مهنا مهنا ، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 16 روز سن داره

کـــــودکـــــ عشق , مُــــهَــــنّــــا

ارباب!!!

    السلام علیک یا أباعبدالله وعلی الارواح التی حلت بفنائک علیکم منی جمیعا سلام الله أبدا مابقیت وبقی اللیل والنهار ولاجعله الله آخر العهد منی لزیارتکم السلام علی الحسین وعلى علی بن الحسین وعلى أولاد الحسین وعلى أصحاب الحسین التماس دعا   ...
23 آبان 1392

نقاشی !!!

این یک عدد مهنا میباشد... و این هم نقاشی اش...                          از دریا و ماهی هایش از درخت سبزش و گل صورتی اش و ی عدد خورشید تابان...                              راستی!!! بلاخره ماهم قیمه پختیم                       ...
16 آبان 1392

سبزی زندگی ام !!!

  چقدر طنین دلنوازی دارد اسم تو اصلا اسمت شیرین میکند تمام زندگی ام را من تازه فهمیدم معنی ارامش چیست؟؟ انگار آن ارامش ها فقط نامش آرامش بود  اما آرامش وجود تو یعنی حضور پر طراوت تو  و چقدر حضورت را سبز میبینم و سبزی وجودت پر جلا میکند زندگی ام را!!! ...
28 مهر 1392

پریشانی!!!

دلم را نلرزان دختر وقتی گام برمیداری آهسته بردار  وقتی آهسته می آیی چشمهایت را باز کن ب جلوی پایت بنگر نگذار دلم بلرزد  نگذار قلبم آتش گیرد  نگذار شرمنده ات شوم شرمنده اینکه حواسم پی ات نبود شرمنده اینکه این دنیا پر است از چال و چوله  اینکه نبینی و صورتت نقش برزمین شود  اینکه دلم خش بردارد  اینکه دلم باافتادنت ترک بردارد... و من چقدر خسته ام خسته ی نداشتن تحمل همه ی این روزها من توان دیدن پریشانی ات را ندارم  من صبور نیستم مادر من زود دلم ترک برمیدارد  نکن با من حواست باشد ک من یک مادرم و تحمل این دیدن ها را ندارم... ...
18 مهر 1392

مهمان از نوع نتی!!!

  بله مهمون داشتیم و میزبان شدیم اون هم از نوع شب نشینی!!! منظور از شب نشینی این نیس ک فقط برای شب نشینی اومدن  نوچ!!! اشتباه نگیرید منظورم این بود ک مهمونمون از وبلاگ شب نشینی بود بمانــــــــــــــــد همچین!!!!!!!   عرض میکردیم!!! Mori یا همون مریم عزیزم و یا بهتر بگم مامان طلا مامان ثنا مهمون ما بودند افتخاری نصیبمون شد ک دیدار اولین نتی اونا ما بودیم!!! ینی الان این افتخار بود؟؟؟؟؟؟   مطلع شدیم ک مریم اینا سفری دارند ب اصف  پیشنهاد دادم ک شما تا اصف ک میاید قم هم بیاید تعارفمون گرفت و مهمونمون شدن از نوع ناهار پنج شنبه هم...
6 مهر 1392

همینجوری برای تثبیت روحیه!!!

بابام در مکالمه اش با مهنا: مهنا من کی ام؟؟ مهنا : تو *************** هنی :: مامانم داری ب کی زنگ میزنی؟؟؟  من :: ب همسرم , ب سرورم ب آقامون شب وقتی همسری ب خانه آمد هنی درحالی ک از کول همسری اویزونه رو ب من :: همسر منه بابای توئه خلاصه این برنامه ساعتها و روزها تکرار میشود بعد از حدود چند هفته الان دیگه باورش شده ک همسر ما همسره ما میباشد ***************** دستم خون اومده و دارم چسب میزنم هنی رو ب من :: گله من , مامان دستت عون اومده؟؟؟ همونجوری ک دارم ب دستم چسب میزنم مینالم و میگم :: آره ی نوچی میکنه و میگه ::چرا مواظب نیستی مامانم اروم کار کن من   ...
1 مهر 1392

ختم صلوات!!!

سلام ب همه ی دوستان  چن وقت پیش یکی از دوستان ختم صلوات تو یکی از پستاش برگزار کرده بود ک الان بدجور ذهن منو درگیر کرده  منم تو این پست این ختم صلوات رو میذارم  لطفا همکاری کنید و تو ثوابش شریک شید  نیازمند همکاری و همیاری تون هستم... یا حقــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ................ ...
23 شهريور 1392

سفر چند روزمان !!!

سفر شمالمون چیزی نداشت جز گرما و هوای شرجی شمال    و ب دلیل سفر یک هفته ایمان ب شمال قبل از ماه رمضان و تفریحات و گردشمان این سری فقط ب دیدار اقوام نزدیکمان رفتیم هوا بسیار گرم و شرجی بود و نداشتن کولر در خانه هایشان بسی ازار بر روح و روانمان بود و یا حتی با داشتن کولر انگار بشون کفر میگفتیم ک هوا گرم است و اصلا ب روی مبارکشان نمی اوردن ک بابا کولر رو روشن کنن خلاصه خون و دل خوردیم براین سفر و گرمای بیش از حدش     با ورودمان ب شمال و گرم بودن خانه ها و مجالسها وقتی ب ماشین میامدیم عقده ی بسیار باعث میشد ک کولر را باوجود عرق بسیارمان در حد زیاد روشن نماییم و همین باعث شد ک دخترک گرمایی...
22 شهريور 1392

یک سال دیگر!!!

  ب همین راحتی!!! ب همین راحتی 23 سال از عمرم را گذرانده ام و وارد 24 سال شدم اکنون روزگارم میخواهد در 24 سالگی ام رقم بخورد  تا چشم برهم زنی این یک سال هم مگیذرد و سالهای دگر مثل این همه سالهایی ک گذشت چ خوب و چ بد روزگارم در کنار مادر و پدر بود و هم اکنون در کنار همسر و دختر میگذرد مادری همچون حس خوب افرینش پدر پاک با حسی ناب  همسری ک هرم نفسهایش عادت گونه ی  من است و دخترکی ک همه ی عمره من است اصلا ارامشی برای روزهای من  چ زود پا ب دنیای زنانه گذاشتم!!! چ زود مادر دخترکی 33 ماهه شدم !!! چ زود جوانانه پیر شدم!!! اما همه ی این زودیها ...
17 شهريور 1392