که.


سر ی مسائل ناموسی
دایی جون
17 تیر 92 2:47
ینی شنیدن این حرف از تو خیلی منو سوزوند؛ دمت گرم
تو ک قضیه منو میدونی چرا؟
تو ک میدونی چطوری کوچیکم کردن چرا؟
من مخلص دایی هستم، من هیچوقت ب دایی بی احترامی نکردم

دمت گرم آبجی،دمت گرم


خواهش میکنم

نه بابا اتفاقا خوب کاری کردی
داشتم میشوخیدم
امروز ک داشتم با مینا میحرفیدم همش هردومون حق رو ب تو میدادیم
دایی جون
17 تیر 92 2:50
امیدوارم واقعا شوخی بوده باشه؛
اینطرف هم ب هکسی ک موضوع رو گفتم همه حقو ب من دادن


خانوادت دیگه؟؟؟
دایی جون
17 تیر 92 2:53
شب شما هم خوش مامان طلا،مامانه ثنا

خدمت الی خانوم بعرضم ک قضیه طولانیه، بعدا آبجی آنسه براتون میتوضیحیدن


اونا رفتن دیگه
با موبی یا لب تاب
دایی جون
17 تیر 92 2:55
ب چن نفر دیگه هم گفتم اونام حقو ب من دادن،طوریکه یکی از اونا گفت:از حرص ....... هم شده بود باید قم میموندی تا حالش گرفته شه


خب اونکه اره اتفاقا منو و مینام همینو میگفتیم ولی خودتو کوچیک میکردی
و من دوس نداشتم کوچیک شدنت رو ببینم
دایی جون
17 تیر 92 2:58
منم دقیقا همینو ب اون بنده خدا گفتم؛
اما حسابی دلتنگتونماااااااااااااااااااااااااااااااا


مام همینطور
ایشالا بعد ماه رمضون
نگفتی مامانم اینا کجان قراکلائن
دایی جون
17 تیر 92 3:28
من فعلا برم سحری بخورم
بفرماااااااااااااا


ممنون
برو بای
حباب
17 تیر 92 10:21
هویجووووری


منم هویجووووری
قطره
17 تیر 92 11:13



دوباره این با این شکلک اومد
مامان شهاب
17 تیر 92 12:28
مداحی های سید ذاکر رو دوست داشتم
خدا رحمتش کنه


منم ممنون عزیزم
مامان شهاب
17 تیر 92 12:30
راجع به مهنا جون هم خودت رو اذیت نکن
همه ما مادر هستیم و حس همدیگه رو درک می کنیم
اگه گاهی از خودت بدت می آد چون انقدر عاشقی که فکر می کنی تحت هیچ شرایطی نباید از پاره تنت ناراحت بشی
ولی ما هم انسانیم

درک می کنم چی می گی عزیزم کاملا


خیلی ممنون ک درکم کردی واقعا داشتم افسردگی میگرفتما
الی
17 تیر 92 13:33
بیدی؟


اره
الی
17 تیر 92 13:34
نبیدی؟


هستم
الی
17 تیر 92 13:35
هسته ای؟


ها هسته ام
الی
17 تیر 92 13:36
نهسته ای؟

داشتی کامنت تایید میکردی که؟


بعدش رفتم وب یکی براش کام بزارم
الی
17 تیر 92 13:37
برم آیا؟


نوچ
الی
17 تیر 92 13:38
نرم؟




هستم

تو وب یکی از بچه ها بودم شرمنده


رفتیا ولی من بودم
الی
17 تیر 92 13:53



جونم
الی
17 تیر 92 13:55
از یاسی خبر نداری؟

از پری چی؟


نه هیچ کدوم
یاسی ک ب کل غیب شد
باز پری دیروز ی کامنت گذاشت
الی
17 تیر 92 13:56
بمان


هستم
الی
17 تیر 92 13:58
به یاد یاسی


ینی چرا نیومده امروز میشه سه روز
الی
17 تیر 92 14:00
مهنا دیشب کی خوابید؟


با من
الی
17 تیر 92 14:02
صبح کی بیدار شدی؟

من 9


من ی نیم ساعتی میشه
خخخخخخخخخ
الی
17 تیر 92 14:03
منم نگران شدم.

یه اس متنی دادم ج نداد.


من ترسیدم بش اس بدم
الی
17 تیر 92 14:04
ما داریم میریم خواب ظهر


ب سلامتی مام داریم میریم برای صبونه
خخخخخخخخخخخخ
الی
17 تیر 92 14:06
3 روزه!




اره
روزه ایی؟؟؟
منم از فردا میرم برای روزه
فردا پیشوازه دیگه
الی
17 تیر 92 14:07
نوش جان.

اگه خبری شد بهمون بگو.

روز خوش.

بوس آبدار واسه مهنا. بوس بی آب واسه تو


بی ادب
خخخخخخخخخخخخخخخ
قربانت گلم
الی
17 تیر 92 14:08
بله روزه ام.

سخته


اره راس میگی
الی
17 تیر 92 14:09



بای عزیزم
قطره
17 تیر 92 14:55
آنهههههههههههههههههههههههههههههههههه



جوووووووووووووووووونم
نکن اون موهاتو
چی شده
دایی جون
17 تیر 92 15:03
سلاااااااااااام
بازم سر و کله من پیدا شد


بله وقتی ترم تابستونی برنداری همش خونه مسعودی و پای نت
دایی جون
17 تیر 92 15:16
کسی نیست؟؟؟
""مصطفی ضایع می شود""
(برنامه امشب سینماهای سراسر کشور)
دارنده مقام های بین المللی و همچنین دارنده جوایزی از قبیل : اسکار ، خرس طلایی، خر طلایی و ....


پری مامانی نیکان
17 تیر 92 15:43
آنه جون و الی جون شرمنده دیشب خواب بودم و گوشیم رو سای بود .

دلم براتون تنگ شده . اگه امشب هم اومدین خبر بدین .


امشب هم میایم عزیزم
پری مامانی نیکان
17 تیر 92 15:54
سلام




وای پری عشقه من


الووووووووووووووو پری
از آنه ب پری
پری کوشی
پری مامانی نیکان
17 تیر 92 16:03
چطوری گلم چرا نت اینقدر قاطیه


ممنون تو چطوری
خوبی
نمیدونم مگه قاطیه
پری مامانی نیکان
17 تیر 92 16:07
آنه من هستما


منم هستم عزیزم
الی
17 تیر 92 16:08



به به الی هم از خواب ظهر بیدار شد
الی
17 تیر 92 16:10
نخوابیدم.

شکمم قارو قور میکنه



عه نخوابیدی
منم همینطور از دیشب تاحالا هیچی نخوردم
پری مامانی نیکان
17 تیر 92 16:10
تا یه کامنت بذارم 5 مین میبره


ای بابا چرا
سرعتا حتما کم شده
الی
17 تیر 92 16:11
پری خوبی ؟ پسرک چطوره؟


دایی جون
17 تیر 92 16:11
اصن دوس نداشتم ترم تابستونه بگیرم
وقتی آبجیم تحویلم نمیگره خو منم مجبورم برای فرار از تنهایی و بیکاری بیام پیش رفقام؛وقتی آبجیم رفیقم نمیشه همینه خو


من خونه مجردی رو از ریشه میکنم
ک هی تورو فاسد میکنن
پری مامانی نیکان
17 تیر 92 16:11
سلام الی. روزه قبول


کاش منم روزه میگرفتم تاالان هیچی نخوردم
الی
17 تیر 92 16:12
خوب روزه میگرفتی صوابم داشت والا


ها والا اشتب کردم دیگه
باز ادم روزه میگیره ی سحری هم میخوره
پری مامانی نیکان
17 تیر 92 16:12
خوبه داره دارتون ( کارتون ) میبینه .


این هنی ک چسبیده ب من
همش باهم دعوا داریم
الی
17 تیر 92 16:13
خان دایی سلاااااااااااام عرض شد


کجاش خنده داره
الی
17 تیر 92 16:14
ای جانم چی میبینه؟


الی
17 تیر 92 16:14
دایی خونه مجردی و آره.....


سر و تهشو میگری میره خونه مجردی
ی خونه مجردی تو قم بود ک اونو زنش دادیم از مجردی درش اوردیم
اون شمال دیگه خیلی خفنه
الی
17 تیر 92 16:15
خنده اشتپ شده


خخخخخخخخخخ
الی
17 تیر 92 16:15
برو درستو بخون فردا دست کسی رو تو دستت بذارن


والا منم همینو بش میگم چسبیده ب نت
خجالتم نمیکشه
ترم تابستونه هم برنمیداره ک
الی
17 تیر 92 16:16
به یاد یاسی


اخی یاسی
الی
17 تیر 92 16:17
من اگه جای تو بودم دستی برای دادشم یعنی آستینی بالا میزدم


این هنوز دهنش بو شیر میده تازه 20 سالشه
کی ب این زن میده
بزرگ بشه یکی از قهراش کم کنه و لوس بازیاشو بزار کنار
خودم میرم براش خواستگاری
الی
17 تیر 92 16:18
پری کوجایی؟


الی
17 تیر 92 16:18
پری مامانی نیکان
17 تیر 92 16:18
نمیدونم یه شبکه ی عربیه کارتون داره به زبون عربی فکرکنم از فردا نیکان بهم بگه یا اما


خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ
قربونش
ب من چی میگه اونوخت؟
الی
17 تیر 92 16:19
دایی جون
17 تیر 92 16:19
علیک سلام الی خانوم
تو و خدا میبینین؟ این آبجیه من دارم؟
خونه مجردیه اما من اینقد بچه مثبتم ک عمرا از راه به در برم
تعجب میکنم،آبجی آنسه ک منو میشناسه چرا این حرفو میزنه؟


ب هر حال خونه مجردی بچه مثبت نمیشناسه
ی عارف اونجا هست برای 7 پشتمون بسته
الی
17 تیر 92 16:20
قربونش. ناهار خورده یا دیر پاشدید


دیگه تاالان ک ناهار خوردن
الی
17 تیر 92 16:21
دایی از راه به در شدن یعنی چه توضیح بده پیلیز


ینی دیگه اخر خونه مجردی
الی
17 تیر 92 16:22



چرا؟؟؟
پری مامانی نیکان
17 تیر 92 16:23
سلام دایی محترم از آشناییتون خوشبختم.

من پری مامانی نیکان

دوست آنه و دختر عمه ی الی هستم .


تازه نیکان نامزده منم هست
خخخخخخخخخخ
الی
17 تیر 92 16:23
قطرررررررررررررررررررررررررررررره


ایــــــــــــــــــــــــــش
الی
17 تیر 92 16:25
مثلا بعضیا خلافشون قلیون بعضیا آب شنگولی و ....

الا ماشالاه.

شما چی؟


ووووووووووووووووووووووووووویی نه
کلا اونجا مثبتن از همه نظر
اینا تاحالا ندیدن اینارو
پری مامانی نیکان
17 تیر 92 16:25
راستش الان که میبینم الی روزس و انه هم هیچی نخورده میگم دل به دل راه داره منم ناهار نخوردم البت نیکی و میثم خوردن ولی من میل نداشتم.

آنه فکر کنم نیکان به تو بگه حبیبی.


قربون حبیبی گفتنش
منم ب هنی غذا دادم ولی خودم هیچی نخوردم
پری مامانی نیکان
17 تیر 92 16:26
الی اگه ما خونه مجردی داشتیم به نظرت خلاف ما چی بود؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟


دخترا ک خلافی ندارن
این پسرا موزی ان
ما دخترا وقتی خونه خالی گیر میاوردیم زنگ میزدیم ب پسرا میخندیدیم
پری مامانی نیکان
17 تیر 92 16:27
آنه هنی چه میکنه ....

الی ماهی چه میکنه ....


هنی نمیدونم یهو غیبش زد
الی
17 تیر 92 16:27
پری ما آخرش بودیممممممممممم نه؟


مگه شومام خونه مجردی داشتین
دایی جون
17 تیر 92 16:28
الی خانوم ببینین حق با منه یا آبجیم؟
اولا نمیصرفه واس 6واحد پول خرج کنی(بحث خساست و .... نیستااااا)
ثانیا کلاسا رو فشرده گذاشتن(شنبه و یکشنبه)که تو هر روز دوتا درس 3واحدی گذاشتن ک استادش ی خرده غیرقابل تحمله
ثالثا کلاسامون میخوره ب ماه رمضون و باید روزی پنج شیش ساعت باید تو این گرما بریم دانشگاه(ما تو خون میشینیم و کاری نمیکنیم ضعف میکنیم چ برسه بریم بیرون تو این گرما)

درسته آبجی آنسه بخاطر من اصرار داره اما باور کنین نمیشد
حالا از دستم ناراحته ک چرا ب حرفش گوش ندادم

حالا بنظرتون من بیمعرفتی کردم؟


دقیقا من بیشتر حرصم از گزینه اوله
دقیقا ببخشیدا باباته وظیفشه
برای تک پسرش نکنه برای کی میخواد بکنه
بقیشم خدا بزرگه من میدونم ک تو میتونستی
بت ایمان داشتم
بعد تازه عمومی بر میداشتی نگفتم ک اختصاصی بردار
الی
17 تیر 92 16:28
ماهان خوابه


اخی
ببوسش گل پسرو
الی
17 تیر 92 16:29
نه من حقو میدم به شما

منم اگه جای شما بودم شاید این کار رو میکردم .

ول کن آنسه رو


ولی من اصن حقو نمیدم بش
الی
17 تیر 92 16:30
یاد باد یاد گذشته شاد باد


ای موذی ها بگید چی بود
الی
17 تیر 92 16:32
یعنی چی باباته یه دونه پسری اصن از این حرفا خوسم نمیاد


خیلی هم باید خوشت بیاد
اخه تو ک نمیدونی قضیه چیه
مصطفی نزار دهنم وا شه؟؟
واشه
پری مامانی نیکان
17 تیر 92 16:32
الی یاد اون شب که خونه بابا اسماعیل اینا بودیم و ننه از خنده های ما اومد بالا افتادم .


اخی منم یاد شیطنتهامون افتادم
دایی جون
17 تیر 92 16:32
اولا عارف نیس
ثانیا منظورت از خونه مجردی چ بود؟
خو مجردی باشه!مگه چیه؟
آبجی تو ک منو میشناسی چرا؟(منظورم اینه ک عرضشو ندارم کاری انجام بدم



نه تورو خدا بیا عرضشم داشته باش
بچه پلووووووووووووووو
الی
17 تیر 92 16:33
پدر و مادر ها هر کاری بتونن برای بچه هاشون میکنن اگه نکنن مطمئا باش که شاید نمیتونن


نه بابا باباش پولداره
ی خونه براش ساخته اوووووووووووووم مامان
الی
17 تیر 92 16:34
پری میگی دلم میکیره دلم خیلی گرفته

یادش بخیر بچگیاااااااااااااااااااااا


اخی منم یادش بخیر
پری مامانی نیکان
17 تیر 92 16:35
آنه ما کم شر نبودیم

خوهر من و خواهر الی هم سن هستن و من و الی هم که با هم .یه جا میفتادیم چه شیطونی هایی که نمیکردیم . الی 25 ابان

ماکارونی نمک سبز مسعود و اون یکی اسمش یادم نمیاد.


عزیزم من عشق این شیطنت هام
الهی
الی
17 تیر 92 16:35
نوشمک. سیف الله.

هییییییییییییی وای من


نمیخوام رمزی نحرفید
دایی جون
17 تیر 92 16:35
خدمت پری خانومم سلام عرض میکنم
منم دایی ناتنی مهنا هستم
منم خوشبختم از آشناییتون


خخخخخخخخخخخخخخخخخخخ
بترکی
الی
17 تیر 92 16:36
بذار من بگم اصغررررررررررررررررررررررررررررررررررررررر


میناااااااااااااااااااااا کجایی
الی
17 تیر 92 16:36
آنه ما خیلی شیطون بودیم زیاد نمیذاشتن باهم بیفتیم اما ما آخرش بودیم


وای وای وای
ولی من دوس دارم
الی
17 تیر 92 16:37
مینا کیه؟


دوستمه بااون کلی خاطره داشتم
البته دخترعمه هامم بودنا
پری مامانی نیکان
17 تیر 92 16:38
الی دیوونه بخند .

آنه راستش یه چند وقتی هست افسرده شدم واسه خواهرم خواستگار اومده و اوکی داده .

من و مری خیلی با هم مچیم با اینکه من ازدواج کردم اما حالا که اونم داره ازدواج میکنه دلم گرفته .




عیب نداره عزیزم ایشالا خوشبخت بشه
خانوادگی در ارتباط باشین
الی
17 تیر 92 16:38
حضوری نمیذاشتن نامه مینوشتیم من هنوز دارمشون


جدی مگه چکار میکردین
الی
17 تیر 92 16:39
پری مبارکه .

فک کنم واسه خدی سخت تر باشه تا تو نه؟


پری جونم ب سلامتی مبارک باشه ولی غصه نخوریا
دایی جون
17 تیر 92 16:40
خیلی بیمعرفتی؟
مثلا چ میخوای بگی؟ من چیز پنهونی ندارم
بعدشم،بابا هنوز نمیدونه ک من نمیخوام بگیرم،اونام اصرار داشتن بگیرن اما خودم نگرفتم
بحث پول نبود،چون خود دانشگاه 100هزارتومن بم تخفیف داده بودو فقط80هزار تومن باید میدادم؛پ مشکل من پول نبود




باشه هرجور دوس داری
الی
17 تیر 92 16:40
فقط شیطونی


بله
پری مامانی نیکان
17 تیر 92 16:41
آنه خوانوادگی هستیم درسته شیطنت های جدید داریم اما قبول کن شیطنت های قایمکی خیلی حال میده .


الی
کرکره .
کتابخونه
شله زرد خونه ی حاج عباد


وای وای وای خدای من چه روزایی


اونکه اره
الی
17 تیر 92 16:43
پری نگوووووووووووووو


نگووووووووووووووووو نمیتونم دیگه دووم بیارم نگوووووووووو
خخخخخخخخخخخ
پری مامانی نیکان
17 تیر 92 16:43
الی واسه خدی هم سخته اما منم خیلی یه جوریم . خدی خوبیش اینه که سر کاره و مشغول و تازه اون طفلی همیشه میریزه تو خودش.

اما من نشون میدم.


عیب نداره عزیزم
دایی جون
17 تیر 92 16:44
خو بحث اینه من دوس دارم تو ازم ناراحت نباشی ک میدونم الآن ناراحتی!
خو اعصابم داغون میشه دیگه!


بش بگو داغون نشه
الی
17 تیر 92 16:44
بچه ها من برم. یادتون نره دوستتون درام.

دایی جان با اجازه


برو عزیزم
مام دوستت داریم
بای
الی
17 تیر 92 16:45
پری دیدی نامزد مری رو .

چه جوریه؟


کی عقدش هست حالا؟؟
دایی جون
17 تیر 92 16:47
به سلامت الی خانوم
الی
17 تیر 92 16:47



خوابت گرفته ها
پری مامانی نیکان
17 تیر 92 16:49
آره دیدم . مگه میشه تا ما نبینیم اجازه اوکی نمیدادیم خوبه خدا رو شکر به هم میان و پسر خوبیه ایشالا بعد ماه رمضون بله برون و عقدشونه .


وای پری خوش ب حالت
منم دلم هوس عقد و عروسی کرده
پری مامانی نیکان
17 تیر 92 16:50
الی دعا یادت نره .


راس میگه همه رو دعا کن
منصوره مامان زهره
17 تیر 92 16:51
پریدم وسط چت روم!!!


خخخخخخخخخخخخ
دقیقا
الی
17 تیر 92 16:52
ایشالا خوشبخت بش.

محتاج دعا.

بوس3س3س3 سه آبکی.


بای عزیزم
پری مامانی نیکان
17 تیر 92 16:52
آنه ولی واسه خودی بودن یکم سخته آخه آدم مسوولیت ار میشه اما اکه عروسی فامیل نزدیک بود خیلی بیشتر حال میداد قبول داری.

من که دست و پامو از الان گم کردم

چی بپوشم چی بخرم چی کار کنم..........


اره خو
ولی نزدیک بیشتر باحال تره
همش میگن این خواهر عروسه
خخخخخ
منصوره مامان زهره
17 تیر 92 16:53
یعنی حالا باید برم؟


نه عزیزم
هرجور دوس داری
پری مامانی نیکان
17 تیر 92 16:53
الی دعا واسه خودم بیشتر میخوام


خخخخخخخخخخخخخ
دایی جون
17 تیر 92 16:54
خو بیا واسم برو خواستگاری ایشالا تا عید فطر کارو تموم کنیم که تو هم ب آرزوت برسی
من بخاطر خودم نمیگماااا،دیدم تو عقد دوس داری این پیشنهادو دادم وگرنه من هیچ علاقه ای ندارم


گفتم ک دهنت بوی شیر میده
یونیت ک تموم شد با مدرک کامل لیسانس میریم خواستگاری
حالا الان باید ب فکر زن برای برادرشوهرم باشم لیسانسشوگرفته
منصوره مامان زهره
17 تیر 92 16:55
همین وسط خوبه! عروسی هم که داریم شما دست بزنین من.....


اوه اوه
منصوره مامان زهره
17 تیر 92 16:57
همین وسط خوبه!
عروسی هم که داریم! شما ها دست بزنین منم....


بابا
پری مامانی نیکان
17 تیر 92 16:57
آنه اون شب خواستگاری من و دو تا خواهر بزرگام نشسته بودیم کنار هم هر از گاهی هر کدوممون به کوروش (داماد ) نگاه میکردیم بعد که رفتن خودم دلم براش سوخت گفتم بیچاره محاصره ی نگاهی شده بود.

خیلی سخته .


خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ
داماد نترسید فرار کنه
دایی جون
17 تیر 92 16:58
خالی نبند؛من روزه ام،شیر نخوردم ک دهنم بو شیر بده

من دیگه بات نمیحرفم،دیگه ام ب حرفت گوش نمیدم
قهر قهر قهر
برو واس برادر شوهرت خواستگاری


دقیقا
پری مامانی نیکان
17 تیر 92 16:58
از نیکان یه عالمه عکس بامزه دارم باید یه پست بدون شرح بذارم .


اره بزار دلم کلی براش تنگ شده
پری من با هنی چ کنم
رو مخم داره میره خفن
دوروزه فقط گریه میکنه الکی بونه میگره اصن نمیدونم چی میخواد
منصوره مامان زهره
17 تیر 92 17:01
یه سوال بپرسم؟


بپرس عزیزم
منصوره مامان زهره
17 تیر 92 17:02
معنی اسمتون؟



من یا مهنا؟؟؟؟
پری مامانی نیکان
17 تیر 92 17:04
آنه جات خالی بالاتر از خونمون یه ده هست اسمش کندر .یکی از دوستای میثم اونجا باغ داره و پره از درختای آلبالو و گیلاس و توت و تمشک و هلو و شلیل و سیب و گردو . از پارسال برای مربای آلبالو میریم خودمون تو باغ از صبح تا شب میمونیم و آلبالو هامون و میوه هامون رو میچینیم و میایم .
جمعه رفتیم جاتون خالی خیلی خیلی خیلی خوش گذشت . خیلی روحیمون عوض شد . از استرس این چند وقت کم کردیم .

به نیکان که خیلی خوش گذشت .یه حوض داشت و هندونه انداختیم توش از اولش تا آخرش دم حوض بود


وای خوش ب حالتون
قربون نیکان خودم بشم
عزیزم
منصوره مامان زهره
17 تیر 92 17:04
مهنا رو که می دونم قبلا گفتم اولا تصمیم داشتم اسم زهره رو بذارم مهنا!


مُــــهَـــنّـــا

آنسه هم ینی زن نیکو زن نیکو بیان, انس گیرنده , مانوس و همنشین نیکو
پری مامانی نیکان
17 تیر 92 17:05
آنه شاید حوصلش سر میره باهاش یه بازی جدید کن ببین جواب میده اگه نه که علت دیگه ای داره .

آنه شایدم نه اینکه چند وقت مهمون و مهمون بازی داشتین الان کلافس.


اره دیگه دقیقا نه ک همش بیرون بودیم الانم امین سه روزه دیر میاد ساعت 10 شب
همش گیر میده
الانم همش داره گریه میکنه
تاحالا لج کرده بود ساها میخوام
میگم خب ساها چیه هی گریه و یک ساعت منو الاف منم توجهی نکردم
الان فهمیدم منظورش سوهان بوده بش سوهان دادم دوباره رفته تو حال داره جیغ میزنه و گریه میکنه
پری مامانی نیکان
17 تیر 92 17:07
آنه من برم شب میام .

دوستت دارم عزیزم خیلی زیاد خیلی وقت بود دلم اینجا رو میخواست .


هنی رو ببوس.


فدای تو عزیزم
برو گلم نیکانو ببوس
منم باید برم کم کم
منصوره مامان زهره
17 تیر 92 17:08
اسم قشنگیه اولین باره می شنوم



اره خودمم خیلی دوسش دارم ممنون عزیزم
قطره
17 تیر 92 23:50
عمرا باشی


اره اون موقع یانگوم داره بعد 12 و ربع تموم میشه ک من میام نت
قطره
17 تیر 92 23:51
چرا عصر بم نگفتی بیام نت
هر چی چرخیدم تو نت کسی نبود رفتم لالا اجباری


اخی جدی
از این ب بعد اگه بعداز ظهرا همه بودیم بت تک میندازم
پری مامانی نیکان
18 تیر 92 0:03
سلام کسی هست ؟


من هستم
پری مامانی نیکان
18 تیر 92 0:25
چطوری بر و بچ خبری نیست ؟


ممنون تو خوبی
اره مث اینکه هنوز تصمیم نگرفتن ک بیان
پری مامانی نیکان
18 تیر 92 0:26
آنه اون سایتی که ازش رمان میخوندی رو برام کام خصوصی بذار


اوکی
پری مامانی نیکان
18 تیر 92 0:27
من به الی اس دادم


خوبه
پری مامانی نیکان
18 تیر 92 0:28
هنی در چه حاله


میبینی شانسو توروخدا
ساعت 10 خوابید تا همین 5 دقیقه پیش خواب بود
کامپیوترو روشن کردم دیدم هی تکون میخوره گفتم جیش داری گفت نه اب میخوام
هیچی دیگه الان بیدار شده میگه پلو میخوام
الکی داره لج میکنه دیگه
پری مامانی نیکان
18 تیر 92 0:33
خخخخخخخخخخخخخخخخخخ

چه دختری خدای من .
جیگرمنه


پری دومین وایسا من الان میام
دایی جون
18 تیر 92 0:37
سلاااااااااااااام
توجه کردین من چقد پر رو هستم ک بدون دعوت میام و جالب اینجاس ک فتنم نمیرم؟
خدایی اگه حرفی دارین ک من نباید بدونم بم بگین


سلام تو ک هنوز اونجایی
خوشت اومده ها
پری مامانی نیکان
18 تیر 92 0:41
آنه اومدم . رفتم به 98سر زدم .


منم اومدم
پری منم اونجا عضوما
توهم عضو شو باحاله
البته من فقط عضو شدم یکی دوروزی بش سرزدم
پری مامانی نیکان
18 تیر 92 0:48
آنه آی دی ایمیلم رو یادم رفته کلافم .

نمیدونم شاید عضو شم .

آنه من دنبال کتاب گندم میگردم شنیدم قشنگه . دوست دارم بخونم . اینجا میتونمم بیابمش.


فک کنم باشه برات میگردم اگه بود لینکشو میزارم
کتابای م مودب پور معرکه هست
پری مامانی نیکان
18 تیر 92 0:51
یادمه الی یکیشو میخوند و هی میخندید منو الهام و مری مسخرش میکردیم . بعد داد من خوندم موقع خوندن نیشم باز بود و بعد مری خوند اونم موقع خوندن میخندید الی گفت حالا فهمیدین.


کدوم کتاب بود؟؟؟
پری برای گوشیت میخوای یا لب تابت
پری مامانی نیکان
18 تیر 92 0:52
انه ای دی مو چه کنم.


نمیدونم
ب کل یادت رفته؟؟
یکی جدید بساز خو
پری مامانی نیکان
18 تیر 92 0:55
برای لپ تاپ.

وای انه همه اونو داشتن حتی برای کارهای اداری و ... میثم اونو میدادیم


ببین سیو نشده؟؟
مثلا ی جا ک ایمیلتو میخواد کلیک کنی شاید پیداش کنی
دایی جون
18 تیر 92 0:59


آفتاب خدمتتون نیست؟




اینجا ک نه اونجا ک هستی شاید


http://s2.picofile.com/file/7327418816/gandom_pdf_bookmarket2012.zip.html

پری این لینکو دانلود کن برای پی دی افه
دایی جون
18 تیر 92 1:02
راستی خدمت پری خانوم سلام عرض میکنم


پری لینکه رو بردار
پری مامانی نیکان
18 تیر 92 1:05
آنه جون مرسی الان یه سرچ زدم تو گوگل برام یه سایت اومد همه کتاباشو دانلودش رو داره بازم ممنون.


دایی جان سلام و عرض ادب و شب بخیر


فدای تو عزیزم
پری مامانی نیکان
18 تیر 92 1:06
فدات برداشتم زدم داره دنلود میکنه .


خوبه
منم جاواشو برای گوشیم دانلود کردم خیلی بچه بودم خونده بودم الان از بس این کتابای 98 تیا رو خوندم دیگه اونو یادم رفت اگه بشه میخوام دوباره بخونمش
دایی جون
18 تیر 92 1:06
این شب بخیر آخر جمله پری خانوم ینی اینکه من برم بخوابم؟؟؟؟


چ ربطی داره تو باز زدی تو فاز خیالات
پری مامانی نیکان
18 تیر 92 1:07
آنه تو خودت خوندیش


اره ولی یادم نمیاد
یاسمین و دریا و همشو خوندم ولی باورت میشه همشو قاطی کردم
فکر کنم تو ی خونه قدیمی بود داشتانش
پری مامانی نیکان
18 تیر 92 1:08
وا دایی جون چرا بد برداشت میکنی

اون برای ادب و احترام بود .


حالیش نمیشه ک
همیشه ما سر همین بحث داریم
دایی جون
18 تیر 92 1:09
شوخیدم پری خانوم

دیگه اینقد داغون نیستم


هستی
پری مامانی نیکان
18 تیر 92 1:10
خو خدا رو شکر .


آته هنی چی شد ؟بچم خوابید؟


خوابید؟؟
نه بابا
گفت پلو میخوام رفتم بش پلو بدم گفت شیر میخوام بش شیر دادم خیلی یخ بود زیر کولرهم بود گفت جیش دارم گفتم پس بدو برو
دقیقا گلاب ب روت دم دستشویی جیش کرد
منم ک قاطیا
خلاصه اونجارو شستم اومد کنار امین مثلا خوابید روش ک واشد و خجالت رو گذاشت کنار الان گیر داده پلو میخوام
هیچی دیگه دارم براش گرم میکنم
دایی جون
18 تیر 92 1:14
شرمنده ؛ من از این شوخی های خرکی زیاد انجام میدم



خخخخخخخخخخخخخخخخخخ
پری مامانی نیکان
18 تیر 92 1:15
انه ولی خدایی قبول داری کتاب خوندن از روی خود کتا بو بغل کردنش یه صفای دیگه داره ...



من این اولین بارمه که میخوام با لپ تاپ کتاب بخونم.


وای نی معرکه هست اره
ولی خوبی گوشی و لب تاب اینه ک تو تاریک هم میشه خوند ولی کتابو نمیشه
پری من کلی کتاب میخریدما الان فقط ی چمدون کتاب رمان دارم
ولی از اون موقع ک پام ب نت باز شد دیگه دانلود میکنم و پول برای کتاب نمیدم اخه خیلی گرونشم کردن
پری مامانی نیکان
18 تیر 92 1:16
دشمنت شرمنده داداش.


پری مامانی نیکان
18 تیر 92 1:18
خخخخخخخخخخخخخخخخخخخ


خدایی خیلی با حاله هنی.


آنه من برای این چیزاس که هنوز حوصله ندارم نیکی رو از پوشک بگیرم .

الهی بگردم امروز رفتیم پمپرز گرفتیم 65000تومن.


نه خداییش هنی تو این 4 ماه تازه اولین بارش بود خودشم ترسیدا کلی گریه کرد بعد گفت داشتم میرفتم یهو اومد خب خوبیشم این بود ک دقیقا کنار دستشویی بود و با شلنگ سریع شستم

اوه اوه 65 تومن
پری مامانی نیکان
18 تیر 92 1:19
آنه میخوای روزه بگیری.


اره میرم پیشواز دیگه
امروز تا ساعت8 هیچی نخورده بودم بعد امین ک اومد با پفک همون خوردم و ساعت 10 شام خوردیم
پری مامانی نیکان
18 تیر 92 1:32
آنه شرمنده . از جیش حرف زدیم نیکان پی پی کرد بردمش دستشویی.یه نیم ساعت نبود جاشو عوض کردما. آنه تو ماه حساب کردیم 130000پول پوشک میدیم و 32000تومن هم پول سرلاک . حالا خریدای دیگه جای خود.


اوه اوه پس اگه از سرلاک و جیش بگیریش کلی پولدار میشیدا خخخخخخخخخخخ
ولی نه باز
ما ماهی 50 تومن پول پوشک هنی میشد
ولی الان اصن نمیدونم اون 50 تومن چی میشه
پری مامانی نیکان
18 تیر 92 1:33
مریم سلام خوبی ثنا خوبه

خانم همیشه به گردشو عروسی.


خوش گذشت مری
پری مامانی نیکان
18 تیر 92 1:35
مریم


آنه
پری مامانی نیکان
18 تیر 92 1:36
قهر نه ولی کمی ناناحت بودم اونم تموم شد.


اوخی
دایی جون
18 تیر 92 1:36
مصطفی


ینی چی؟؟؟
پری مامانی نیکان
18 تیر 92 1:37
آنه یاسی عاشق عکسه بهش اس بدی داریم عکس میذاریم سر و کلش پیدا میشه .


اخه امشب سومین شبیه ک نیس
اون حداقل ی سر کوچیکم میزد
ولی معلومه اصن نیومده یکمی هم شب اخر ناراحت بود
پری مامانی نیکان
18 تیر 92 1:38
وا دایی حالت چرا بد شد؟


بچمون از اسم خودش بالا اورد
دایی جون
18 تیر 92 1:40
درسته بات قهرم اما جوابتو میدم ؛احساس دیگران نسبت ب خودمو رو نشون دادم


اگه بام قهری پس اینجا چ میکنی
خب دوس داری چ احساسی برات نشون بدیم شکلک بغل برات بزاریم خوبه؟؟؟
پری مامانی نیکان
18 تیر 92 1:41
مریم دور از جون . ولی نیکان انقدر با حاله اون روزی وسط مجلس خواستگاری رسمی خواهرم اومده میگه مامان این کیه ( مادر داماد رو میگفت )بهش گفتم این مامان عمو کوروشه عروسیه خاله مریه . یهو شروع کرد به رقصیدن و واسه خودشم آهنگ میخوند عروسی خاله مریه هو هو همه زدن زیره خنده .


خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ
وای پری بخورمش این نیکانو
عزیزم
ایشالا دامادی خودش
البته با من
خخخخخخخخخخخخ
پری مامانی نیکان
18 تیر 92 1:42
نکنه رضا وبش رو فهمیده ....


بفهمه هم هیچی بش نمیگه اون شلوغش کرده
پری مامانی نیکان
18 تیر 92 1:44
خخخخخخخخخخخخخخخخخخ


آنه شماره امین چند بود (شکلک یه ادم غیرتی)


اوه اوه مای گاد
مرا عفو کنید لفطا
دایی جون
18 تیر 92 1:45
وبلاگه خواهر زادمه دوس دارم باشم
منظور از مردم شما نبودین ؛ نیازی ب این کارا نیس


چشم
پری مامانی نیکان
18 تیر 92 1:45
مریم عکساتو میتونی باز بذاری من ببینم؟


بچه ها عکسای مجردیامونو بزاریم بخندیم
خخخخخخخخخخخخ
پری مامانی نیکان
18 تیر 92 1:51
آنه خیلی خوبه و میخندیم اما امشب دیره فردا شب تا عکسا آپلود بشه طول میکشه


اره خو
پری مامانی نیکان
18 تیر 92 2:00
بچه ها منم دارم دنبال عکس میگردم


بچه ها رمزو خ دادم بتون
پری مامانی نیکان
18 تیر 92 2:10
مری تو کدوم وب گذاشتی آدرس ندارم


تو لینک اولش ک نی نی وبلاگه
پری مامانی نیکان
18 تیر 92 2:17
آنه قیافه ی مجردیت منو یاد مجید قصه های مجید انداخت.

جون پری ناراحت نشیا


بترکی
چرا حالا یاد اون
ولی من هیچ تغیری نکردما
دایی جون
18 تیر 92 2:18
آره، خواست مثلا تو رو ناراحت کنه اما نمیدونه تو ناراحت نمیشی


بش بگو دمش گرم
خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ
پری مامانی نیکان
18 تیر 92 2:23
آنه خیلی مو داشتیا ولی فرق کردی .




جدی فرق کردم؟؟

ولی همه میگن هیچ تغییری نکردم خصوصا دوستام وقتی منو میبینن



پری جون من تو هم بزار


مری توهم عکستو بزاریا مجردی مجردی بدون هیچ دستبردی
پری مامانی نیکان
18 تیر 92 2:27
منمگذاشتم رمز چهار رقم آخر شمارم .




نیست ک

مری ک شمارتو نداره


پری کشتمت
عکس با ابروهای پرتو بزار
پری مامانی نیکان
18 تیر 92 2:29
هست به مری شمارمو کام خ دادم .


پری نمیخوام عکس مجردی مجردی بدون هیچ دستبرد ب صورتتو بزار
پری مامانی نیکان
18 تیر 92 2:33
وای مری عکسا خیلی نازن لباست هم خیلی قشنگه منی که خیاطم میدونم چی کشیدی تا دوختیش. مری با وجود اینکه چاقی اما قدت بلنده و چاقیت خیلی بد نیست مثلا ازاینایی نیستی که شکم بد فرم داشته باشن یا چاقیشون موضعی باشه .

خیلی خیلی خوشمان آمد.

معذرت که رک حرف زدم.


پری تو خیاطی؟؟
خوش ب حالت
پری مامانی نیکان
18 تیر 92 2:34
آنه مرگ پری عکس با خواهرام مال سال 81 مدرسه میرفتم دست به صورتم نزدم . تازه ببین ابروهام پیوند داره.


اره اونجا قیافت بچه ساله
واقعا دست نزدی ایول بابا
پری مامانی نیکان
18 تیر 92 2:35
آره متولد 64 ام .




اونجا 17 سالت بود
پری مامانی نیکان
18 تیر 92 2:36
آره عزیزم دیدم .


اخی الی چ کوچولو بود
پری مامانی نیکان
18 تیر 92 2:38
آنه منم خیاطم . دیپلمشو دارم اما الان از وقتی عروسی کردم کم ممیدوزم تازه از وقتی نیکان بدنیا اومده فقط 3 تا پالتو دوختم همین.


لباس عروسی داداشم رو خودم برای خودمو و خواهرم که کنارمه و طلایی پوشیده و مری مون که سبز پوشیده و هر دوشون دو طرفم هستن دوختم.


جدی ایول داریا
ولی پری من تاحالا فک میکردم دیپلم ریاضی داری
پری مامانی نیکان
18 تیر 92 2:40
مریم جان چهار رقم آخر شمارم که کامنت خصوصی بهت دادم تو بلاگفا


چ جلب
پری مامانی نیکان
18 تیر 92 2:42
17 تموم شده بود رفته بودم تو 18 نمیبینی باد دماقم رو


خخخخخخخخخخخخخخ
بترکی
ولی نازافتادی
پری مامانی نیکان
18 تیر 92 2:43
عزیزم من رشته ی تحصیلیم ریاضی بود . دیپلم فنی حرفه ای خیاطی هم دارم با اجازت دیپلم فنی کامپیوترم با حضور نیکان نصفه موند.


پس فعالی
پری مامانی نیکان
18 تیر 92 2:44
آنه کراوات دامادم رو دیدی


تور عروس منو بگو


خخخخخخخخخخخخ
خیلی جیگره

مری نگو ک توهم ابروهاتو دست نزدی؟؟
اون اولیشو قبلا گذاشته بودی
بابا بدون ارایش بزارید
پری مامانی نیکان
18 تیر 92 2:45
مریم ثنا کپی خودته .


اره واقعا
پری مامانی نیکان
18 تیر 92 2:49
آنه آره خدایی مجردیام که خیلی کنجکاو بودم و یه جورایی هم آچار فرانسه بودم .

تا وقتی حامله شدم و بعدشم اومدم کرج و ...

حتی مجردیم تو داروخانه کار میکردم که متاهلی نرفتم تا 2 ماه قبل از بارداریم رفتم و ثبت نام کردم برای مدرکش و تو داروخانه ی خواهرم اینا مشغول شدم اما بارداری و مخصوصا ویارش نذاشت.


چ بد
منم دقیقا سر هنی نتونستم درسمو ادامه بدم
پری مامانی نیکان
18 تیر 92 2:51
آنه همون عکس 81 بدون دست زدنه اما بلافاصله که پیش دانشگاهیم تموم شد صفا دادم اما خیلی هم پر مو نیستم.

باور میکنی من 3 ساله صورتمو بند ننداختم


چ خوب باور کن خوبه
منم زیاد بند نمیندازم اما ابروهامو صفا میدم
خخخخخخخخخخخ البته بعد ازدواج
پری مامانی نیکان
18 تیر 92 2:52
مریم بزارش


اره بزار
پری مامانی نیکان
18 تیر 92 2:53
جدی .......................

از چه لحاظ به نظر خودم پیر شدم


بچه ها منم دوباره عکس گذاشتم باهمون رمز
پری مامانی نیکان
18 تیر 92 2:56
آنه موی رنگ روشن خیلی خیلی خیلی خیل بهت میاد.


جدی
میخواستم بگم ک زشت شدم ک
اخه اون دکلره رو اصلا قبول نداشتم
پری مامانی نیکان
18 تیر 92 2:58
دختر با همین لباسای قرمز دل امینو بردی


اینا همه عکسای بعد از ازدواجمه
دل امینو با همون مجید بودنم بردم
خخخخخخخخخخخ
بچه ها عکس یک مونده ب اخرو نیگاه خخخخخخخخخخخخخخ جوراب پامه اونجا حامله بودم یک ماهم بود خبر نداشتم
پری مامانی نیکان
18 تیر 92 2:59
مارکت تو حلقم




لباسه ک مال من نبود دیدم یکی اورده برای فروش

منم سریع تنم کردم عکس انداختم اونجا هنی س ماهش بود
پری مامانی نیکان
18 تیر 92 3:01
عیب نداره تیریپت اسپرته با جوراب اسپرت . آنه چه خوب که انقدر عکس داری خوشم میاد.


تازه میگم عکس ندارم تو و الی ک خیلی عکس داشتید حسرت شمارو میخورم والا
پری مامانی نیکان
18 تیر 92 3:05
میدونی ما با الی نا خیلی عکس داریم الان داشتم عکس پیدا میکردم با خودم گفتم اینا که همه دسته جمعیه . آنه یعنی طوری بود که یا ما خونه داییم بودیم یا اونا خونه ی ما


خیلی خوبه اینجوری
پری مامانی نیکان
18 تیر 92 3:06
مری بزن قدش.


پری مامانی نیکان
18 تیر 92 3:10
من حنا بندون نداشتم اما پاتختی هم چون دیرمون شده بود آتلیه نرفتم


من اصن فکرم نرسید اینهمه خرج کردیم برم اتلیه
پری مامانی نیکان
18 تیر 92 3:16
مری لبساتوخودت دوخته بودی؟


باریکلا
پری مامانی نیکان
18 تیر 92 3:19
آنه دارم یه عکس میذارم که سه ماه ابروهامو دست نزده بودم.


ایول
پری مامانی نیکان
18 تیر 92 3:23
بلاگفا باز قاط زد. میز کارم باز نمیشه


برید عکس منو ببینی من حذفش کنم
پری مامانی نیکان
18 تیر 92 3:26
بچه ها بلاگفا صاب مرده باز اعصاب خورد کن شد.




عیب نداره پری حرص نخور


پری دیدی حذف کنم؟؟
پری مامانی نیکان
18 تیر 92 3:27
خخخخخخخخخخخخخخخخخخ


مریم اگه به من بود باز میپرسیم این کیه ؟


خخخخخخخخخخخخخخخخ
خداییش امین تغیر کردا
پری مامانی نیکان
18 تیر 92 3:28
من 24 سالگی عقد کردم


من ی ماه دیگه میشم 24
پری مامانی نیکان
18 تیر 92 3:28
آره آنه جون دیدم.


فدای تو
دایی جون
18 تیر 92 3:28
بفرمایید سحر


چی میخوری
پری مامانی نیکان
18 تیر 92 3:29
آخه دوست ندارم عکس بمونه . میخواستم بحذفم .


حالا درست میشه دوباره غصه نخور
بچه من دیگه برم ی چیزی بخورم و بعدنمازو لالا
پری مامانی نیکان
18 تیر 92 3:31
بچه ها من برم برای میثم سحری گرم کنم .


دوستتون دارم ساعتهای خوبی بود . میبوسمتون . جینیگیل ها رو ببوسید.


فدای تو گلم
بوووووووووووووس بای
پری مامانی نیکان
18 تیر 92 3:33
التماس دعا


و همچنین
بووووووووووووس بای
آبي آسماني
18 تیر 92 11:46
سلام اين بار نه تنها از شما بلكه از مخاطبان محترمتان رسما دعوت مي كنم كه مطلبی را که در وبلاگم قرار دادم مربوط به سرگذشت واقعی از خانمی هست که غم از دست دادن مادرش رو فراموش نکرده بود که به آغوش مرگ رفت اما مرگ او را پس زد، به مرز خودکشی رسید با نامادری روزگار سپری کرد ولی با امید به آینده به جایی رسید خیلی از ما آرزو اون رو داریم ، ماهانه بیش از 20 میلیون درآمد و خوشبختی وصف ناشدنی از زبان خودش ... فقط با توکل ، امید و اراده آهنین... حتما بخونيد خلاصه ای از بیوگرافی ایشان(ارزش خواندن رو داره پیشنهاد می کنم، سر فرصت بخوانید) چهل و دو سال پیش مادرم در حالی که بیشتر از هفده سال نداشت ، سر زا رفت ، من و برادرم بی‌مادر شدیم ، وقتی من یازده سالم بود، سوختم . پدرم بعد از مادرم با زنی ازدواج کرد که قبلا با مرد دیگری ازدواج کرده بود و چون بچه دار نمی شد، جدا شده بود. پدرم به این خانم گفت هم دختر دارم و هم پسر و با هم زندگی می‌کنیم اما از آنجایی که خواست خدا چیز دیگری بود، این خانم در خانه پدرم سالی یک و در نهایت ده فرزند به دنیا آورد که یکی از برادران من شهید شد. وقتی نامادری‌ام این همه بچه آورد، من توی این بچه ها گم شدم...
**سمیه**
18 تیر 92 13:26
سلام
نبـــــودم هیچ وقت حس نشد

دوستان میشه برای یه مریض توی این ماه مبارک رمضان دعا کنید....



سلام عزیزم
چرا میگی نبودم حس نمیشه
ما همیشه ب یادتیم
حتما اگه لایق باشیم
**سمیه**
18 تیر 92 14:47
خب حس نمیشه دیگه

وگرنه توکامنت ها معلوم بو.د....



سمیه جان این حرفا چیه ما دوستت داریم
**سمیه**
18 تیر 92 14:52
همه تان شماره ام داریدولـــی وقتی نت هستید دریغ ازخبر ....
خـوب به الی هم گفتم به هم خبر بده باش فقط حس ام درس میگه


سمیه جان ماهم ب کسی خبر ندادیم
اگه دیدی ب پری پریشب اس زدم چون خودش گفت
**سمیه**
18 تیر 92 15:08
دارم میرم بیمارستان

آنسه ازدرونم واقعا حس کردم اگر در جمع تان هم نباشم خلا من مثل بقیه جا ها مهم نیست بخدا به این ماه عزیز ....دلم به شدت گـرفته....

خدایا به داد این تنهایی تنها برس


عزیزم 12 ب بعد هروقت دوس داشتی بیا
دایی جون
18 تیر 92 15:52
سلام
وبلاگ خواهرزادمه دوس داشتم بیام؛مشکلیه؟


نه....
دایی جون
18 تیر 92 16:02
سلام سمیه خانم

من دایی ناتنی مهنام(پسرخاله آنسه خانم)

البته ب من ربطی نداره ها ؛ اما اینطوری ک شما فک میکنین نیس ؛ لااقل درمورد آبجی آنسه اصلا صدق نمیکنه

چون با شناختی ک من ازش دارم(ینی کاملا میشناسمش) میدونم اصلا آدم بیمعرفتی نیس و احتمالا یادش رفته بود بهتون خبر بده

مثلا شما با هم رفیقین ؛ مگه میشه رفیق از نبود رفیقش شاد باشه نبودشو حس نکنه؟؟؟

التماس2آ




من بعد کسی رو خبر نمی کنم

یکی رو بگم یکی رو نگم و شر ب پا شه

از این ب بعد هرکی دوس داره 12 ب بعد بیاد اینجا

حتی ب دوستان صمیمی هم اس نمیزنم

ما در خدمت همه ی دوستان هستیم ب صرف شب نیشینی


هرچند دیگه الانم ک ماه رمضون شده دیگه ساعت کاریا معلوم نیست
باید مشخصش کنیم
خخخخخخخخخخخخخخخخ
الی
18 تیر 92 18:06
سمیه جان من خودم نبودم. نه اینجا نه اونور.

عزیزم بیا تو جمع.

سمیه سعی کن رو خودت کار کنی. اینجوری بیشتر بهم میریزی.

ما دوست داریم سمیه ی شاد ببینیم.


خانوم مهندس
18 تیر 92 18:30
نا مردا این سه روزی ک من نبودم چقدم حرف زدین...........
دلم براتون تنگ شده
از بی نتی اعصابم خرد شده...............
یعالمه دوستتون دارم


وای یاسی دلم حسابی شور افتاده بود
خوبی ینی
الی
18 تیر 92 19:10
یاسی عشقم کجا بودی؟

اس دادم.


زنگیدم ج ندادی.

دوستت دارم یاسمنگولا


خخخخخخخخخخخخ
دایی جون
18 تیر 92 19:13
دایی جون
18 تیر 92 19:27
آبجی ما تشریف ندارن؟؟؟؟؟
خواستم بگم ک ظاهرا داری از دستم خلاص میشی ؛ امشب افطار (پدر ریا بسوزه) با مسعود اینا میریم خونه ما
خوشحال شدی،نه؟
از رفقاتم عذرخواهی کن بابت این چن شب مزاحمتم ؛
اصن نیازی نیس،خودم ازشون عذرخواهی میکنم

الی خانوم ، پری خانوم ازتون عذر میخوام
اگر بار گران بودیم و رفتیم


پرروووووووووووووووووو
پری مامانی نیکان
18 تیر 92 19:39
وای دایی جون این حرفا چیه شما گل سر سبد بودین . کجا میرین ؟ بازم بیایید خودتون که میدونید سر به سر گذاشتن آنه چه حالی میده .



منو تنها نذار رو قلبم پا نذار


سوتفاهم نشه ها ما این آهنگو واسه هر کسی که بخواد اینجارو ترک کنه میخونیم.


خخخخخخخخخخخخخخخ
نه بابا بزار بره
میترسم چشم و گوشش واشه
دایی جون
18 تیر 92 19:45
نظر لطفتونه
اومدن ک میام؛ یهویی دیدین امشبم اومدم البت اومدن من ب چت روووووم(شکلک آدمکی ک میخواد حرص آبجی آنسه رو در آره) بستگی داره ک بیام خونه پسرعمه هام یا نه!!!
اذیت کردن آبجی گلمون ک کار همیشگیمه
اختیار دارین؛ چ سوتفاهمی!!! راحت باشین



تو از عمد ترم تابستونه برنداشتی ک تلپ شی خونه پسرعموهام
الی
19 تیر 92 0:06



یووووووووووووووووووووو ها ها
قطره
19 تیر 92 0:31
سلاااااااااااااااااااااااام دوستا
ما هم هستیم


ای خدااااااااااااااااااا
ینی میشه
وای غتره لنگ مرامت بودم
قطره
19 تیر 92 0:32
سلام الی جووون تو هم ک اینجایی...
سلام آنه...


سلام ب روی ماهت اگه بدونی چقدر دلم برای انلاین بودنمون تنگ شده بود
سحری درست کردی اومدی

شکلک ی بانویی ک میخواد پز بده سحریش اماده هست
قطره
19 تیر 92 0:33
بچه ها شماهم مث منین...؟
اصلن حس تایید کردن کامنتام رو ندارم


کامنتای من ک تایید میشه خودش
ولی خو اره منم حس تایید اون وبمو نداشتم هرچند چنتا بیشتر نبودا
مامان عبدالرحمن واویس
19 تیر 92 0:33
سلام عزیزم توی وبلاگمون یه ختم قرانی برگزارکردیم خوشحال میشم شماهم شرکت کنیداگه جوابتون مثبته پس به وبلاگم بیایدوجزموردنظرتونوانتخاب کنیدتابنامتون ثبت بشه وازاین ثواب بزرگ بهره مند بشید
منتظرتون هستم


عزیزم من خودم ی ختم برداشتم ببینم میتونم اینو تمومش کنم
قطره
19 تیر 92 0:33
بله ایشالا زین پس اگه خوااااااااااب بهم امان بده ماه رمضون در خدمتیم


ای جااااااااااااااااان
بسی مشعوف و خوشحالیم
قطره
19 تیر 92 0:34
برنجم خیسه...
خورشتمم رو گازه


به به بانوی هنرمند
منم برنجمو همین الان گذاشتم
قطره
19 تیر 92 0:35
الی کوش؟
الان بود ک


اره میبینی توروخدا
قطره
19 تیر 92 0:36
واست ی مورد خ ارسال نمودندی


بله خوندندی
بیچاره شوهر من خودش خوابید
الی
19 تیر 92 0:37
سلام.

قطره عشقم بدو بوس بده.


منم موووووووووووووخوام
قطره
19 تیر 92 0:37
اونجا ساعت چند اذون میدن


4:20
قطره
19 تیر 92 0:38
سلااااااااااااااااااام الی
بیا بغلم


بیا اینقدر پز دادیم گازمو سیل برداشته هرچی اب برنج بود ریخت رو گاز
قطره
19 تیر 92 0:38
ما ک بیست دقیقه ب چهار میریم نماز


جدی
چ جلب و خوش ب حالتون از اون ورم غروب زود اذانو میدن دیگه
قطره
19 تیر 92 0:41



پلکت را قربان
الی توهم غذاتو درستیدی
قطره
19 تیر 92 0:41
از اون ور 8 و دوازده دقیقه اذانه


ما ی ربع ب نه
قطره
19 تیر 92 0:41
ببینم از الان برنجت رو دم میکنی؟؟؟


اره بابا حوصله داری
زیرشو خاموش میکنم بعد سه و نیم اگه خیلی سرد بود دوباره گرمش میکنم
قطره
19 تیر 92 0:43





نخندش

میگم راستی گوشیم شارژ نداشت بت جواب تبریک رمضانو بدم

شورمندت


الی کجا رفت
قطره
19 تیر 92 0:44
ای ول ...
البت من پارسال آخر شب دم میکردم بعد سحر ک بیدار میشدم فقط زیرش رو روشن میکردم...
ولی امشب ک تصمیم دارم بیدار بمونم گفتم همون ی ربع به سه دم کنم


اخه وقتی سرگرم ب حرف میشیم میترسم یادم بره
خخخخخخخخخخخخ
قطره
19 تیر 92 0:45
الی جوووووووووووووووووووووووووون


الی بی ادب پلووووووووووو
قطره
19 تیر 92 0:45
فکر کنم باز با نتش مشکل داره....


باور کن خوابید
قطره
19 تیر 92 0:46
قطره
19 تیر 92 0:46
آنه تو کجا غیبت زد....
رفتی برنجت رو دم کنی


نوچ
ی لحظه رفتم تو ی وبی
قطره
19 تیر 92 0:47



این ایکون تنها و فقط برای فاطمه هست
قطره
19 تیر 92 0:48
خوش ب حال الی...
خیلی خوبه آدم زود خوابش بگیره...


اره اون خیلی باحاله ی دفعه وسط حرف میخوابه
حالا منو نگو
مثلا بعدازظهر تصمیم میگیرم ک بخوابم هنی ک اصلا نمیخوابه میخوابه و من ولی خوابم میپره
ای خدااااااااااااااااااااااا
قطره
19 تیر 92 0:49



خخخخخخخخخخخخخخخ
شکلکت اسمش ابله هست
قطره
19 تیر 92 0:49
تو کدوم وب بودی منم بیام


وب غیاثکلا
خخخخخخخخخخخخ
ی سر رفتم ببینم پست گذاشتن
الی
19 تیر 92 0:51
ایششش کد نمیداد.

بچه ها من یه مشکل دارم.

قطره راستی خ چی بود؟


چ مشکلی؟؟؟
خ برای کمن بود ب تو چ مربوط
قطره
19 تیر 92 0:51



پری مامانی نیکان
19 تیر 92 0:52
من آمده ام وای وای من آمده ام


خوش اومدی وای وای خوش اومدی
الی
19 تیر 92 0:52
یاسی هم که پیداش شد.

زنگ زدم ج نداد.


اره خدارو شکر خیالم جم شدا
پری مامانی نیکان
19 تیر 92 0:53



یووووووووووووووووو ها ها
قطره
19 تیر 92 0:53
ای جانم ...
من ک گفتم الی با نتش مشکل داره...
چیز خاصی نبود... میام تو وبت کام میزارم..


غتره چشات تعجب نکنه بیداری؟؟؟
قطره
19 تیر 92 0:53
سلااااااااااااااااااام پری جووووووووووووووووووووووووووووووون


یوووووووووووووووووووها
پری مامانی نیکان
19 تیر 92 0:54
سلام انه و قطره و الی . روزه داران قبول باشه التماس دعا


سلام ب روی ماهت فدای تو
محتاجیم ب دعا
الی
19 تیر 92 0:54
ما 3روزه برنج زده شدم.

2 پیمونه رو 3 روزه گرم میکنیم نمیخوریم. سحری نونی میخورم.


خخخخخخخخخخخخخخخ
من 5 پیمونه گرفتم
البته گفتم برای ناهار هنی هم اضاف بیاد
پری مامانی نیکان
19 تیر 92 0:55
چطورید.

قطره چه خبره میخوای تا سحر بیدار بمونی.



فکرشو بکن فقط نیم درصد!!
قطره
19 تیر 92 0:55



پری مامانی نیکان
19 تیر 92 0:56
آنه گندمو دارم میخونم.


پری منم همینطور جو زدم کردی دیگه
حالا ک دارم میخونم هی ی کوچولو داره یادم میاد
تو کجاشی الان
الی
19 تیر 92 0:56
سلام پری.

سمیه نیومد


نه نیومد
بش حتی ز زدم اما در دسترس نیس گوشیش
پری مامانی نیکان
19 تیر 92 0:57
نیم درصد چی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟


غتره تا سحری بیدار بمونه
قطره
19 تیر 92 0:58
نه بابا من خودم قبلاا تا صب بیدار بودم....
از برکات ازدواج و سرکار رفتن اینه ک مجبورم برم بخوابم...
الانشم وقتی مجرد میرم مشهد خونه خالم تا صب با دختر خالم بیدارم و میحرفم


اره خو خداییش سرکار میری دیگه حق داری
غتره تا کی میخوای بری سر کار خسته نمیشی؟؟
**سمیه**
19 تیر 92 0:58
سلام شب بخیر



شب بخیر عزیزم
خوش اومدی
الی
19 تیر 92 0:58
چه خبرا؟؟

فقط یکی یکی بگید.


هیچ خبرا
پری مامانی نیکان
19 تیر 92 0:59
اونجایی که کامیار و سامان رفتن پیش پسره تو تياتر دنبال داداش گندم


اوه تااونجا پیش رفتی
خو من کم کم میخونم
من تااونجا ک گندم فهمید بچه اینا نیس
قطره
19 تیر 92 0:59
من گندم رو خوندم...
همون رمان موبایله دیگه ؟؟!!


نه کتاب بود حالا با موبایلشم اومده
از م مودب پور همسر ماندا معینی
منم خوندم ولی خیلی قدیم برای همین دوباره دانلود کردم بخونم
دلم میخواد برم این سری دریاشو دانلود کنم
ولی یاسمینشو یادمه
پری مامانی نیکان
19 تیر 92 1:00
سمیه جون سلام شب خوش


سمیه جون هستی
قطره
19 تیر 92 1:00
والا از سرکار رفتن ک خیلی خسته شدم ولی حیفم میاد ولش کنم... 5 ساله سابقه بیمه دارم.....


خودتو باز خرید کن
پری مامانی نیکان
19 تیر 92 1:00
مری سلام


سلام عزیزم
خخخخخخ
الی
19 تیر 92 1:00
بهش اس دادم گفت میام.

دوست دارم بدونه من دیشب نبودم


منم بش تک انداختم
گوشیمم ش نداره
قطره
19 تیر 92 1:01
به به سلام مریم جوووون
سلام سمیه جوووون
عرض ارادت


سلام ب روی ماهت
پری مامانی نیکان
19 تیر 92 1:02
الی من خبری نیست . داشتم گندم رو میخوندم میثم و نیکان هم همین الان از استخر اومدن .دارن میوه میخورن برن بخوابن.


مگه نیکانو میزارن بره استخر؟؟
نامردا هنی منو نمیزارن
چقدر ما رفتیم دسته جمعی و هنی موند پیش باباش
الی
19 تیر 92 1:02
مری جون
قطره
19 تیر 92 1:02
آره رمان زیاد دارم تو گوشیم..
ی زمان میخوندم...بعد خیلی جو گیر میشدم... دیگه نمیخونم


مث من اینقدر جو گیر میشدم ک بعضی اوقات باامین دعوام میشد ک چرا تو اینکارارو نمیکنی
پروانگی یک پروانه رو ک میخوندم همینجور گریه میکردم
خاله فاطی
19 تیر 92 1:02
سلام
متن قشنگی بود
هنیو ببوس


عه به به رسیدن ب خیر
خوش اومدید
همین الان رسیدید؟؟
الی
19 تیر 92 1:04
قربون نیکانم.

سمیه جان سلام. امشب باید پا به پای ما باشی.


سمیه جان کجایی عزیزم
پری مامانی نیکان
19 تیر 92 1:04
الی میدونی این گندم ماله همون نویسنده هس که تو یه کتابشو میخوندی و میخندیدی الهام و مری مسخرت میکردن بعد من خوندم و بعد مری


حتما یاسمینشو میخوند ک میخندید اقا کاوه رو میگفت اقا گاوه
**سمیه**
19 تیر 92 1:04
نیم ساعتی هست تووی ووب هستم



خب ی چیزی میگفتی
الی
19 تیر 92 1:05
خاله فاطی چه مظلوم شده خبریه؟


راس میگی خیلی مظلوم بود
فک کنم خسته بود چون توراه ب قم بودن
همین الان یحتمل رسیدن
خاله فاطی
19 تیر 92 1:06
ده ونیم رسیدیم


چ زود
بابا پرواز کرد؟؟
پس یانگومو دیدید
خیلی قشنگ بود افسر مین جانگووووووووووووووووو
پری مامانی نیکان
19 تیر 92 1:06
من فقط دوست دارم به ته رمان برسم زیاد جوگیر و احساسی نمیشم .


نه بابا من داغونم
الی
19 تیر 92 1:07
سمیه بیا وسط جمع


اره بیا وسر ما میزنیم تو برقص
خاله فاطی
19 تیر 92 1:07
به به سلام الی خانوم
واااااا حرفا میزنینا مظلوم بودم


اره مظلومیتت تو حلق صحتی
پری مامانی نیکان
19 تیر 92 1:07
آنه جدی اسمش چیه ؟


الی آنه راست میگه یاسمین رو میخوندیم


اسم کی؟؟؟؟
یاسمین خیلی خنده دارو قشنگ بود
خاله فاطی
19 تیر 92 1:07
اتفاقا اصلا خسته راه نیستم
خسته از روزگارم


اوه بگیر بخواب بینیم
روزگار توب روزگار زهر میزنی ک اون ب تو نمیتونه بزنه
همچین خواهری داریم ما
قطره
19 تیر 92 1:08



خاله فاطی
19 تیر 92 1:09
باز گفتی صحتی به خدا اصلا باهاش کاری ندارم سر یک موضوع باهاش سنگین تر شدم


دوباره چ کرده اون ملعون
خدایا مرا ببخش در این ماه مبارک

میگم ش نداری بفرستی
خخخخخخخخخخخخخخخ
عم سعید ووووهمه بم اس دادن من ش ندارم
الی
19 تیر 92 1:09
منم دوست دارم زودتر برسم به ته دیگ


ولی من نه من دلم میخواد هی وسط داستان هیجان داشته باشه و بخونم ولی نرسم ب اخرش حس میکنم روزگارم هم تموم میشه
الی
19 تیر 92 1:11
یادش بخیر رمان.
پری یاسمین رو خوندیم.

سمیه هستی؟


اره یاسمین قشنگ بود
پری مامانی نیکان
19 تیر 92 1:12
اسم بچه ی دومتو میگم که بارداری.





















خو معلومه رمان تو 98 تیارو میگم


خخخخخخخخخخخخخخ
هنوز ننوشتم ک
ی رمان نوشتم خیلی قدیما 400 صفه هنوز تموم نشد
خخخخخخخخخخخخخخخ
الان یکی جدید شرو.ع کردم بزارم تو نودهشتیا
هنوز تموم نشده
ولی اسم خودم تو نودهشتیا تسنیم 68 هست
چیزی نذاشتم هنوز
فقط ب پروفایل دوستان نظر دادم
الی
19 تیر 92 1:13
بچه ها فهمیدین فهیمه رحیمی فوت کرد؟


اره
خیلی ناراحت شدم
رمان پنجرش قشنگ بود
کلا رماناش تک بود
مث این نودهشتیا هی توش بغل و بوس و...نداره
ی بچه 14 ساله اگه بخونه خیلی زشته
خخخخخخخخخخخ
اصلا هم منظورم فاطمه نبود
**سمیه**
19 تیر 92 1:14



ی چیزی بگو خو
کجا سرگرمی
الی
19 تیر 92 1:14
قطی کجا رفتی؟


قطی؟؟؟
خخخخخخخخخخخ
خاله فاطی
19 تیر 92 1:15
من؟؟؟؟بدون ش؟؟؟؟؟اصلا محاله
نه بابا مال چن ماه پیشه چیز مهمی نبود مهم اینه که اون داداش شیخ کچل زشت .....لا اله الا الله
زن گرفتش رفت اونم شووووووووووووومالی
الان فک کنم کلا فهمیدی دیگه منو باش مثلا میخواستم نگم اینو


مگه تورو میخواست؟؟؟
قطره
19 تیر 92 1:15
فهیمه رحیمی کیه؟


نویسنده ی معروف رمان نویسان
پری مامانی نیکان
19 تیر 92 1:16
ا فهیمه مرد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟


اره ی ماهی میشه
الی
19 تیر 92 1:16
سمیه من گل نمیخام. بفهم لطفا.




چی شده مگه
قطره
19 تیر 92 1:16
آهان نویسندست....؟
خدا رحمت کنه... نمیشناسمش


خخخخخخخخخ
خاله فاطی
19 تیر 92 1:16
بیشین بینیم بابا


ب جون هنی نشستم
قطره
19 تیر 92 1:16
الی ی باره میگفتی قرطی


ب خدا منم میخواستم همینو بگم
**سمیه**
19 تیر 92 1:17
چی بگم
جز التماس دعا توی این ماه مبارک

هیچ جا مشغول نیستم


پ چرا چیزی نمیگی
پری مامانی نیکان
19 تیر 92 1:18
اینجا همه چی در همه .....سالی تالک



سالی تالک؟؟
الی
19 تیر 92 1:18
قرطی؟ نه دوست ندارم. همون قطی خوبه.


خخخخخخخخخخ
فاطمه قطی هم شدی رفت
خاله فاطی
19 تیر 92 1:19
وا خدا نکنه حالا ترخدا بیا یه شیخ کچل منو بخواد
والا
خود صحتی یه زره...
جان من به گوش کلاغا نرسه


اینجا گذاشتی بعد نرسه
ب صحتی بگو موی گندیده ی تورو دست اینا نمیدیم
بچه پرروووووووووو
پری مامانی نیکان
19 تیر 92 1:19
جوجه ها چه میکنن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟


جوجه من داره نماز میخونه و دعا میکنه
الی
19 تیر 92 1:20
سمیه حرف بزن.

تو چطور رمان میخونی؟


اهل رمان هستی سمیه
قطره
19 تیر 92 1:20
پری مامانی نیکان
19 تیر 92 1:20
بچه ها من الان خیلی پشیمونم .چون تو دوران مدرسم خیلی بچه مثبت بودم وخر خون . هیچ شلوغی نکردم .


ولی من بااین ک درسم خوب بود ولی شر بودما ینی ماتو کلاسمون بچه خنگا اینقدر شر نبودن ک ماها شر بودیم
بعد اینقدر درسمون خوب بود ک جرات نمیکردن معلمکا چیزی بگن ب ما
الی
19 تیر 92 1:21
جوجه ی ما خوابه.


الهی
خاله فاطی
19 تیر 92 1:22
رسید که رسید چیز مهمی هم نبود
دست شما درد نکنه از این لطف بسیار بسیار زیادتون


اصلا از همون اولش ب این دوستی حس خوبی نداشتم
ولش کن بزارش کنار برو ی دوست دیگه پیدا کن
الی
19 تیر 92 1:22
سمیه تنهایی؟ شوشو هست؟
پری مامانی نیکان
19 تیر 92 1:22
جوجه منوکی میخوابونه ؟


جوجه منو چی
قطره
19 تیر 92 1:23
خخخخخخخخخخخخخخخخ


خخخخخخخخخخخخخ
خاله فاطی
19 تیر 92 1:23
قطی کیه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟


فک کنم تورو گفتن
الی
19 تیر 92 1:23
من خیلی خیلی شیطون بودم تازه به همه خط هم میدادم.


ینی خطاط بودی
**سمیه**
19 تیر 92 1:24
نه من اهل رمان نیستم

الی جان توی اس گفتی شب باهات کاردارم منتظرم چکار داشتی عزیز دل...
الی جان راستی چرا توی گروه خواهر زاده ام رای ندادی...


سمیه جان راستی اگه دیدی من رای ندادم چون قبلش رای داده بودما
خاله فاطی
19 تیر 92 1:24
باژه حتما یه دوست دیگه پیدا میکنم


مث این نباشه ها همون ناصری خوبه مثبته
خخخخخخخخخخخ
پروانگی پروانت ب کجا رسید؟؟؟
پری مامانی نیکان
19 تیر 92 1:25
آنه ما معلم دیفرانسیلمون پسر بود هنوزم باهاش در ارتباطم.


خخخخخخخخخخخخخخخخ بترکی
جدی میگی
پس چرا قم نداره
تازه قم دانشگاه دولتیشم پسرا و دخترا جدان
قطره
19 تیر 92 1:25
عهههههههههههه منظور الی خاله فاطی بود یامن
فکر کردم نوع جدید تلفظ قطرست


اها اره
من فک کردم منظورش فاطمه ما بود میخواست بنویسه فاطی نوشته قطی
نکه اصلا پیش ما نیستی یادم رفته بود توهم هستی
**سمیه**
19 تیر 92 1:26
اره تنهام همسرم نیست خونه


چرا
الی
19 تیر 92 1:26
جدی؟ کدوم گروه؟
قطره
19 تیر 92 1:26
ما دبیرستان معلم مرد زیاد داشتیم...
یکیش شوهر خاله ی خودم بود


ایول
قطره
19 تیر 92 1:27
الی
19 تیر 92 1:27
منظورم قطره بود.

ببین.

جباب = حوبی

قطره= قطی


مسخرع
پری مامانی نیکان
19 تیر 92 1:28
آنه ما تو دبیرستان 5 تا معلممون مرد بود حتی کلاسای کنکورمون هم مرد بودن الی تو تقی نسب رو دیده بودی؟


کلاسای کنکور قمم مرد هست ولی رسمیاش نیس
قطره
19 تیر 92 1:28
مریم جوووون عجب برنامه ها داری رو گوشیت


چ پلوووووووووووووئه
**سمیه**
19 تیر 92 1:28
گروه نه دیگه
فقط تبلیغ کردی
هیچ مدوم از دوستان هم رای ندادن


خب من ب س نفر قبلا رای داده بودم
الی
19 تیر 92 1:30
سمیه دوست دارم تو جمع باشی .

همه مشکل دارن اما قرار نیست از پا در بیان.

استرس و ناراحتی مشکلو بزرگ میکنن

حرف بزن خودتو تخلیه کن.


پری مامانی نیکان
19 تیر 92 1:31
مریم اگه شارژت نصفه بمونه چی میگه ؟


الی
19 تیر 92 1:32
یادمه بنداز همه بریم رای بدیم


مریم مهمونت چی شد چرا نیومد
پری مامانی نیکان
19 تیر 92 1:33
آنه ما کلاسای کنکورمون از خود مدرسه بود یبار تو صندلی یکی از استادا بچه ها سوزن ته گرد گذاشت بدبخت نشست روش و قرمز شد اما جیک نزد
ازفرداش نیومد.


وااااااااااااااقعا
چ جلب بازیایی میکردید
خاله فاطی
19 تیر 92 1:33
آخه مثبت در مثبت یه جوریه حال نمیده حالا دیدی از تو همین منفیا یکی رو پیدا کردیم
هیچی دیگه رها با شوهرش ازدواج کرد
ولی این شوهره خیلی بیشعوره تو که گفتی خوشبخت میشه؟


تو غلط میکنی
دم دراورده مارمولک
گفتم بده بعد بچه دار میشه طلاق میگیره بچشو شوهرش میدزده میره تیمارستان ی پسره کمکش میکنه همون ک ی پسره تو خیابون میافتاد دنبالش اون خوبه
اون داستان من بود ک شوهرش خوب بود
**سمیه**
19 تیر 92 1:33
کل من کم حرف هســـــــتم وبیشتر وفتا ساکتم...


بله
قطره
19 تیر 92 1:34
اینم واسه مری خودمون
پری مامانی نیکان
19 تیر 92 1:34
آنه شارژ گوشی نصفه میمونه تو چرا استرس میگیری.


هویجوری
الی
19 تیر 92 1:34
ببین من خودم هزارتا مشکل دارم شاید بقیه هم داشته باشن اما ساعتی که پیش همیم مشکلات از یادمون میره understand?


دقیقا منم خیلی مشکل داارم
خاله فاطی
19 تیر 92 1:35
قربون شما


اییییییییییییییش
قطره
19 تیر 92 1:35
واقعا آنه تو چرا استرس میگیری


از خواهر 14 ساله کوچولوم
خاله فاطی
19 تیر 92 1:36
ای وای من موندم چرا وقتی دارم تایپ میکنم باید همراش همون نوشتمو بلند بخونم الاناست که بابا فریادش بره بالا


خخخخخخخخخخخخخخ
ازت گوشیتو بگیره من خنک شم
الی
19 تیر 92 1:36
کی مهمون داشت؟


کی
پری مامانی نیکان
19 تیر 92 1:38
وای بچه ها من اصلا حالو حوصله ی مهمون و مهمون داری ندارم . اصلا حوصله ی مهمونی رفتنم ندارم.

دوست دارم یه ماه تو خونم باشم


منم ک مهمون ندارم
ولی باز بااینحال شاید خانوادمو بگم
و حتی پسرعمومو
خاله فاطی
19 تیر 92 1:39
وای خدا مرگم بده تو که همه رو گفتی .آخه همون آقا چشم قشنگ البته اصلا حوصله خوندن ندارم کلا چن روزه حوصله هیچی رو ندارم


اصن عاشق اقا چشم قشنگ میشی خفن خیلی جلبه
تازه اقای همسایه هم میشه

چرا مگه سفر خوب نبود؟؟
نکنه یار نبود و دیدار نشد
الی
19 تیر 92 1:39
بچه ها دوست داشتید بگید از اول امسال چی خوش حالتون کرده؛

1. سمیه
2. قطی
3.پری
4.مری
5.آنه
6. الی


آنه
قطره
19 تیر 92 1:39
سمیه جووون اینجور ک من فهمیدم تو زندگیت ی مشکلاتی وجود داره..
عزیزم اگه بخوای ب مشکلاتت فکر کنی در واقع اونا رو بزرگ تر میکنی...
بیخیالشون باش.....


دقیقا
**سمیه**
19 تیر 92 1:39
understandالی جان


خوبه
قطره
19 تیر 92 1:40
یعنی چی الی ؟ یعنی چیزی ک خوشحالمون کرده بگیم؟


چ سوالایی
خو معلومه من
خخخخخخخخخخخخ
الی
19 تیر 92 1:40
هی وای خاله یادم رفت تو هم بگو باشه شرمنده


تازه فهمیدم منظورت چیه
خاله فاطی
19 تیر 92 1:40
وا استرس ؟؟؟؟از من؟؟؟؟؟ولی کوچولو رو خوب اومدی


خو کوچولویی دیگه تو بغل من بزرگ شدی خودم عوضت میکردم
مادری کردم در حقت خواهر
پری مامانی نیکان
19 تیر 92 1:40
الی تولد نیکان برام روز خوبی بود و یکی هم که هم خوشحالم کرد و هم غمگین از شادیش قضیه ی مری بود.


عالیه
الی
19 تیر 92 1:42
اولین لایک به پری.


لایک
پری مامانی نیکان
19 تیر 92 1:42
مری خدا بگم چیکارت کنه اشکم از خنده در اومد.


خخخخخخخخخخ
قطره
19 تیر 92 1:42
پری... قضیه ی مری؟
کدوم مری؟
همین مری خودمون ؟


خواهرش مری
الی
19 تیر 92 1:43
سریع.

عجله کنید.


تند
قطره
19 تیر 92 1:43
مری شفاف سازی کن اون اتفاق قشنگه چی بود؟؟



حتما میخواست دخترشو شوهر بده
الی
19 تیر 92 1:44
مرسی مری جون
پری مامانی نیکان
19 تیر 92 1:44
قطره جون مرضیه خواهرم که نامزدکرد.
خاله فاطی
19 تیر 92 1:44
خخخخخخخخخخ اشتباهی به جای اینکه بگی عاشق چشم قشنگ میشه گفتی عاشق چشم قشنگ میشی هووووووووووووی هووووووهوووووو
چرا سفر خیلی هم خوب بود ولی خوب در خوب هم بدی هایی مخوطه


اتفاقا درست گفتم
منظورم این بود ک عاشق شخصیت چشم قشنگ میشی و ب کل طاهارو ب باد فراموشی میسپری
الی
19 تیر 92 1:45
قطی بدو بگو.


قطی چیه خوشم نمیاد
پری مامانی نیکان
19 تیر 92 1:45
الی از عروسی نیلوفر عکس نداری

خیلی دلم میخواد عکسشو ببینم راستی 26 شهریور عروسی مجیده ؟؟؟؟


ینی کی میتونن باشن اینا
مریم نگفتی مهمونت کی بود میخواست بیاد اینجا
الی
19 تیر 92 1:46
مرسی آنه جونم


فدای تو
الی
19 تیر 92 1:47
از عروسی ندارم حنا رو دارم.


آری 26 عروسی داریم.

سمیه تند.


الی تو چی
الی
19 تیر 92 1:48
سمیه بگو.


عروس رفته گل بچینه
پری مامانی نیکان
19 تیر 92 1:48
بذار ببینیم . 26 مجیده ؟
خاله فاطی
19 تیر 92 1:48
بله
خوب من برم ننه رو کمک کنم راستی یه خبر بد شیخ ممود تصادف کرده برم بش زنگ بزنم یکم آرومش کنم


برو گمشوووووووووو
مامان بیداره
بش بگو بیاد اینجا یکم بحرفیم
خخخخخخخخخخخخخخ
قطره
19 تیر 92 1:48
آهان اون مری
پری مامانی نیکان
19 تیر 92 1:49
الی خودت ؟
**سمیه**
19 تیر 92 1:49
من بگم
رفتن مشهد ودیدن مامان طهورا ومامان زینب عزیز

دیدن یه دختر این نتی دیگه مه در ووواقع دخترم هست اون هفته توی حررررررررررم این خیلی عالی بود بعد دوسال دیدن همدیگه


من چی پس
الی
19 تیر 92 1:49
منم روزای خوب گذری داشتم که با مشکلاتم فراموششون کردم


اره منم اگه بود فراموش شد و اصلا از یاد رفت
قطره
19 تیر 92 1:50
من هنوز از اول سال چیز خاصی نبوده ک منو خیلی خوشحال کرده باشه منم منتظرش میمونم


خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ
خیلی باحالی
مام در انتظار ب سر میبریم هی
قطره
19 تیر 92 1:52
گاهی وقتا میگم کاش منم مشهد زندگی میکردم بعد هی همه میومدن منو میدیدن بعدترش هی خوشحال میشدن


اره واقعا
مثلا منم میدیدمت
غتره ما مهر و ابان قصد داریم بیایم مشهد جان من باش اونوقت ببینمت
پری مامانی نیکان
19 تیر 92 1:52
5 مین آف میخوام


اوکی عزیزم
الی
19 تیر 92 1:53
نتیجه؛

از6 نفر 2 نفر روزای خوب داشتن پری و سمیه.

ما که نداشتیم خودمونو نباختیم داریم تلاش میکنیم بهش برسیم.

پس نباید به مشکلات وا داد.

تکبیر


الـــــله اکبر الله اکبر
قطره
19 تیر 92 1:53
آنه اگه قول بدین 160 تا نرونید دعوتون میکنم بیاین ولایت ما


با ماشین نمیایم اگه خدا بخواد با قطار
**سمیه**
19 تیر 92 1:54
ممنون مریم جان
شب همگی خوش
موقع سحر وافطار التماس دعا...


خوش باشی عزیزم
ب سلامت
ممنون از اینکه جوابای منو میدادی
قطره
19 تیر 92 1:54
الله اکبر
مرگ بر آمریکا
مرگ بر اسراعیل
مرگ بر ضد ولایت فقیه
بقیش چی بود


مرگ بر کمونیست
الی
19 تیر 92 1:56
سمیه ما تو سختیا با هم بودیم.

ما تو رو دوست داریم. میخایم با ما باشی.

با ما بخندی piliz


سمیه باش عکس بزارم
قطره
19 تیر 92 1:56
ببینم مگه سمیه چی شده؟


ناراحته میگه چرا تواین شبایی ک اومدیم نت ب اون خبر ندادیم
و چرا یادی ازش نکردیم
قطره
19 تیر 92 1:58
بچه هاااااااااااااااا
حریم سلطان رو میبینید؟؟؟



ما نداریم
قطره
19 تیر 92 1:59
اگه گفتین دختر نگار شبیه کیه؟


نیدووووووووونیم
الی
19 تیر 92 2:00
بچه برای همه دعا کنید به خصوص

ترنم

ساناز

مائده

عطیه
سمیه 2 تا
نیلوفر
و همه ...


الهی امین
قطره
19 تیر 92 2:00
من تو لب تاپم عکس ندارم...
همه ی عکسا رو ریختم توی هاردم...
بعدش هارد رو قایمش کردم ی جایی....


پروووووووووووووووو
پری مامانی نیکان
19 تیر 92 2:01
الی افق و 5 مین ؟؟؟؟؟؟


نه نیکی پی پی کرد بردمش بشورمش
یادم رفت پارچه دور گیرشو ببرم زودی آوردمش تو اتاقش پوشکش کنم میخنده میگه دومبولی جیش داره بهش میگم بگو دومبولی جیش نکنیا میگه دومبولی وایسا مامان بوشک بتنه بعد جیش بتن.


خخخخخخخخخخخخخخخخخ
قربونش جیگرشو
قطره
19 تیر 92 2:01
خب شما ک ندارین آنه....
شبیه زینبه.....



زینب؟؟
الان میسرچم خو میبینم
الی
19 تیر 92 2:02
بچه ها هر شب یکی بذاره


زینب کیه؟؟؟ غتره؟؟
پری مامانی نیکان
19 تیر 92 2:03
آنه شبیه من ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟


گفت شبیه کیه همینجوری یکیو گفتم
قطره
19 تیر 92 2:03



زینب کی هست حالا
الی
19 تیر 92 2:03
کی شبیه زینبه؟


نگار توحریم سلطان
پری مامانی نیکان
19 تیر 92 2:04
الی نیلو دوباره عمل کرده؟؟؟؟؟؟؟
قطره
19 تیر 92 2:04
زینب طلا دیگه


وا چ ربطی ب هم دارن
الی
19 تیر 92 2:04
قطره چی میگی؟
پری مامانی نیکان
19 تیر 92 2:05
الی امشب تو عکس بذار از نیلوفر هم بذار


اره الی بزار
قطره
19 تیر 92 2:06
بیخیال بابا...
از نظر ظاهرری گفتم شبیه زینبه


نمیدونم
سرچیدم دیدم
قطره
19 تیر 92 2:06
نگار ک نه...
دختر نگار


اها بزار دوباره بسرچم
پری مامانی نیکان
19 تیر 92 2:07
چرا دیر جواب میدین


من ک زود ج میدم
الی
19 تیر 92 2:08
پری باهاش نحرفیدم هنوز.

مری جون آری مادر. با بزرگه مشکل دارم اونم در دست احداثه.


خخخخخخخخخخخ
پری مامانی نیکان
19 تیر 92 2:08
قطره اذیت نکن دیگه خدایی عکس بذار ببینیمت دیگه .


خودشو لوس میکنه هی
غتره از شبانه بودن در اینجا قصر در نمیری عکس بزار
پری مامانی نیکان
19 تیر 92 2:09
در دست احداث؟ براش داری سد میزنین


خخخخخخخخخخخخخخخ
الی
19 تیر 92 2:09
من فردا سر فرصت آپلود کنم میذارم


اوکی
قطره
19 تیر 92 2:11
بخدا اذیت نمیکنم پری جوووون
الان موقعیت نمیشه...
شوهرم خوابه بخوام سر و صدا کنم بیدار میشه... بعدش محکومم ب خواب


بترکی
فردا پیدا میکنی میزاری
الی
19 تیر 92 2:11
قطره بذار قطره بذار هی هی


پری مامانی نیکان
19 تیر 92 2:12
پس در اولین فرصت ببینیمت خواهر
قطره
19 تیر 92 2:12
بچه ها من چشمام دارن سنگین میشن
پری مامانی نیکان
19 تیر 92 2:13
آنه تو عکس بذار


بچه ها گذاشتم یکی ببینید
الی
19 تیر 92 2:13
بچه ها اصن نوبتی. از فردا.
قطره
19 تیر 92 2:13
باشه عزیزان حتما


بچه ها بدوئید رو صفس میخوام بحذفم
پری مامانی نیکان
19 تیر 92 2:14
قطره تو میتونی تو میخوای برنج آبکش کنی تو تا سحر باید بیدار بمونی.....

قطره هنوز سر کار میری؟


ببینید
الی
19 تیر 92 2:14
اول قطره


زودباشید میحذفما
پری مامانی نیکان
19 تیر 92 2:15
آنه رمز


بدون رمزه
قطره
19 تیر 92 2:15
آنههههههههههههههههههه
نزن خو یاد اون زمانی افتادم رو کول شوهرت بودی


خخخخخخخخخخخخخ
دقیقا روز قبل از اون رو کول همسر یبودم
پری مامانی نیکان
19 تیر 92 2:16
وووووووووووووووووووووویییییییییییییییی از اسب نمیترسی؟


اینقدر حال داد
قطره
19 تیر 92 2:16
مگه رمزم داشت


نوچ
قطره
19 تیر 92 2:18
من ک دیدم


بچه ها بحذفم؟؟
قطره
19 تیر 92 2:19
بچه هااااااااااااااااااااااااا من کشش ندارم...
ظهرم نخوابیدم.... صب هم 7 و نیم بیدار شدم


برو خو عزیزم
منم چشام درد گرفته شاید برم
قطره
19 تیر 92 2:20
آخه چیزی نمونده...
میترسم برم بخوابم دیگه بیدار نشم


اره اینم هست ولی برای ما کلی مونده
الی
19 تیر 92 2:20
آنه من ندیدم بعدا دوباره بذار.




چرا هست ببین خو


ی رفرش کنی بزرگ میاد رو صفه
پری مامانی نیکان
19 تیر 92 2:21
قطره جون شب خوش. التماس دعا


پری بحذفم؟؟
الی
19 تیر 92 2:21
بخورید بعد بخوابید.


منکه فک کنم باید برم سرم شدید درد گرفته چشامم همینطور
قطره
19 تیر 92 2:22
بچه هااااااااااااااااا
من دیگه میرم.... تا موقع برنجم رو دم کنم و سالادم رو درست کنم بلکه خواب از سرم بپره...
التماس دعا


من ساااااااااااااااااالاد
برو گلم بای عزیزم
التماس دعا
پری مامانی نیکان
19 تیر 92 2:22
من دیدم گلم .


فدای تو
مریم؟؟؟
تو چی
الی
19 تیر 92 2:25
صفحت سنگینه برام.

حالا از رو صفحه بردار بعد.


اوکی
پری مامانی نیکان
19 تیر 92 2:26
بچه ها منم میرم که نیکان خوابید فردا اون زود بیدار میشه طفلکی اذیت میشه .من نمیتونم روزه بگیرم دعا یادتون نره.

شب همگی خوش


فدای تو عزیزم
بوووووووووووووووس بای
الی
19 تیر 92 2:26
من جوجه با نون.


من با برنج درست کردم
ولی هوس سالاد کردم
پری مامانی نیکان
19 تیر 92 2:27
انه دومی رو هم دیدم.


فدای تو برو گلم
بای عزیزم
الی
19 تیر 92 2:27
پری و قطره شب خوش.


الی منم برم
مریم منم برم
الی
19 تیر 92 2:28
کاهو دارم بیارم برات؟


خیار بود کفایت میکرد
فردا باید بریم کلی خرید
این یارانه های کوفتی رو بریزن
الی
19 تیر 92 2:29
برو شب خوش. التماس دعا.


فدای شما
بای دوستان
الی
19 تیر 92 2:30
لایک به یارانه ی کوفتی.
الی
19 تیر 92 2:31
مری رفتی؟
الی
19 تیر 92 2:35
الی
19 تیر 92 2:45
کالجوش چی بید؟
الی
19 تیر 92 2:46
من که نونی از برنج بدم اومده.
الی
19 تیر 92 2:47
به نظرت قطره عکس میذاره؟
الی
19 تیر 92 2:50
پارچه لباست ریون بود؟
الی
19 تیر 92 2:51
خوشمزه اس؟
الی
19 تیر 92 2:52
حمید خوبه؟ روبراهید؟
الی
19 تیر 92 2:53
هم رنگش هم مدلش با اون موها بهت میومد عالی بود.
الی
19 تیر 92 2:54
به یاد یاسی
الی
19 تیر 92 2:56
ایشالا.
الی
19 تیر 92 2:57
ایشالا چیزی نیست. تو بری سخت نیست؟
الی
19 تیر 92 3:00
یزد نزدیکه یا اصفهان؟
الی
19 تیر 92 3:02
ثنا تو طول شب چیزی نمیخوره؟
الی
19 تیر 92 3:03
خوب به حمید بگو. البته راست میگی.
الی
19 تیر 92 3:05
یه سفره صلوات نذر کن وبلاگی.
الی
19 تیر 92 3:07
ای بابا. چیزی نیست ایشالا.
الی
19 تیر 92 3:09
نذر کن 140تا تسبیح بخای من اینجا برات بندازم نه همین بین بچها تقسیم میکنیم.
الی
19 تیر 92 3:11
باشه فدات. شب خوش شب که نه. سحر خوش
مامان ماهان
19 تیر 92 11:32
خدایا...
کمکم کن دیرتر برنجم ،زود تر ببخشم ،،کمتر قضاوت کنم و بیشتر فرصت دهم،،رمضان ماه فرصتهاست،،خدایا این فرصتها را از من و دوستانم دریغ نفرما...حلول ماه مبارک و پر بار باد..


به به قدمتان گلباران
مامان ماهان
19 تیر 92 11:32
آنه جونی ،،عزیزم ،،هستی،،من اومدما،،نمییای چاق سلامتی
آنه؟؟؟؟
مگه من کیو دارم عاخه؟؟؟؟


اره عزیزم خوش اومدی الان میام چاق سلامتی
مامان ماهان
19 تیر 92 11:33
آنه اینقد دعام نکردی که رفوزه شدم خانوم،،الان چیکار کنم


خخخخخخخخخخخخ
دیگه چی همونم مونده برای تو دعا کنم
مامان ماهان
19 تیر 92 11:34
الو.........
آنه....
اللللللللللللللللللللللللللللللللللللو
من الان افسردماااااااااااااااااااا،میرم خودکشی میکنمااااااااااااااااااا


اخ جون
مامان ماهان
19 تیر 92 11:36
آنه از تو بعیده با بچه لج میکنی؟؟؟؟اونوقت انتظار داری مهنایی بزرگ شد نزارتت سالمندان


بترکی
مامان ماهان
19 تیر 92 11:36
چقدم قالب و پست ثابت عوض میکنی باحال؟؟؟؟


ما از بس باکلاسیم
مامان ماهان
19 تیر 92 11:37
حالا راستشو بگو بچه رو چیکارش کردی اینقد وجدانت درد گرفته هااااااااااا


کتکش میزنم روزی صدبار
مامان ماهان
19 تیر 92 11:38
مهنایی جونم نبخشش خاله،،ببرش بذار خونه سالمندان پیر زن شده این آنه ای
.
.
.
.
از طرف شیطان

فک کردی بچم مث بچه ی توئه بره برای باباش زن سانتال مانتال پیدا کنه
مامان ماهان
19 تیر 92 11:42
روح آقا ذاکر شاد براشون متاسف شدم،،صلوات و فاتحه هم نثارشون کردم..ببخشید آنسه ای اولش باهات شوخی کردم..ذاکر کی شما بودن؟؟؟


خخخخخخخخخخخخخ
بترکی ایسان ذاکر مداح مملکتو نمیشناسی
وای محشر بود
دایی جون
19 تیر 92 12:38
دایی جون
19 تیر 92 20:16



الی
19 تیر 92 20:28
بچه ها التماس دعا


محتاجیم ب دعا
دایی جون
19 تیر 92 20:52
نماز و روزه همتون قبول
یا حق


همچین
یا علی
الی
20 تیر 92 0:22



حتما بازم ب یاد یاسی
الی
20 تیر 92 1:09
کسی نیست؟


الی واقعا مارو نمیبینی
الی
20 تیر 92 1:11
منم نتم.

شماها خوجاید؟


مااینجاییم عسیسم
‏‏‏¤‏‏‏‏~‏~~‏*‏یاسی‏*‏‏~‏‏~~‏¤‏
31 تیر 92 1:59
آنه من تازه این پستت رو دیدم؛پست مربوط ب سید جواد ذاکر
مامان فاطمه زهرا
6 مرداد 92 6:22
دخترم فاطمه زهرا تو مسابقه نی نی شکمو شرکت کرده دوست داشتین شماره کد 192 را به شماره 20008080200 پیامک بزنید به دوستان هم اطلاع بدهید ایشالله جبران کنیمhttp://fatemehzahrakh.niniweblog.com خرجش 16 تومنه... رای میدین؟؟؟؟؟ خبرم کنید!! در ضمن به یکی از رای دهندگان به قید قرعه 100 هزار تومان جایزه میدن خواهش میکنم از چندتا خط دیگه هم ارسال کنید برای برنده شدن شدیدا به کمک شما احتیاج دارم برای شما 16 تومان فرقی نمیکنه ولی برای من یک رای شما خیلی کمک میکنه ممنون میشم از گوشی اطرافیانتونم بفرستین در صورت رای دادن به وبلاگ ما سر بزنید وبگید چند تا رای دادین خوشحال بشم در ضمن محبتتونو جبران میکنم از هر گوشی فقط یکبار